علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عقل» ثبت شده است

۱۹
تیر

کل مجرد عقل و عاقل و معقول

أما أنه عقل فلأنه لتمام ذاته- و کونه فعلیة محضة لا قوة معها- یمکن أن یوجد و یحضر لشی‏ء بالإمکان- و کل ما کان للمجرد بالإمکان- فهو له بالفعل فهو معقول بالفعل- و إذ کان العقل متحدا مع المعقول فهو عقل- و إذ کانت ذاته موجودة لذاته فهو عاقل لذاته- فکل مجرد عقل و عاقل و معقول- و إن شئت فقل إن العقل و العاقل- و المعقول مفاهیم ثلاثة منتزعة من وجود واحد-.

و البرهان المذکور آنفا کما یجری فی کون- کل مجرد عقلا و عاقلا و معقولا لنفسه- یجری فی کونه عقلا و معقولا لغیره-.

فإن قیل لازم ذلک أن تکون النفس الإنسانیة لتجردها- عاقلة لنفسها و لکل مجرد مفروض و هو خلاف الضرورة-.

قلنا هو کذلک لو کانت النفس المجردة- مجردة تجردا تاما ذاتا و فعلا- لکنها مجردة ذاتا و مادیة فعلا- فهی لتجردها ذاتا تعقل ذاتها بالفعل- و أما تعقلها لغیرها فیتوقف على خروجها- من القوة إلى الفعل تدریجا- بحسب الاستعدادات المختلفة التی تکتسبها- فلو تجردت تجردا تاما و لم یشغلها تدبیر البدن- حصلت له جمیع التعقلات حصولا بالفعل- بالعقل الإجمالی و صارت عقلا مستفادا-.

نهایة الحکمة/علامه ی طباطبائی/جامعه ی مدرسین/1422 ه ق/ص 318

 

 

 

  • عیسی شیروانی
۲۸
خرداد

عالم از عقل شروع و تا به عاقل ختم  می شود .

به تعبیر جناب شیخ الرئیس :

«عالم از عقل شروع و تا به عاقل ختم می شود .»

از این لطیفه دانسته می شود که آدمی به دو نحو می تواند با ملائکة الله ارتباط بر قرار کند : یکی قوس نزول با موجود مجرد عقلی خارجی و دیگری در قوس صعود با قوّه ی عقلانی نفس ناطقه ی خویش ، که البته با موجودات مجرد عقلی خارجی در قوس نزول نیز به واسطه ی قوّت نفس ناطقه ی فرد در قوس صعود .

شرح رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه /استاد صمدی آملی/انتشارات روح و ریحان/1389/ ص 304

 


 

  • عیسی شیروانی
۲۹
آبان

از جانب دیگر حقّ سبحانه و تعالی نیز عقل را به حرکت واداشته و می فرماید : اگر چه می دانم تو متعبدانه به اوامر و نواهی من گردن می نهی و بدون چون و چرا آن ها را می پذیری اما از تو می خواهم خود به حرکت در آمده و در راه شناخت اسرار و حقایق موجودات عالم گام برداری ، چرا که لذّت تعقّل به مراتب بیش از لذّت تعبّد است . لذا اگر عقل به خود زحمت تحقیق و تفحّص در کلمات نظام هستی را بدهد قادر خواهد بود به سرّ جعل بسیاری از تشریعیات و تکوینیات راه یابد . و اگر در بعضی از موارد نتوانست حکمت اصلی جعل و قرداد آنها را بیابد ، حکم عقل است که آنها را در بقعه ی امکان قرار داده و به تندی آنها را مورد ردّ انکار خویش قرار ندهد . که «عدم الوجدان لا یدّل علی عدم الوجود» چرا که آنچه او با آنها روبروست مجموعه ای از شئونات وجودی آفریدگار هستی است که تبدیل و تحّولی در هیچ یک از أجزاء آنها وارد نیست .

