علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۷۱ مطلب توسط «عیسی شیروانی» ثبت شده است

۲۰
آبان

علماى شیعه مى‏گویند که ما و شما هر دو اعتراف داریم که پیغمبر اکرم در آن 23 سال نتوانست تمام احکام اسلام را ولو به صورت کلى براى مردم بیان کند. شما مى‏گویید رسول اکرم همین‏طور رها کرد و رفت. ما مى‏گوییم این طور نبوده بلکه به همان دلیل که پیغمبر صلى الله علیه و آله مبعوث شد، از جانب پیغمبر افرادى معین شدند که جنبه قدسى داشتند و پیغمبر اکرم تمام حقایق اسلام را براى اولین آنها یعنى على علیه السلام بیان کرد و آنان آماده بودند که به تمام سؤالات جواب بدهند. على علیه السلام همیشه مى‏گفت هرچه از اسلام مى‏خواهید بپرسید تا من به شما بگویم.

  • عیسی شیروانی
۱۸
آبان

گفته شد که یکی از دلایل لزوم تفکیک علوم بشری از ساحت فهم و تفسیر کتاب و سنت از نظر معتقدان به تفکیک آن است که علم و شناختی که از ناحیه غیرخداوند بوده و مستند به وحی و تعلیم انبیا نباشد و کاملاً بشری و مستند به ذوق و تعقل و شهود انسانی باشد، موجب اختلاف کثیر و افکار متشتت و روشهای متفاوت خواهد شد.[ ـ مکتب تفکیک، ص52 ـ 51] علت تشدید اختلافها و گوناگونی تشخیصها و تعدّد راهها و روشها آن است که عده‏ای به کشف عرفانی و عقل بشری و منطق اعتماد کامل کردند و خود را در معرض تعلیم انبیا و آموختن «علم صحیح» قرار ندادند و خویش را زیر پوشش علم وحی و نظام تربیتی ویژه آن در نیاوردند. حقیقتهای علمی و شناختهای معارفی در صورتی صحیح‏اند که از راه وحی الهی و علم ربانی به دست آیند. خدای عالم به حقایق، باید حقایق را بیاموزد و این حقایق نباید با هیچ اندیشه و تصور دیگر امتزاج و خلط یابد تا دست تحریف و التقاط و تأویل از دامن آن کوتاه گردد.[ همان، ص53 و 55

  • عیسی شیروانی
۱۸
آبان

به نظر می‏رسد ایشان اساساً به عقل و روش برهانی ایراد و اعتراض دارند. در اوایل کتاب مصباح الهدی استدلال شیطان را در سجده نکردن بر آدم(علیه‌السلام) که گفت: (خَلَقتَنی مِن نارٍ وخَلَقتَهُ مِن طین)[ سوره اعراف، آیه 12] استدلال برهانی می‏پندارند و معتقدند که اگر برهان، حجت و موجّه باشد باید استدلال شیطان به عنوان برهان در درگاه الهی پذیرفته می‏شد در حالی که مقبول نشد و طرد استدلال او به معنای عدم پذیرش و فقدان مقبولیت برهان است. [ ر.ک: مصباح الهدی، ص11] واضح است که ایشان مرز میان قیاس فقهی یا تمثیل منطقی را که حجت نیست با برهان عقلی در هم آمیخته ‏اند و تمثیل غیرمعقول ابلیس را برهان پنداشته ‏اند.

