معنای فنا
فنا به معنای نابودی و از بین رفتن سالک شاهد نیست، بلکه به معنای ندیدن و مشاهده نکردن تعیّن و تقیّد خود است و سالک فانی به مقدار هستی خود خدا را میشناسد.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 2/ ص 112
معنای فنا
فنا به معنای نابودی و از بین رفتن سالک شاهد نیست، بلکه به معنای ندیدن و مشاهده نکردن تعیّن و تقیّد خود است و سالک فانی به مقدار هستی خود خدا را میشناسد.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 2/ ص 112
مراتب جهاد از نظر سید حیدر آملی
مرحوم سیّد حیدر آملی در رساله شریفه شریعت و طریقت و حقیقت درباره مراتب جهاد میفرماید:
اوّلین مرتبه، جهاد اصغر است که جهاد با دشمن بیرونی است.
دومین مرتبه، جهاد اوسط است که جهاد با نفس یعنی جهاد با قوای نفسانی است. انسان در این جهاد میکوشد تا با رام کردن آز و حسد و حب جاه و... به ملکه عدالت دست یابد.
سومین مرتبه، جهاد اکبر است که جهاد با عقل است.[ ر.ک: اسرار الشریعه، ص722]
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 368
محمول در حمل محور اتحاد است .
در متون دینی قضایای حملی فراوانی وجود دارند که خداوند موضوع آن قضایا قرار گرفته و اسمای حسنای او محمول آنها هستند. در هر قضیه حملی موضوع و محمول متحدند؛ لیکن تعیین محور اتحاد را میتوان از محمول گرفت نه از موضوع؛ مثلاً در قضایای متعدد «زید هو انسان»، «زید هو عالم» و «زید هو قائم» موضوع هر سه قضیه زید است و ضمیر هو نیز به زید برمیگردد و هر سه محمول با زید متحدند؛ لیکن محورهای اتحاد مختلف است؛ در قضیّه اوّل محور اتحاد انسان با زید مقام ذات زید است؛ ولی در قضیّه دوم محور اتحاد عالم با زید ذات زید نیست، بلکه مقام وصف نفسانی اوست و در قضیّه سوم محور اتحاد قائم با زید نه ذات اوست و نه صفت نفسانی، بلکه مقام فعل بدنی اوست. با این مقدمه میتوان ادعیه و اذکاری را که اسمای الهی در آنها محمول بر خداوندند ارزیابی کرد. گاهی اسمای ذات محمولاند و گاهی اسمای وصف و زمانی اسمای فعل و در تمام این قضایا خداوند موضوع است و ضمیر هو به همان ذات بازمیگردد؛ لیکن محور اتحاد را محمول تعیین میکند نه موضوع، پس اگر گفته شود «الله هو داخل فی الاشیاء لابالممازجة».[ مضمون حدیث: هو فی الاشیاء علی غیر ممازجة... داخل فی الأشیاء لا کشیء فی شیء داخل (التوحید، صدوق، ص306)] محور اتّحاد نه مقام هویّت مطلق و ذات اقدس الهی است و نه مقام وصف ذاتی او مانند اول، آخر، ظاهر، باطن، علیم، قدیر و حی، بلکه مقام فعل اوست که ظهور اوست؛ یعنی فیض منبسط که به اطلاق سِعی معروف است و سِعه وجودی (نه مفهومی) این خصیصه را دارد که در همه مقیّدها حضور دارد و هیمنه اطلاقی خود را حفظ میکند و هیچ محمولی بر او به عنوان حمل شایع حمل نمیشود، بلکه مطلق همچنان مطلق و مقیّد همچنان مقیّد است؛ مثلاً اگر شخصی در برابر آیینه قرار بگیرد کسی که صورت او را میبیند میگوید: او را دیدم، و در این گفتار تسامحی نیست. اینگونه حملها (حمل صورت مرآتی بر شخص و حمل شخص بر صورت مرآتی) از قبیل حمل اوّلی یا شایع نیست، چنانکه از سنخ حمل حقیق و رقیق نخواهد بود.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 336
ذات الهی هیچ قیدی را نمی پذیرد.