بر این اساس اگرچه عقل به تنهایی نمی تواند به أسرار و رموز جعل یکایک اشیایی نظام هستی آنگونه که هست پی ببرد اما قادر است به حسب ظرفیّت وجودی خود به معرفت و شناخت آنها نائل شود و لذا هرگز پذیرفته نیست که بگوییم چون دین چنین و شریعت اسلام ، به فلان سرزمین نرسیده است پس اهالی آنجا مجازند هر جنایت و هر کار خلافی را مرتکب شده و به هر گونه زشتی و بی بند و باری و خلاف عفّتی دست دراز کنند . زیرا عقل خود حجّتی است باطنی که به صراحت حکم بر حسن و قبح بسیاری از افعال دارد . مثلاً عقل حکم می کند که ساختن بمب اتم چون برای نابودی انسانها کاربرد دارد ، به صلاح جامعه انسانی نیست و آدمی حق انجام این فعل را ندارد ، و لذا روز قیامت مثلاً آن جنایتکار آمریکایی را مواخذه کردند که چرا بمب اتم ساختی ؟ نمی تواند بگوید : اگر حرف دین به من می رسید من این کار را نمی کردم ، زیرا عقل حجّتی است باطنی که خداوند ، آنها را در وجود همه ی انسان ها تعبیه نموده و این حجت خود در بسیاری از موارد چراغ راه آدمی بوده و راه ضلالت و گمراهی را از طریق هدایت به او معرفی می کند  .

شرح رساله ی رابطه یعلم و دین ص 382

  • عیسی شیروانی
۲۳
آبان

در حقیقت عقل با این چند مقدمه به تبیّعت شرع در آمده و خود را منقاد می کند که تسلیم اوامر وی باشد :

اول آنکه عقل اذعان دارد همه ی موجودات عالم به هم وابسته اند و همبستگی خاصّی بین تمام کلمات وجودی نظام وجودی نظام هستی بر قرار است .

دوم آنکه ، عقل معترف است اسرار و حقایق موجودات نظام عالم بی نهایت است به طوری که هر چه بیشتر کلمات وجودی عالم را بشکافی حقایق بیشتری را از آن کشف خواهی نمود .

سوم آنکه ، عقل به نحوی واقف است که فقط می تواند به بعضی اسرار و حقایق این موجودات دست یابد .

چهارم آنکه عقل آگاه است به اینکه در نظام بیکران وجود ، حقیقتی است که به تمامی اسرار نظام آفرینش احاطه داشته و فقط اوست که می تواند مقرّر قوانین و مبیّن حدود أشیاء باشد .

پنجم آنکه عقل حکم می کند هر کور عصا کشی را چشم بینایی باید تا او را در مقاطع گوناگون حیات عقلانی یاری دهد . و چون شرع را جامع تر و کامل تر از خود می یابد تسلیم اوامر او شده و انجام فرامین او را از واجبات می شمرد ، و بدین ترتیب است که عقل مقهور و محکوم خالق و آفریننده ی نظام عالم می شود ، وانگهی عقل مخلوق است و دین از خالق اوست و لذا عقل مخلوق در برابر دین خاق خود ، خاضع و منقاد است .

شرح رساله ی رابطه علم و دین ص 381

  • عیسی شیروانی
۲۰
آبان

عده‏ای در توجیه علت خاتمیت اسلام و نیز بحث قلمرو دین و محدوده نیاز به آن، به مقوله کمال یافتن عقل بشری متمسک می‏شوند. به این بیان که رشد عقلی بشر موجب فراهم شدن خودکفایی او و بی‏نیاز شدن وی از وحی و دین را فراهم آورده است. درگذشته به سبب قصور عقل و کمبود دانش بشری نیاز به دستگیری دین بود، از این‏رو رسالت انبیا و نزول وحی ضرورت شمرده می‏شد و به سبب همین ضعف و قصور عقلانی دایره نیاز به دین بسیار وسعت داشت؛ اما اکنون به سبب رشد عقلانی بشر، هم از وسعت نیازمندی وی به دین کاسته شده و عقل می‏تواند عهده‏دار تأمین نیازهایی باشد که در گذشته دین عهده‏دار آن بود و هم از اساس، دیگر نیازی به آمدن دین و وحی جدید نیست و علت نبوت وجود ندارد، لذا اسلام آخرین دین است و وحی و دیانت به آن ختم می‏شود.