  • عیسی شیروانی
۱۸
آبان

الهی ، خانه کجا و صاحبخانه کجا ؟ طائف آن کجا و عارف این کجا ؟ آن سفر جسمانی است و این روحانی ، آن برای دولتنمند است و این برای درویش ، آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را ، آن ترک مال کند و این ترک جان ، این سفر آن ماه مخصوص است و این را همه ماه ، و آن را یکبار است و این را همه عمر ، آن سفر آفاق کند و این سفر أنفس ، راه آن را پایان است و این را نهایت نبود ، آن می رود که برگردد و این می رود که از او نام و نشانی نباشد ، آن فرش پیماید و این عرش ، آن مُحرم می شود و این مَحرم ، آن لباس احرام می پوشد و این از خود عاری می شود . آن لبیک می گوید و این لبیک می شنود . آن به تا به مسجد الحرام رسد و این از مسجد الأقصی بگذرد ، آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر ، آن را کوه صفا است و این را روح صفا ، سعی آن چند مره بین صفا و مروه است و سعی این یک مره در کشور هستی ، آن هروله می کند و این پرواز ، آن مقام ابراهیم طلب کند و این مقام ابراهیم ، آن آب زمزم نوشد و این آب حیات ، آن عرفات بیند و این عرصات ، آن را یک روز وقوف است و این را همه روز ، آن را یک شب مشعر دارد و این همه شب . آن را یک شب جمع است و این را همه شب . آن از عرفات به مشعر گوچ کند و این از دنیا به محشر ، آن درک منی آرزو کند و این ترک تمنی را ، آن بهیمه قربانی قربانی کند و این خویشتن را ، آن رمی جمرات کند و این رجم همزات دیو پلید شیطان مرید ، آن حلق رأس کند و این ترک سر ، آن را (لافسوق و لاجدال فی الحج)(بقره.198) است و این را فی العمر . آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین . لاجرم آن حاجی شود و این ناجی  . خُنُک آن که حاجی ناجی است .

مآثر آثار ج 1 ص 361

  • عیسی شیروانی
۱۶
آبان

در تصویر صحیح اتحاد مدرِک و مدرَک آنچه بیش از همه مهم و ضروری می نماید ، فهم معنای معلوم بالذات و معلوم بالعرض و تفاوت میان آن دو است ، چرا که مراد از اتحاد عاقل به معقول ‌اتحاد عاقل با معقول بالذات است و نه معقول بالعرض ، که اشیای خارج از نفس ناطقه ی انسانی ما و بیرون از صقع قوّه ی عاقله می باشد . زیرا هیچ انسان عاقلی نمی گوید که جوهر عقل و عاقل با موجودات خارجی چون فلک و مَلَک و حیوان و جماد و نبات یکی می شوند بلکه از این اتحاد ، ‌اتحاد عاقل به حقیقتی است در صقع نفس ناطقه وجود یافته است و آن عبارت از معقول بالذات است .

  • عیسی شیروانی
۱۶
آبان

الهی ،‌ از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام ، از انس و جان شرمنده ام ، حتی از روی شیطان شرمنده ام ، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ، ناپایدار .

الهی نامه ص 9

  • عیسی شیروانی
۱۵
آبان

عبارتند از : طبع ، نفس ، قلب ، روح ، سرّ ، خفیّ و أخفی

1.مرتبه ای از وجود انسان ، طبع است . چرا انسان این مرتبه را دارد ؟ چون انسان مبدأ برای حرکت و سکون است . از آن جهت که انسان مبدأ حرکت و سکون است –به خلاف سنگ- به آن «طبع» گفته می شود .

2.به اعتبار مبدئیّت انسان نسبت به ادراکات جزئیه ، به آن «نفس» می گویند .

3.خصوصیّت دوّم نفس این است که ادراک کلیّات می کند . هنگامی که نفس ادراک جزئیات کرد ، آماده می شود برای اینکه مدرکات کلیّه در عالم بالا به او افاضه شود . در این مرحله ، نفس انسان را «قلب» می گویند . این بعدی از وجود انسان است که ادراک کلیّات و علوم را تدوین می کند . به همین جهت حیوانات ادراک کلیّات ندارند . اگر داشتند ، آنها نیز علوم مدوّنه و قواعد کلیّه داشتند .

4.مقام چهارم عبارت است از اینکه انسان پس از آنکه ادراک کلیّات و مرتبه سوّم را تمام کرد ، به مرتبه ی روح یعنی ملکه ی بسیطه ای که خلّاقه ی تفاصیل است در وجود انسان ایجاد شود ؛ مثل اینکه ملکه ی فتوا در انسان پیدا شود . انسان می تواند در اثر مزاولت و ممارست ادراک کلیّات ، به جایی برسد که یک ملکه ی خلّاقه ی تفاصیل و معقولات در وجودش ایجاد شود که به إذن الله و به حول الله بتواند معانی مفصّله ای در وجود خود ایجاد کند ؛ چنانکه حضرت عیسی علیه السلام مرده را به إذن الله زنده می کرد . به این جهت مقام «روح» می گویند .

