علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۲ مطلب با موضوع «کلام» ثبت شده است

۰۸
آبان

علماى ظاهر و اهل سلوکى که هنوز به مقام تحقیق نرسیده‏اند صبر را حبس نفس یعنى خویشتن‏دارى از شکوا و گله مى‏دانند. حال اینکه این معنى نزد ما حد و تعریف صبر نیست. همانا حد صبر، حبس نفس از شکوا به غیر خداست نه شکوا به حق (چنانکه حضرت یعقوب علیه السلام فرمود: فَصَبْرٌ جَمِیلٌ* و در عین حال فرمود:

إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ‏ و این طایفه را نظرشان در اینکه شاکى به شکوا نمودنش در رضاى به قضاى الهى قادح است چنین نیست. زیرا رضاى به قضا قادح در شکواى الى اللّه و به غیر حق تعالى نیست و همانا شکوا قادح در رضاى به مقضى است و ما مخاطب نشدیم به رضاى به مقضى و آنى که ضرر دارد و ضرر مى‏رساند مقضى است که عین قضا نیست.

 

ممد الهمم در شرح فصوص الحکم/علامه حسن زاده آملی/انتشارات وزارت ارشاد/1378/ص 449

 

 

 

 

 

  • عیسی شیروانی
۰۸
آبان

فرق دین و شرع

دین عبارت از انقیاد است و شک نیست که انقیاد از جانب عبد است پس دین از عبد است و آنى که از جانب خداست شرع است و شرع یعنى آن حکم الهى که عبد بدان گردن مى‏نهد. پس فرق بین دین و شرع دانسته شد که دین از عبد است و شرع از حق‏[1].

 

ممد الهمم در شرح فصوص الحکم/علامه حسن زاده آملی/انتشارات وزارت ارشاد/1378/ص 218

 

 

 

 

 



[1] ( 1) شرح فصوص قیصرى، ص 216.

  • عیسی شیروانی
۱۲
دی

إحتیاج الکل إلیه و إستغنائه عن الکل دلیلٌ علی أنّه إمامٌ

شرح دفتر دل/داود صمدی آملی/ج 1 ص 199

  • عیسی شیروانی
۲۳
آبان

در حقیقت عقل با این چند مقدمه به تبیّعت شرع در آمده و خود را منقاد می کند که تسلیم اوامر وی باشد :

اول آنکه عقل اذعان دارد همه ی موجودات عالم به هم وابسته اند و همبستگی خاصّی بین تمام کلمات وجودی نظام وجودی نظام هستی بر قرار است .

دوم آنکه ، عقل معترف است اسرار و حقایق موجودات نظام عالم بی نهایت است به طوری که هر چه بیشتر کلمات وجودی عالم را بشکافی حقایق بیشتری را از آن کشف خواهی نمود .

سوم آنکه ، عقل به نحوی واقف است که فقط می تواند به بعضی اسرار و حقایق این موجودات دست یابد .

چهارم آنکه عقل آگاه است به اینکه در نظام بیکران وجود ، حقیقتی است که به تمامی اسرار نظام آفرینش احاطه داشته و فقط اوست که می تواند مقرّر قوانین و مبیّن حدود أشیاء باشد .

پنجم آنکه عقل حکم می کند هر کور عصا کشی را چشم بینایی باید تا او را در مقاطع گوناگون حیات عقلانی یاری دهد . و چون شرع را جامع تر و کامل تر از خود می یابد تسلیم اوامر او شده و انجام فرامین او را از واجبات می شمرد ، و بدین ترتیب است که عقل مقهور و محکوم خالق و آفریننده ی نظام عالم می شود ، وانگهی عقل مخلوق است و دین از خالق اوست و لذا عقل مخلوق در برابر دین خاق خود ، خاضع و منقاد است .

شرح رساله ی رابطه علم و دین ص 381

  • عیسی شیروانی
۲۰
آبان

عده‏ای در توجیه علت خاتمیت اسلام و نیز بحث قلمرو دین و محدوده نیاز به آن، به مقوله کمال یافتن عقل بشری متمسک می‏شوند. به این بیان که رشد عقلی بشر موجب فراهم شدن خودکفایی او و بی‏نیاز شدن وی از وحی و دین را فراهم آورده است. درگذشته به سبب قصور عقل و کمبود دانش بشری نیاز به دستگیری دین بود، از این‏رو رسالت انبیا و نزول وحی ضرورت شمرده می‏شد و به سبب همین ضعف و قصور عقلانی دایره نیاز به دین بسیار وسعت داشت؛ اما اکنون به سبب رشد عقلانی بشر، هم از وسعت نیازمندی وی به دین کاسته شده و عقل می‏تواند عهده‏دار تأمین نیازهایی باشد که در گذشته دین عهده‏دار آن بود و هم از اساس، دیگر نیازی به آمدن دین و وحی جدید نیست و علت نبوت وجود ندارد، لذا اسلام آخرین دین است و وحی و دیانت به آن ختم می‏شود.

