آیا قضیه ی «اجتماع نقیضین محال است.» أبده البدیهیات یا أم القضایاست ؟
آیا قضیه ی «اجتماع نقیضین محال است.» أبده البدیهیات یا أم القضایاست ؟
از خیلی سالها پیش همیشه با خود اینگونه می اندیشیدم که چگونه می توان پایه ای برای یقینیات خود داشته باشیم ، در حالی که اولیّات را نمی توان تصدیق کرد ! ، پس برای یقین به چیزهایی که فرا می گیریم چه باید کرد ؟
اما دلیل بر یقینی نبودن اولیّات :
همانطور که علمای منطق بیان می کنند ، اولی بودن یک قضیه به تصورهای سه گانه ی موضوع ، محمول و نسبت بین موضوع ومحمول بر می گردد . حال در مورد این قضیه که ادعا می شود ابده البدیهیات است باید بگوییم چگونه می توان این قضیه را تصدیق کرد ؟ چه رسد به اینکه آن را نیز بدیهی ، بلکه ابده البدیهیات بدانیم ؟ چون موضوع را که که اجتماع نقیضین است چگونه می توانیم ادعا کنیم که می توان آن را تصور کرد ؟ اگر آن را تصور کنیم که دیگر محال نیست . از آن طرف محال را که محمول است چگونه می خواهیم تصور کنیم ؟ اگر بتوان آن را تصور کرد که دیگر محال نیست .
حال که ما توان تصور موضوع و محمول را نداریم چگونه می خواهیم نسبت بین آن دو را تصور و بعد تصدیق به صحت آن کنیم ؟
حال برای یقینی کردن دانسته های خود چه باید بگوییم ؟
از فنون پر کاربرد آخوندی میشود استفاده کرد! یعنی صنعت اجمال و تفصیل
تصور نقیض اجمالی چون ذاتا تصور تفصیلی براش ممکن نیست این را اضافه کنیم به حمل اول، بالاخره یه چیزی در میاد . . .؟ نمیشه؟!