  • عیسی شیروانی
۲۰
آبان

علماى شیعه مى‏گویند که ما و شما هر دو اعتراف داریم که پیغمبر اکرم در آن 23 سال نتوانست تمام احکام اسلام را ولو به صورت کلى براى مردم بیان کند. شما مى‏گویید رسول اکرم همین‏طور رها کرد و رفت. ما مى‏گوییم این طور نبوده بلکه به همان دلیل که پیغمبر صلى الله علیه و آله مبعوث شد، از جانب پیغمبر افرادى معین شدند که جنبه قدسى داشتند و پیغمبر اکرم تمام حقایق اسلام را براى اولین آنها یعنى على علیه السلام بیان کرد و آنان آماده بودند که به تمام سؤالات جواب بدهند. على علیه السلام همیشه مى‏گفت هرچه از اسلام مى‏خواهید بپرسید تا من به شما بگویم.

  • عیسی شیروانی
۱۶
آبان

در تصویر صحیح اتحاد مدرِک و مدرَک آنچه بیش از همه مهم و ضروری می نماید ، فهم معنای معلوم بالذات و معلوم بالعرض و تفاوت میان آن دو است ، چرا که مراد از اتحاد عاقل به معقول ‌اتحاد عاقل با معقول بالذات است و نه معقول بالعرض ، که اشیای خارج از نفس ناطقه ی انسانی ما و بیرون از صقع قوّه ی عاقله می باشد . زیرا هیچ انسان عاقلی نمی گوید که جوهر عقل و عاقل با موجودات خارجی چون فلک و مَلَک و حیوان و جماد و نبات یکی می شوند بلکه از این اتحاد ، ‌اتحاد عاقل به حقیقتی است در صقع نفس ناطقه وجود یافته است و آن عبارت از معقول بالذات است .

  • عیسی شیروانی
۲۳
مهر

فی توضیح حدیث خلق العقل و هو مشهور ورد من عدة طرق بأسانید مختلفة تزید على عشرین متفرقة فی کتب الحدیث فمن تلک الطرق ما رواه الکلینی بإسناده الصحیح عن ابى جعفر علیه السّلام قال: لما خلق اللّه العقل استنطقه ثم قال له اقبل فأقبل ثم قال له أدبر فأدبر ثم قال و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا هو أحب الى منک و لا أکملتک إلا فیمن أحب أما إنی إیاک آمر و إیاک أنهى و إیاک أعاقب و إیاک أثیب.

أقول: قد أورد بعضهم على هذا الحدیث الشریف جملة من الإشکالات ترد علیه بحسب الظاهر و یندفع بعد التأمل.

  • سلمان علوی
۲۲
مهر

محمد بن یعقوب الکلینی رضی الله عنه قال: حدثنی عدة من أصحابنا منهم محمد بن یحیى العطار، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لما خلق الله العقل‏ استنطقه، ثم قال له: أقبل، فأقبل، ثم قال له: أدبر فأدبر، ثم قال: و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا هو أحب إلی منک و لا أکملتک إلا فیمن أحب، أما إنی إیاک آمر، و إیاک أنهى و إیاک أعاقب، و إیاک أثیب.

الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ج‏1، ص: 114

 

  • سلمان علوی
۱۶
مهر

 

ممکن است عده ای بگویند ما از این دو طریق ، معرفت شهودی را که به حقیقت واقع نزدیک تر است بر می گزینیم و در انتظار آن جذبه می نشینیم که ناگاه بر دل مردم آگاه رسد و به یک شب راه صد ساله را طی می نماییم .