چون نامحدود مقابل ندارد، بنابراین عنوانهای حقّ، واحد، مطلق و... که نامحدودند هرگز مقابلی به نام باطل، کثیر و مقیّد نخواهند داشت و خداوندِ مطلق بدون مقیّد است و آن مطلقی که مقابلی دارد به نام مقیّدْ خودش نیز مقیّد است، زیرا وی مقیّد به اطلاق است. از اینجا روشن میشود که رابطه واجب و ممکن، خالق و مخلوق و رب و مربوب از قبیل ارتباط مطلق و مقیّد نیست. فیض منبسط که واحد گسترده نامحدود بالعرض است و به خداوندی که نامحدود بالذات است استناد دارد هرچند نسبت به حدودِ تفکیک شده عالمِ عقل و مثال و طبیعت که مقیّدند مطلق است؛ لیکن خود فیض منبسط مقیّد به اطلاق است و چون فاقد وجود است، زیرا خودْ عین ظهور وجود است نه عین وجود، هرگز ارتباط وجودی با خداوند ندارد، بلکه فقط پیوند ظهوری با او دارد، زیرا نمود وجود است. بسیاری از مؤلّفان عرفان نظری در گفتار و نوشتارْ عنوان عرفان را در بَنان و بیان دارند؛ ولی فکر فلسفه را در ذهن میپرورانند و این مُعضِل همان نکته قبلی است که اینان عرفانی سخن میگویند؛ ولی فلسفی میاندیشند، از اینرو در حلّ پیوند واجب و ممکن جریان مطلق و مقیّد را مطرح میکنند.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 334
ذات الهی درک کردنی نیست ، حتی به اندازه ی سعه ی وجودی شخص
حقیقت وجود چون نامحدود است قابل اکتناه نیست و چون بسیط محض است تجزیهپذیر نیست؛ یعنی بسیط نامتناهی کان ناقصه ندارد، بلکه جریان او بین معرفت و امتناع آن است و آنچه در تعبیرهای تمثیل یا تشبیه آمیز گفتهمیشود:
آب دریا را اگر نتوان کشید ***هم به قدر تشنگی باید چشید
درباره مثال صادق است؛ ولی درباره مُمثَّل صادق نخواهد بود، زیرا دریا مرکّب است و سطح آن غیر از عمق آن و ظاهر آن غیر از باطن آن و اوّل آن غیر از آخر آن است؛ ولی واجب تعالی بسیط محض بوده و تمام صفات ذاتی او مصداقاً عین یکدیگر و نیز عین ذات ویاند، بنابراین نمیتوان درباره خداوند گفت آن ذات اقدس به مقدار ظرفیّت عارف ادراک میشود و اگر در حکمت متعالیه از صعوبت ادراک حقیقت «بسیط الحقیقة کلّ الأشیاء و لیس بشیء منها» سخن به میان آمد میتواند ناظر به این تحلیل عمیق باشد، پس آنچه در کلام برخی اهل معرفت دارج است که واجب تعالی به مقدار سِعه وجودی عارف مشهود اوست سخنی است ناصواب، زیرا هویت اطلاقی واجب نه معقول حکیم قرار میگیرد، زیرا مصداق عینی هرگز مفهوم ذهنی نخواهد بود و نه مشهود حکیم واقع میشود، چون بسیطِ محض و نامحدود نه تجزیهپذیر است و نه اکتناه و احاطهپذیر، بلکه واجب تعالی فقط معروف خودش هست و بس.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 333
اسم در عرفان به چه معناست ؟
امّا تعیناتْ همان حقایق خارجیّه هستند که اگر تنها ملاحظه گردند «وصف» خوانده میشوند و اگر از جهت ظهور ذات در آنها و ارتباطی که آنها با ذات مطلق دارند در نظر گرفته شوند «اسم» نامیده میشوند.