  • عیسی شیروانی
۲۰
آبان

علماى شیعه مى‏گویند که ما و شما هر دو اعتراف داریم که پیغمبر اکرم در آن 23 سال نتوانست تمام احکام اسلام را ولو به صورت کلى براى مردم بیان کند. شما مى‏گویید رسول اکرم همین‏طور رها کرد و رفت. ما مى‏گوییم این طور نبوده بلکه به همان دلیل که پیغمبر صلى الله علیه و آله مبعوث شد، از جانب پیغمبر افرادى معین شدند که جنبه قدسى داشتند و پیغمبر اکرم تمام حقایق اسلام را براى اولین آنها یعنى على علیه السلام بیان کرد و آنان آماده بودند که به تمام سؤالات جواب بدهند. على علیه السلام همیشه مى‏گفت هرچه از اسلام مى‏خواهید بپرسید تا من به شما بگویم.

  • عیسی شیروانی
۱۳
آبان

حدیث إذا أحببته کنت سمعه

فی الحدیث القدسی ما تقرب الى عبدی بشی‌ء أحب الى مما افترضت علیه و انه لیتقرب الى بالنوافل حتى أحبه فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعانی أجبته و ان سألنی أعطیته.

أقول: هذا له عدة معان صحیحة یمکن حمله على کل منها.

  • سلمان علوی
۰۳
آبان

خیلی هم شریف و لطیف فرمودند که هر کار خیری که از شما سر می زند و هر کمالی که از شما ظاهر می شود ، این کارها را هم ایجاداً به وجود نسبت دهید هم اسناداً . اما اگر در مسیر خلاف قدم برداشتید ، درست است که وجود باشماست ، اما آن را به وجود اسناد ندهید و مثلاً العیاذ بالله نفرمایید خداوند دزدی کرده است . اگر چه دزد هم که دزدی می کند ، قدرت دارد ، جسم دارد ، حرکت و قوّه و استعداد دارد ، اراده و علم و آگاهی دارد که همه و همه اسماء الله هستند . ایشان یکپارچه با اسماء الهی قدم بر می دارد . اگر قدرت دزد را از قدرت خدا جدا بفرمایید وحدت عددی می شود . با این حال فرموده اند در مقام تقوا سعی کنید دائماً ، غیر کمال را به خودتان اسناد بدهید . همه ی کمالات وجودی خود ، اعم از علم و قدرت و ارداه و سمع و بصر را به خودش اسناد ندهد ، بلکه بگوید هر چه کمال دارم ، همه از اوست ، اما من بد پیوند می زنم . اگر در همان موطن گناه ، ایجاد را از حق بداند و هم از خودش ، دیگر وجود ، وجود صمدی نمی شود و جوف پیش می آید .

پس ایجادش از حق ولی اسنادش به اوست «بحول الله و قوته  أقوم و أقعد» که به حول و قوه ی او که عین کمال است بر می خیزم و می نشینم . پس ایجاد آن به حول و قوه ی الهی است ولی قیام و قعود که عین نقص است به بنده است ، زیرا در غیر این صورت اسناد نقص به حق داده است و باز هم وحدت عددی است و حضور عرفانی نمی شود .

پس ای عزیز ! در حضور و مراقبت عرفانی باید فرق بین ایجاد و اسناد بگذاری که « بحول الله و قوته  أقوم و أقعد» را نماز به من و شما آموخته است که نماز یعنی حضور و مراقبت عرفانی – قرآنی . فافهم !

حضور و مراقبت ص 86

  • عیسی شیروانی
۲۵
مهر

محمد بن یعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد البرقی، عن أبیه، عن النضر بن سوید، عن یحیى الحلبی، عن ابن مسکان، عن‏ زرارة بن أعین، قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن الله خلو من خلقه، و خلقه خلو منه و کل ما وقع علیه اسم شی‏ء ما خلا الله فهو مخلوق و الله خالق کل شی‏ء تبارک الله الذی‏ لیس کمثله شی‏ء و هو السمیع‏ العلیم.

الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ج‏1، ص: 141

 

  • سلمان علوی
۲۳
مهر

فی توضیح حدیث خلق العقل و هو مشهور ورد من عدة طرق بأسانید مختلفة تزید على عشرین متفرقة فی کتب الحدیث فمن تلک الطرق ما رواه الکلینی بإسناده الصحیح عن ابى جعفر علیه السّلام قال: لما خلق اللّه العقل استنطقه ثم قال له اقبل فأقبل ثم قال له أدبر فأدبر ثم قال و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا هو أحب الى منک و لا أکملتک إلا فیمن أحب أما إنی إیاک آمر و إیاک أنهى و إیاک أعاقب و إیاک أثیب.