5.مرتبه ی پنجم عبارت است از «سرّ» به اعتبار اتحاد انسان با عقل فعّال . عقل فعّال ، ملکی از ملائکه است . انسان هنگامی که از مادیّات تفوّه پیدا کرد ، تناسبی با عقلیِات و تناسخی با ملکوتیان و جواهر مجرّده پیدا می کند . هیچ وقت انسان آن ملک نمی شود ، اما فانی در او می شود ؛ یعنی ارتباط و تناسب با او و تقّرب به او پیدا می کند . از آن جهت که موجود دانی نسبت به موجود عالی ، چیزی جز رقیقه و عکس او نیست ، چنین تعبیر می کنیم که فانی در عقل فعّال است . به این مرتبه «سرّ» می گویند .0

6.مرتبه ی دیگر مرتبه ی «خفیّ» عبارت است از فناء انسان در مقام واحدیّت که مقام اسماء و صفات باشد .

7.آخرین مرتبه ی فناء در مقام أحدیّت است که مقام ذات باشد . به این مرتبه «أخفی» می گویند .

شرح دروس منظومه ج2 ص 23

  • عیسی شیروانی
۱۵
آبان

 بر همین اساس وقتی سخن از معاد جسمانی به میان می آید و در کتب اعتقادی اصیل خود می خوانیم که نفوس پس از ارتحال در عوالم ما فوق حشر جسمانی دارند باید ببینیم مراد از کلمه جسم و جسمانی کدامیک از معانی و اطلاقات جسم است ، چرا که اگر شخص به اطلاقات و معانی موجود در این کلمه احاطه ی علمی نداشته باشد چه بسا ممکن است جسم را به همان معنای ظاهری آن که در نزد اذهان عموم مردم متداول است دانسته و بدین ترتیب به ده ها اشکال لا ینحل حکمی و فلسفی مبتلا شود .

  • عیسی شیروانی
۱۴
آبان

الهی ، بسیار کسانی دعوی بندگی کرده اند و دم از ترک دنیا زده اند ، تا دنیا بدیشان روی آورد ، جز وی همه را پشت پا زده اند . این بنده در معرض امتحان در نیامده شرمسار است ، به حقِّ خودت «ثَبِّت قلبی علی دینک !»

الهی نامه ص 8

  • عیسی شیروانی
۱۴
آبان

انسانی که قوّت عقل خود را بر هفت قوای ظاهری و باطنی دیگر خود یعنی پنج حس ظاهری و دو قوه ی باطنی خیال و واهمه حاکم گرداند وجودش بهشتی خواهد شد که از هشت باب ، ملجأ و مأوای دیگران خواهد بود و آنکه در روایات فرموده اند بهشت دارای هشت باب است ، اشاره به همین هشت قوای وجودی ایشان است ، همچنان که اگر قوّت عقل بر قوای دیگر انسان حاکم نشود انسان جهنمیّ خواهد شد که هفت قوای ظاهری او به منزله ی هفت باب جهنمّ خواهند بود که در ترجیع بند حضرت اش فرمود :

تو بهشت و جهنمّ خویشی                    تا چه خواهد که بود اسرارت

  • عیسی شیروانی
۱۱
آبان

فرق بین ترجیح بلا مرجّح و ترجحّ بلا مرجح این است که قائلین به ترجیح بلا مرجّح ، علت غائی را منکرند و قائلین به ترجّح بلا مرجّح ، منکر علت فاعلی اند .

شرح دروس منظومه ج2 ص407

  • عیسی شیروانی
۱۱
آبان

الهی ، شکرت که زنگ تفریح من گشت و گذار در کتب و دفاتر و تماشای آنهاست چنان که ولیّ تو امام علی وصیّ علیه السلام فرمود : «الکَتَبَ بساتین العلماء»

الهی نامه ص 79

  • عیسی شیروانی
۱۱
آبان

همه علوم غیر از فلسفه، یک موضوعی دارند که بخشی از موجودات عالم را در بر می‌گیرند، مثلاً طب موضوعی دارد به نام بدن؛ حساب، موضوعش تعین و تشخص دارد؛ فیزیک و شیمی و هیئت و هر علم دیگری به همین صورت هستند.