در مقام حکایت از اسم و صفت الفاظی مانند علم و علیم یا قدرت و قدیر وضع میشوند. این الفاظ که اسامی اعتباری برای آن اسما و صفات حقیقی هستند به تبع مفاهیمی که دربردارند، اسم و صفت نامیده میشوند، لذا باید توجه داشت که منظور از اسم و صفت در عرفان نظری غیر از این الفاظ و اسمای اعتباری است. اسما در عرفان نظری همان حقایق خارجیهای هستند که مسمّای این الفاظاند.
پس این الفاظ، اسامی اعتباری برای آن اسمای حقیقی، یعنی اسم الإسماند. با این توضیح تمام حقایقی که با دید فلسفی و طبیعی، عقل و نفس، فلک یا ملک نامیده میشوند، در عرفان نظری از آن جهت که مظهر هویت مطلقه بوده و او را نشان میدهند، اسماء الله خوانده میشوند.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 227
اسمای الهی سه طبقه اند.
عالمان اسمای الهی نیز سه طبقهاند:
طبقه اوّل معارف دینی را بدون حجاب و بدون پیک میبینند و بین آنها و معلوم عینی هیچ حجاب و واسطهای نیست. این گروه صحابه عینالیقیناند که معلوم بالذات آنان متن خارج است. طبقه دوم معارف دینی را از پشت پرده و حجاب مفاهیم ذهنی و صورتهای نفسانی که خارج را در حدّ علم حصولی نشان میدهند میفهمند. مفهوم ذهنی که خود معلوم بالذات است، حجاب معلوم بالعرض است که مطلوب حقیقی همان است که در ورای حجاب قرار گرفته است و بین آن مطلوب حقیقی و طالب آنْ حجاب مفهوم و صورت ذهنی واقع شده است و یکی از معانی حجاب بودن علم همین است. البته اگر حجاب ناشی از غرور باشد در علم حضوری غیر معصوم نیز رخ میدهد. به هر تقدیر علم حصولی در عین حکایت و کشف معلومْ خودش حاجب است.
علّم الاسما بد آدم را امام *** لیک نه اندر لباس عین و لام
گرچه از یک وجه منطق کاشف است *** لیک از دِه وجه،پرده و مُکنِف است[مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بیت 2991 و 2995]
طبقه سوم معارف را از پیک دریافت میکنند و رسول آنها همان متون نقلی است که اینان پیام خود را به واسطه آن دریافت میدارند. البته جمع بین مشهود و معقول و منقول ممکن بلکه واقع و عدّهای به نحو جمع مکسّر و اوحدی از موحّدان به نحو جمع سالم، گرد آوردهاند. البته تثلیث وارثان کاملاً غیر از تثلیث مورّثان است. فقط در حدّ تقریب به ذهن ارایه شد.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 133
انبیاء موسسان توحید
مؤسسان و معلمان علم شریف توحید همانا انبیای الهیاند که جامع معقول و مشهودند؛ مانند آغاثاذیمون و هرمس الهرامسه و فیثاغورث که به ترتیب در لسان شریعت به لقمان و ادریس و شیث خوانده میشوند و افلاطون الهی و مطلب صحیح نزد این بزرگان غیر از این که بیان شد نبود.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 126
چهار مرتبه ی توحید
و برای توحید چهار مرتبه در مصباحالانس یاد شده است:
1. قِشرِ قشر و آن همان اقرار زبان با غفلت قلب است.
2. قِشر و آن تصدیق قلبی گرچه به طور تقلید یا نظر و فکر و استدلال باشد.
3. لُبّ و آن مشاهده و کشف اینکه همه اشیا صادر از حق یکتا و یگانهاند.
4. لُبّ لُبّ و آن اینکه در جهان هستی چیزی غیر از واحد نبیند و این فنای در توحید است البته همانطور که قبلاً گذشت فنای کامل در «وحدت شهود» نیست بلکه در «وحدت وجود» است و فرق این دو با هم بیان شد آنگاه احوال خاصی بعد از فنای در توحید پدید میآید.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 82