أقول: قد أورد بعضهم على هذا الحدیث الشریف جملة من الإشکالات ترد علیه بحسب الظاهر و یندفع بعد التأمل.

  • سلمان علوی
۲۲
مهر

محمد بن یعقوب الکلینی رضی الله عنه قال: حدثنی عدة من أصحابنا منهم محمد بن یحیى العطار، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لما خلق الله العقل‏ استنطقه، ثم قال له: أقبل، فأقبل، ثم قال له: أدبر فأدبر، ثم قال: و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا هو أحب إلی منک و لا أکملتک إلا فیمن أحب، أما إنی إیاک آمر، و إیاک أنهى و إیاک أعاقب، و إیاک أثیب.

الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ج‏1، ص: 114

 

  • سلمان علوی
۱۵
مهر

در این کتاب بارها اشاره شد که عقل در کنار نقل منبع معرفت دینی است. این سخن هرگز به معنای آن نیست که عقل و استدلالِ تجریدی و نیز حس و تجربه هم‏افق و هم‏طراز با وحی است و حکیم و فیلسوف و متکلم قابل قیاس با انبیا هستند، زیرا مراد از نقل، ادراک و فهم بشر از وحی است نه خودِ وحی، چون خودِ وحی فقط در دسترس انسانهای کامل معصوم؛ مانند انبیاست و آنچه در دسترس بشر عادی است فهم و تفسیر وحی است، پس آنچه هم‏طراز و در کنار عقل منبع معرفت دینی قرار می‏گیرد، ادراک معتبر و مضبوط بشر از وحی است.

در بخش نخست این نوشتار تحت عنوان وحی و نقل به تفاوت این دو اشاره شد. منطقه وحی که حق محض است، منطقه ممنوعه عقلِ انسانهای عادی است و مراحل نازله علوم که طبعاً با خطا و شک هم آمیختگی دارد در دسترس عقلِ بشر عادی است، از این‏رو حکیمان و فیلسوفان و متکلمان گاه خطا می‏کنند؛ اما انبیا و امامان معصوم که بهره‏مند از علم لدنّی هستند و به حریم شهود حق محض باریافته‏اند، در معرض خطا و شک نیستند. وحی جایی است که هیچ شیئی جزمنزل

کلام الهی در آن راه ندارد. آن موطن عصمت محض و حق صرف است و در آنجا به هیچ وجه شک راه ندارد. سرّش آن است که پدیده شک همیشه در جایی است که دو چیز باشد یکی باطل و دیگری حق و این دو با هم مشتبه شوند و یا هر دو حق باشند؛ ولی بر اثر جابه‏جایی بطلانی راه پیدا کند که بازگشت این تعدّد به آن است که یکی حق و دیگری باطل است. در جایی مانند دنیا که حق با باطل درآمیخته، به کمک فکر سعی می‏کنیم شک خود را برطرف کرده، حق را از باطل تمیز دهیم؛ اما در مراحل عالیه جهان، پدیده باطل از اساس راه ندارد و شک پیدا نمی‏شود تا شک ظهور کند و نیاز باشد با کمک تفکر و تعقل، شک و تردید برطرف شود. مقام مخلَصین (به فتح) از دسترس شیطان و شیاطین بیرون است. تجرّد شیطان به حدی نیست که بتواند در آن مقام حضور یافته و با تدلیس و تلبیسِ خودْ حق را به باطل بیامیزد. حتی مقام «دَنی فَتَدَلَّی»[ نجم/8] که در سوره «نجم» به آن اشاره شده به گونه‏ای است که مَلَک عظیم الهی توان حضورِ در آن را ندارد، چه رسد به شیاطین. وقتی شیطنت به آن مقام منیع راه نداشت جا برای باطل نیست و در نتیجه زمینه شک مرتفع می‏گردد.

حاصل آنکه: شک در جایی است که دو سنخ شی‏ء (حق و باطل) وجود داشته باشد؛ لیکن در عرصه حق محض همه چیز حق است، پس جایی برای تردید نمی‏ماند؛ مانند اینکه شما وارد کتابخانه‏ای شوید که جز قرآن هیچ کتابی در آن نباشد، پس هر کتابی که می‏بینید با اینکه در قطر و اندازه و رنگ تفاوت دارند یقین دارید که قرآن است.

منبع :[منزلت عقل در هندسه معرفت دینی -  صفحه 181]

 

  • عیسی شیروانی