در جواب این دسته باید گفت : شما به تضمین چه چیزی از حرکت باز ایستاده و در انتظار آن می نشینید، اگر آن جذبه ی ناگاه ، بر دل شما وارد نیامد چه می کنید ؟ آیا سزاوار است انسان عاقل از نعمت نازنین عقل اش استفاده نکند و آن را به کار نگیرد و فقط در انتظار حقیقتی که ورودش بر پایه امکان و احتمال نادر استوار است بنشیند ؟ پس عاقل با شعور را دور از انصاف است که تفوّه به چنین کلام خامی کند .

شرح رساله رابطه علم و دین ص 87

 

  • عیسی شیروانی
۱۵
مهر

در این کتاب بارها اشاره شد که عقل در کنار نقل منبع معرفت دینی است. این سخن هرگز به معنای آن نیست که عقل و استدلالِ تجریدی و نیز حس و تجربه هم‏افق و هم‏طراز با وحی است و حکیم و فیلسوف و متکلم قابل قیاس با انبیا هستند، زیرا مراد از نقل، ادراک و فهم بشر از وحی است نه خودِ وحی، چون خودِ وحی فقط در دسترس انسانهای کامل معصوم؛ مانند انبیاست و آنچه در دسترس بشر عادی است فهم و تفسیر وحی است، پس آنچه هم‏طراز و در کنار عقل منبع معرفت دینی قرار می‏گیرد، ادراک معتبر و مضبوط بشر از وحی است.

در بخش نخست این نوشتار تحت عنوان وحی و نقل به تفاوت این دو اشاره شد. منطقه وحی که حق محض است، منطقه ممنوعه عقلِ انسانهای عادی است و مراحل نازله علوم که طبعاً با خطا و شک هم آمیختگی دارد در دسترس عقلِ بشر عادی است، از این‏رو حکیمان و فیلسوفان و متکلمان گاه خطا می‏کنند؛ اما انبیا و امامان معصوم که بهره‏مند از علم لدنّی هستند و به حریم شهود حق محض باریافته‏اند، در معرض خطا و شک نیستند. وحی جایی است که هیچ شیئی جزمنزل

کلام الهی در آن راه ندارد. آن موطن عصمت محض و حق صرف است و در آنجا به هیچ وجه شک راه ندارد. سرّش آن است که پدیده شک همیشه در جایی است که دو چیز باشد یکی باطل و دیگری حق و این دو با هم مشتبه شوند و یا هر دو حق باشند؛ ولی بر اثر جابه‏جایی بطلانی راه پیدا کند که بازگشت این تعدّد به آن است که یکی حق و دیگری باطل است. در جایی مانند دنیا که حق با باطل درآمیخته، به کمک فکر سعی می‏کنیم شک خود را برطرف کرده، حق را از باطل تمیز دهیم؛ اما در مراحل عالیه جهان، پدیده باطل از اساس راه ندارد و شک پیدا نمی‏شود تا شک ظهور کند و نیاز باشد با کمک تفکر و تعقل، شک و تردید برطرف شود. مقام مخلَصین (به فتح) از دسترس شیطان و شیاطین بیرون است. تجرّد شیطان به حدی نیست که بتواند در آن مقام حضور یافته و با تدلیس و تلبیسِ خودْ حق را به باطل بیامیزد. حتی مقام «دَنی فَتَدَلَّی»[ نجم/8] که در سوره «نجم» به آن اشاره شده به گونه‏ای است که مَلَک عظیم الهی توان حضورِ در آن را ندارد، چه رسد به شیاطین. وقتی شیطنت به آن مقام منیع راه نداشت جا برای باطل نیست و در نتیجه زمینه شک مرتفع می‏گردد.

حاصل آنکه: شک در جایی است که دو سنخ شی‏ء (حق و باطل) وجود داشته باشد؛ لیکن در عرصه حق محض همه چیز حق است، پس جایی برای تردید نمی‏ماند؛ مانند اینکه شما وارد کتابخانه‏ای شوید که جز قرآن هیچ کتابی در آن نباشد، پس هر کتابی که می‏بینید با اینکه در قطر و اندازه و رنگ تفاوت دارند یقین دارید که قرآن است.

منبع :[منزلت عقل در هندسه معرفت دینی -  صفحه 181]

 

  • عیسی شیروانی