علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۱
تیر

سخن در این است که نشئه عنصرى متجدد و متصرم است و صور اشیا یعنى حقایق آنها یکى پس از دیگرى ایجاد مى‏شود. به مثل نطفه‏اى امروز صورت انسانى پیدا مى‏کند و درختى فردا شکوفه مى‏دهد و دیگر پیدایشها، حال آن که فاعل على الإطلاق که معطى الوجود است، حق جلّ و علاست و او در فاعلیتش تام است. حالت منتظره‏اى براى حقیقت واجب الوجود نیست. سؤال مى‏شود پس چرا این شی‏ء امروز پیدا شد و آن دیگرى فردا پدید مى‏آید. حال مى‏پرسیم وجه ربط این اشیا حادثه یوما فیوما آنا فآنا به فاعل قدیم تام چگونه خواهد بود؟

پاسخ: وجود یک حقیقت واحده ذات مراتب است که به اصطلاح، حقیقتى مشکک است. اما یک چیز است و مشکک.

از کران أزلی تا به کران ابدى‏

درج در کسوت یک پیرهنش ساخته‏اند

یکى شمس حقیقت مى‏درخشد در همه عالم‏

تعینهاى امکانى بود مانند روزنها

 

حال این حقیقت ذات مراتب را در هر مرتبه حکمى خاص است که:

هر مرتبه از وجود حکمى دارد

گر حفظ مراتب نکنى زندیقى‏

 

یک مرتبه این حقیقت واحده مشکک، نشئه عنصرى یعنى عالم جسمانى و مادى است. در این نشئه نه فقط اعراض در حرکتند بلکه جوهر ذات این مرتبه وجود نشئه عنصریه در حرکت است که به اصطلاح، حرکت جوهریه گویند. جناب حکیم الهى سبزوارى گوید:

و جوهریة لدینا واقعه‏

إذ کانت الاعراض کلّا تابعة

 

یعنى اعراض چون استقلال وجودى عینى ندارند و نحوه وجود آنها عین وجود موضوعات آنهاست. پس اعراض تابع محل خود هستند و اینها که در حرکتند محل آنها نیز در حرکت است. و چون اقتضاى ذاتى این نشئه تجدد و تصرم است، بر اثر حرکت جبلّى او استعدادات و قابلیتها بر اثر تأثیر و تأثر و فعل و انفعال عوامل سفلى و علوى پیدا مى‏شود و فیض حق همواره بر همه محیط است.

 

دائما او پادشاه مطلق است‏

در مقام عزّ خود مستغرق است‏

 

صورتى مى‏گیرند که به آن اعتبار حوادث یکى پس از دیگرى پیش مى‏آید. پس حوادث به خوبى به فاعل تام قدیم یعنى حق جلّ و علا ارتباط دارند و لطمه و ثلمه‏اى به قوانین محکمه و براهین معصومه حکمى وارد نیست بلکه ارتباط حوادث موجود به خالق عالم از این بیان به طریق اوفى تأکید و تشدید مى‏شود.

تبصرة:

حال که دانستیم ذات این نشئه عنصرى یعنى جوهر أجسام و عناصر و حقیقت وسایط و مرکبات عالم جسمانى در حرکتند پس هیچ مقامى در نشئه عنصرى ساکن نیست و در دو آن به یک حال نیست.

جهان کل است و در هر طرفة العین‏

عدم گردد و لا یبقى زمانین‏

 

حال که حرکت جوهرى این معناى شامخ و این نکته باریک‏تر از مو را به ما افاده فرمود پس جهان نشئه عنصرى، حادث به حدوث زمانى هم هست یعنى این عالم جسمانى اینک و الان در آن پیش نبود و در آن بعد هم نیست. در هر آنى جهانى است پس جهان این آن مسبوق به عدم زمانى خود است و به متکلم که عالم را حادث به حدوث زمانى مى‏داند مى‏گوییم این هم حدوث زمانى جهان. ولى هیهات که متکلم این نکات را درک کند لیکن ما یک مرتبه از عالم را که نشئه عنصرى است حادث زمانى هم دانستیم و ربط حوادث را به قدیم به وجه احسن پى بردیم.

 

ممد الهمم فی شرح فصوص الحکم/انتشارات وزارت ارشاد اسلامی/چاپ 1378/علامه ی حسن زاده ی آملی/ ص 29

                                           

 

  • عیسی شیروانی
۱۰
تیر

اینکه گفت از این رو او را (انسان) نامیدند این است که انسان از انس است یعنى کون جامعى که تمام اسماء و صفات الهى به او انس گرفتند یعنى در او جمعند و او به آنها انس گرفته که انسانش نامند و اگر از نسیان‏[1] بگیریم باز هم صحیح است، چون نسیان ذهول‏

______________________________
(1) نسیان: اعراض از تجلیات وارده و اقبال به فیوضات و واردات دیگر الهى است که حکایت از همت عالى سالک و مظهر کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏ بودنش دارد.

(غفلت) از شی‏ء بعد از توجه به او به سبب اشتغال بغیر اوست و انسان به حکم اتصافش به‏ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏ در یک حال و شأن واحد توقف ندارد و همین معنى یعنى مظهر بودن او این اسم را نیز دلالت بر عموم و احاطه‏اش دارد چه اگر نشئه انسانى محیط نبود مى‏بایستى بر منوال واحد باشد و چون حالات او متفاوت است و در هر یوم و آن و ظهورى ادبار از گذشته و اقبال به واردات تازه دارد از نسیان بگیریم نیز صحیح است.

 

ممد الهمم فی شرح فصوص الحکم/انتشارات وزارت ارشاد اسلامی/چاپ 1378/علامه ی حسن زاده ی آملی/ ص 20

                                           

 



 

  • عیسی شیروانی
۱۰
تیر

عارف نامى، جامى در شرح اشعة اللمعات بشنویم:

بدان که مقربان از چهار حال بیرون نیستند یا متحقق به قرب نوافلند فقط و ایشان را صاحب قرب نوافل خوانند (که در این مقام حق جل و علا مى‏فرماید: من سمع و بصر و لسان و ید و رجل بنده مى‏شوم و در حدیثى قلب هم دارد) و یا به قرب فرایض فقط، و ایشان را صاحب قرب فرایض خوانند (که بنده چشم و گوش خدا مى‏شود سمع اللّه لمن حمده) و یا به جمع بین القربین بى‏تقید به أحدهما و بى‏مناوبه (نوبه به نوبه) که گاهى یکى باشد و گاهى دیگرى بلکه معا به هر دو قرب و احکام آن متحقق باشند و این را مرتبه جمع الجمع و قاب قوسین‏[1] و مقام کمال خوانند و آیه‏ إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ‏ (فتح: 10) اشارت به این مرتبه است در همین یک مرتبه بیعت پیغمبر عین بیعت با خداست) و یا به هیچ یک از این احوال سه‏گانه مقید نیستند بلکه مر ایشان راست که به هر یک از قربین ظاهر شوند و به جمع بینهما نیز، بى‏تقید به هیچ یک از این احوال و این را مقام احدیت جمع و مقام‏ «أَوْ أَدْنى‏» خوانند و اشارت به این آیه است: وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏ (انفال: 17).

و این مقام، حالت خاص خاتم النبیین است- ص- و به وراثت و کمال متابعت کل اولیا را از این حظّى است.

 

ممد الهمم فی شرح فصوص الحکم/انتشارات وزارت ارشاد اسلامی/چاپ 1378/علامه ی حسن زاده ی آملی/ ص 19

                                           

 



[1] ( 1) قاب یعنى اندازه و قوسین یعنى دو کمان‏\i« قابَ قَوْسَیْنِ»\E دو قرب نوافل و فرایض را گویند.

  • عیسی شیروانی
۰۶
تیر


ویژگیهای معقولات أولی

مفاهیم أولی یا مفاهیم ماهوی دارای ویژگی های خاصّی است که ذکر آنها در فهم سایر معقولات موثر خواهد بود .

1.معقولات أولی به طور مستقیم از راه تماس ذهن با واقعیت اشیای خارجی حاصل می شوند ؛ و به عبارت دیگر ، این مفاهیم مسبوق به یکی از حواسّ هستند ؛ یعنی همین که یک یا چند ادراک شخصی به وسیله ی حواس حاصل شد ، فوراً عقل مفهوم کلّی آن را بدست می آورد .

2.معقولات أولی قابل حمل بر امور عینی هستند ، مانند : مفهوم «انسان» که بر زید و بکر و .... حمل می گردد ؛ لذا می توان گفت : «زید انسان است.»

3.معقولات أولی حاکی و نمایانگر ماهیّت اشیاء هستند ، و به عبارت دیگر ، «حدود وجودی آنها را مشخصّ می سازند و به منزله ی قالبهای خالی برای موجودات هستند ، و از این روی می توان آنها را به قالبهای مفهومی تعریف کرد.»

4.معقولات أولی در جواب سوا ل از «ماهو» می آیند ؛ برای مثال ، اگر از ماهیّت زید و سایر افراد انسان سوال شود : «زیدٌ ماهو؟» جواب آن انسان خواهد بود که از مفاهیم ماهوی است.

5.معقولات أولی هر یک به گروه خاصّی مانند جوهر ، کیف ، کم و ... اختصاص دارند ، به ما دون این امور ؛ یعنی به نوعی از انواع کمّ و ... اختصاص دارند .

6.معقولات أولی واسطه ی بین خارج با ذهن هستند .

7.معقولات أولی به جز مواردی که با علم حضوری درک می شوند ، مثل مفهوم نفس  ، تمام مفاهیم آن دارای یک تصور جزئی هستند .

 

اصطلاحات فلسفی/انتشارات بوستان کتاب قم/چاپ 1375/علی کَرَجی/ ص 230

                                           

 

  • عیسی شیروانی