علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۹
مرداد

اطلاقات صراط مستقیم

1 – یکی از اطلاقات آن دین الهی است ؛ که دین عبارت از جعل و تنظیم اسرار تکوینی و طبیعی مسیر تکاملی انسانی است که بر طبق ناموس آفرینش و متن حقیقت و واقعیت خارج به لسان سفرای الهی که اهل طهارت و عصمت و امام قافله ی انسانیّت اند بیان شده است و همان صراط مستقیم و صراط الی الله است . «إنّ ربّی علی صراط مستقیم» که چون صراط مستقیم بازگو شود و به صورت دین در می آید و چون دین را در خارج پیاده کنیم متن صراط مستقیم و مسیر الی الله است .

و این صراط یک راه و یک حقیقت بیش نیست . پس دین یکی بیش نخواهد بود . «إنّ الدین عند الله الاسلام» . دین و دیندار که راه و راه پیماست هر دو یک حقیقت اند که دیندار خود متن صراط تکامل انسانی است و انسان کامل که واسطه فیض الهی و امام قافله ی انسانی است متن همین دین و صراط است . (نصوص الحکم ص 448)

2 – یکی از بطون اطلاقات صراط مستقیم صورت انسانی است . در حدیثی از حضرت وصی علیه السلام و نیز از امام صادق علیه السلام منقول است که فرمودند : «الصورة الانسانیّة هی اکبر حجج الله علی خلقه ... و هی الطریق المستقیم الی کلّ خیر» . صورت انسانی بزرگترین حجتهای خداوند بر خلق اش است و او راه راست به سوی هر خیر است .

نفس ناطقه انسانی به لحاظ تعلق اش به ماوراء طبیعت ، صراط مستقیم الهی است که همه انبیاء و اولیاء الله در مسیر تکامل این صراط که جدول وجودی آنهاست به طرف دین حق در قوس صعود ارتقاء وجودی و روحی یافته اند که کوتاهترین راه است و آن جدول وجودی هر شخص است که با من کیستم و خروج از عادت باز می شود که یکی از بطون معانی «اهدنا الصراط المستقیم» نیز به شمار می آید .

3 – در حدیثی صراط به پیامبر و آل حضرت اش معنی شده است . ابن بابویه در کتاب معانی الأخبار و توحید از امام صادق علیه السلام نقل کرد که از حضرت در معنی صراط مستقیم سوال شد ، حضرت فرمود : «هو امیر المومنین علیه السلام» .

و از امام سید الساجدین علی بن الحسین علیه السلام روایت شد که فرمود : «نحن أبواب و نحن الصراط المستقیم» .

و عن جعفر بن محمد علیهما الاسلام ، قال : «قول الله عزّ و جلّ صراط الذّین أنعمت علیهم ، یعنی محمداً و ذریته» .

4 – صراط مستقیم انسان کامل است .

5 – صراط مستقیم قرآن کریم است : «الر کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور بأذن ربّهم الی صراط العزیز الحمید»(ابراهیم/2 - 3)

 

شرح دفتر دل /استاد صمدی آملی/انتشارات روح و ریحان/ج2/ ص 27

 

  • عیسی شیروانی
۲۳
مرداد

دو نوع حمل

أحدهما أن‏ یتحد الموضوع‏ و المحمول‏ مفهوما و ماهیة- و یختلفا بنوع من الاعتبار- کالاختلاف بالإجمال و التفصیل فی قولنا- الإنسان حیوان ناطق فإن الحد عین المحدود مفهوما- و إنما یختلفان بالإجمال و التفصیل- و کالاختلاف بفرض انسلاب الشی‏ء عن نفسه- فتغایر نفسه نفسه- ثم یحمل على نفسه لدفع توهم المغایرة- فیقال الإنسان إنسان- و یسمى هذا الحمل بالحمل الذاتی الأولی-.

و ثانیهما أن یختلف أمران مفهوما و یتحدا وجودا- کقولنا الإنسان ضاحک و زید قائم- و یسمى هذا الحمل بالحمل الشائع‏

بدایة الحکمة/علامه طباطبائی/جامعه مدرسین/1422 ه ق /ص 131

 

 

  • عیسی شیروانی
۲۳
مرداد

اقسام اتحاد

الاوّل : الاتحاد الحقیقی : و هو صیرورة شیء بعینه شئیاً آخر من غیر أن یزول عنه شیء أو ینضم إلیه شیء . و هذا هو معناه الحقیقی و ثبتت استحالته فی محلّه .

الثانی : الاتحاد الانضمامی : و هو صیرورة شیأ شئیاً بأن یزول عن الصایر شیء و یضاف إلیه شیء آخر ، کصیرورة  الماء هواء

الثالث : الاتحاد الترکیبی : و هو صیرورة شئین شئیاً بالترکیب ، کصیرورة التراب و الماء طیناً

الرابع : الاتحاد المفهومی : و هو أن یتحد الموضوع و المحمول مفهوماً و یختلفا اعتباراً ، کالانسان و حیوان ناطق

الخامس : الاتحاد الوجودی : و هو أن یختلف أمران مفهوماً و یتحدا وجوداً ، کاالانسان و الضاحک .