  • عیسی شیروانی
۱۰
آبان

الهی ، سفیر کبیرت فرمود : « المؤمن مرآة المؤمن» ، اگر من مؤمنم تو هم مؤمنی ، چه آخر حشرم گواه است که (هو الله الذی لا إله إلّا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر)(حشر/23)

الهی نامه ص 69

  • عیسی شیروانی
۱۰
آبان

گاهی به برهان خُلف می گویند : «برهان خَلف» ؛ زیرا از خَلف و ورای شیء که نقیض اش باشد ، با آن آشنائی می یابد . گاه نیز به آن ، «برهان خُلف» گفته می شود ، زیرا از راه خلاف فرض و مفروض به شیء می رسیم .

شرح دروس منظومه ج 3 ص 25

  • عیسی شیروانی
۱۰
آبان

انا الحق کشف اسرار است مطلق                    جز از حق کیست تا گوید انا الحق

همه ذرات عالم همچو منصور                       تو خواهی مست گیر و خواه مخمور

در این تسبیح و تهلیل اند دائم                      بدین معنی همی باشند قائم

هر آن کو خالی از خود چون خلا شد            انا الحق اندر او صوت و صدا شد

روا باشد انا الحق از درختی                        چرا نبود روا از نیک بختی

و این همان سخن عطار است آنجا که گوید : «مرا عجب آید از کسی که روا دارد که از درختی انا الله بر آید و درخت در میان نه ، چرا روا نباشد که از حسین انا الحق بر آید و حسین در میان نه ؟ »

تذکره الأولیاء ص 584

 

  • عیسی شیروانی
۰۹
آبان

الهی ، غذا به کردار و گفتار رنگ و بو می دهد ، وای بر آن که دهنش مزبله است !

الهی نامه ص 21

  • عیسی شیروانی
۰۹
آبان

... مگر نه این است که به جناب ابن عربی ، در یک تمثّل انسانی ، «فصوص الحکم» را اعطاء کردند ؟ حال ممکن است عده ای بگویند کتابی چون «فصوص الحکم» چیزی جز بافته های خیالی ابن عربی نیست ، که در جواب ایشان جناب الهی قمشه ای فرموده است : «اگر یافتند که خوب یافتند ؛ و اگر بافتند چه خوب بافتند

حق است به کسانی که درصدد انکار این حقایق اند بگوییم : شما که مدعی بطلان این حقایق هستید و آن ها جز بافته ای نمی دانید ، آیا می توانید کتابی را مثل «فتوحات» ، «فصوص الحکم» ، «مصباح الأنس» ، «تمهید القواعد» ، «أسفار» و «سرح العیون» را به قلم آورید ؟به تعبیر شریف علامه طباطبائی «قدس سرّه الشریف» :

«به راستی اگر اولین و آخرین در مادون مقام عصمت جمع شوند ، آیا می توانند کتابی مثل «فتوحات» و «فصوص الحکم» را بنویسند ؟»

مگر کسی می تواند به فصوص بیست و هفت گانه ی «فصوص الحکم» جناب ابن عربی ، فصّی را به نام «فصّ حکمه عصمتیه فی کلمه الفاطمیه» بیفزاید ؟

شرح رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه ص 23

  • عیسی شیروانی
۰۸
آبان

الهی ، اعیان تر از من کسیت ؟ که با تو همنشینم .

الهی نامه ص 56

  • عیسی شیروانی
۰۸
آبان

اصطلاح دیگری نیز در مورد علم فکری و علم شهودی وجود دارد و آن اینکه گاهی از علم فکری تعبیر به طریق مشاء و از علم شهودی تعبیر به اشراق می شود . متأسفانه آنچه در کتب فلسفی متعارف حوزوی و دانشگاهی ما معهود و معروف است این است که مشاء و اشراق دو طایفه ی مقابل هم هستند و آراء هر یک متناقض با دیگری است در حالی که چنین حرفی باطل است و نباید این دو طایفه را در مقابل یکدیگر دانست بلکه بهتر آن است که این دو طایفه را در مسیر برای تحصیل علوم و معارف بدانیم .

  • عیسی شیروانی