بدایة الحکمة/علامه طباطبائی/جامعه مدرسین/1422 ه ق /ص 131 پاورقی شماره ی 1

  • عیسی شیروانی
۱۶
مرداد

تسلسل لازمه ی مساوق بودن وحدت و وجود نمی باشد .

و نظیر هذا التوهم ما ربما یتوهم- أن‏ الوحدة من‏ المعانی‏ الانتزاعیة العقلیة- و لو کانت حقیقة خارجیة- لکانت لها وحدة و لوحدتها وحدة- و هلم جرا فیتسلسل-.

و یدفعه أن وحدتها عین ذاتها- فهی واحدة بذاتها- نظیر ما تقدم فی الوجود أنه- موجود بذاته من غیر حاجة- إلى وجود زائد على ذاته‏

نهایة الحکمة/علامه طباطبائی/جامعه مدرسین/1422 ه ق /ص 181

 

  • عیسی شیروانی
۱۶
مرداد

دو معنی برای واحد

للواحد اعتباران

‏- اعتباره فی نفسه من دون قیاس الکثیر إلیه- فیشمل الکثیر فإن الکثیر من حیث هو موجود فهو واحد- له وجود واحد و لذا یعرض له العدد- فیقال مثلا- عشرة واحدة و عشرات و کثرة واحدة و کثرات- و اعتباره من حیث یقابل الکثیر فیباینه-.

بدایة الحکمة/علامه طباطبائی/جامعه مدرسین/1422 ه ق /ص 128

  • عیسی شیروانی
۱۵
مرداد

مساوق

مساوق به معناى هم سیاق و همراه است و در جایى به کار مى‏رود که دو مفهوم، هم ازجهت مصداق برابر باشند و هم حیثیت صدقشان یکى باشد. از این روى، «مساوق» اخص از «مساوى» است. دو مفهوم ممکن است مساوى باشند، یعنى همه مصادیقشان مشترک باشد، اما مساوق نباشند، یعنى جهت و حیثیت صدقشان یکى نباشد؛ مثلًا مفهوم گرم کننده و مفهوم روشن کننده، هر دو بر آتش اطلاق مى‏شود، اما به دواعتبار و به دو لحاظ مختلف. آتش از آن جهت که گرم کننده است، روشن کننده نیست و از آن جهت که روشن کننده است، گرم کننده نیست. و یا انسان از آن جهت که رونده است، ضاحک نیست و از آن جهت که ضاحک است، رونده نیست؛ اگر چه هم رونده است و هم ضاحک. در عین حال که دو مفهوم مختلف بوده و یکى حاکى ازاصل تحقق شى‏ء و دیگرى بیانگر عدم انقسام آن است، اما این دومفهوم نه تنها مساوى‏اند، یعنى مصادیقشان یکى است، بلکه مساوق‏اند، یعنى حیثیت صدقشان نیز یکى مى‏باشد.

 

ترجمه و شرح بدایة الحکمة/علی شیروانی/بوستان کتاب قم/1380 /ج2/ص 373

  • عیسی شیروانی
۱۵
مرداد

وحدت با وجود مساوق است .(2)

 

وحدت، از جمله امورى است که مساوق با وجود مى‏باشد. مساوق به معناى هم سیاق و همراه است و در جایى به کار مى‏رود که دو مفهوم، هم ازجهت مصداق برابر باشند و هم حیثیت صدقشان یکى باشد. از این روى، «مساوق» اخص از «مساوى» است. دو مفهوم ممکن است مساوى باشند، یعنى همه مصادیقشان مشترک باشد، اما مساوق نباشند، یعنى جهت و حیثیت صدقشان یکى نباشد؛ مثلًا مفهوم گرم کننده و مفهوم روشن کننده، هر دو بر آتش اطلاق مى‏شود، اما به دواعتبار و به دو لحاظ مختلف. آتش از آن جهت که گرم کننده است، روشن کننده نیست و از آن جهت که روشن کننده است، گرم کننده نیست. و یا انسان از آن جهت که رونده است، ضاحک نیست و از آن جهت که ضاحک است، رونده نیست؛ اگر چه هم رونده است و هم ضاحک. در عین حال که دو مفهوم مختلف بوده و یکى حاکى ازاصل تحقق شى‏ء و دیگرى بیانگر عدم انقسام آن است، اما این دومفهوم نه تنها مساوى‏اند، یعنى مصادیقشان یکى است، بلکه مساوق‏اند، یعنى حیثیت صدقشان نیز یکى مى‏باشد. وحدت، از این جهت مانند شیئیت و تشخص است. چنان که پیش از این گفتیم، وجود از آن جهت که وجود است، همان شیئیت و تشخص است؛ هم‏چنین شیئیت و تشخص از آن جهت که شیئیت و تشخص‏اند، وجوداند. یعنى اصل تحقق و واقعیت شى‏ء مصداق بالذات همه این مفاهیم است. در این‏جا نیز، تحقق و واقعیت شى‏ء، مصحح وحدت آن و واحد بودن آن است. شى‏ء از همان جهت که هست و تحقق دارد، واحد و یکى است.

واقعیت داشتن بدون وحدت امکان ندارد. حتى در آن‏جا که کثرتى هست، شى‏ء کثیر، از آن جهت که واقعیت دارد، یک واحد کثرت است. پنج کتاب، از آن جهت که‏ وجود و تحقق دارد، یک واحد پنج کتاب است.[1] یعنى کثرتى که در خارج تحقق دارد، از آن جهت که موجود است، یک کثرت است وواحد مى‏باشد. شاهد این مدعا آن است که عدد بر آن کثرت عارض مى‏شود و گفته مى‏شود: یک کثرت، دو کثرت و سه کثرت؛ یک دَه، دو دَه و سه دَه و به همین ترتیب، در حالى که عدد از «واحدها» تشکیل مى‏شود؛ در نتیجه عروض عدد بر چند کثرت، نشانه اعتبار وحدت در هر یک از آن کثرت‏هاست. یعنى وقتى مى‏توانیم بگوییم «سه تا ده تا» که هر مجموعه ده‏تایى را یک واحد اعتبار کرده باشیم.

 

ترجمه و شرح بدایة الحکمة/علی شیروانی/بوستان کتاب قم/1380 /ج2/ص 373



[1] ( 1). البته در این موارد وجود مجموع بما هو مجموع، یک وجود اعتبارى است و وجود حقیقى از آنِ همان‏واحدهاست؛ لذا وحدت مجموع نیز یک وحدت اعتبارى مى‏باشد؛ از این روست که گفته‏اند: نحوه وحدت و شدت و ضعف آن، متناسب با نحوه وجود و مرتبه آن مى‏باشد

  • عیسی شیروانی
۱۵
مرداد

وحدت با وجود مساوق است .

الوحدة تساوق‏ الوجود مصداقا- کما أنها تباینه مفهوما- فکل موجود فهو من حیث إنه موجود واحد- کما أن کل واحد فهو من حیث إنه واحد موجود

بدایة الحکمة/علامه طباطبائی/جامعه مدرسین/1422 ه ق /ص 128

 

  • عیسی شیروانی
۱۵
مرداد

معروف‏ تر بودن وحدت نزد عقل و کثرت نزد خیال‏

شیخ الرئیس‏[1] و بسیارى دیگر از فلاسفه به تبع وى گفته ‏اند: عقل با مفهوم وحدت آشناتر است تا مفهوم کثرت و در برابر، خیال با مفهوم کثرت مأنوس‏تر و آشناتر است تا مفهوم وحدت؛ چنان‏که در منظومه‏ محقق سبزوارى آمده است:

و وحدةٌ عندّ العقولِ اعرفُ‏

و کثرةٌ عندّالخیالِ اکشفُ‏[2]

 

وحدت نزد عقل شناخته شده ‏تر است و کثرت نزد خیال روشن‏تر مى‏باشد.

صدرالمتألهین در این باره مى‏گوید:

کثرت نزد خیال ووحدت نزد عقل معروف ‏تر و شناخته شده ‏تر است. هر یک از این دو مفهوم، اگر چه از مفاهیم بدیهى‏اند، اما کثرتْ نخست در خیال مرتسم مى‏گردد- زیرا آن‏چه در خیال مرتسم مى‏شود، محسوس است و محسوس کثیر مى‏باشد- و وحدت یک امر عقلى است، زیرا معقولات امور عام و فراگیراند و نخستین تصرفى‏ که عقل در آنها مى کند، تقسیم آنها است. عقل هر یک ازاین مفاهیم عام را تصور مى‏کند و آن‏گاه آنها را به چیزهایى که فلان ویژگى را دارند و چیزهایى که فلان ویژگى را ندارند، منقسم مى‏سازد.[3]

ترجمه و شرح بدایة الحکمة/علی شیروانی/بوستان کتاب قم/1380 /ج2/ص 372

 



[1] ( 1). ر. ک: الهیات شفا، فصل سوم از مقاله سوم

[2] ( 2). شرح منظومه الفریدة السادسة، غررٌ فى غناء الوحدة وکثرة عن التعریف الحقیقى.

[3] ( 1). اسفار، ج 2، ص 83

  • عیسی شیروانی
۱۳
مرداد

بوسیله مفهوم «واحد» می توان یک تعریف عقلی برای «کثیر» کرد .

صدر المتألهین در ادامه ی سخن خود نتیجه می گیرد که ما می توانیم کثرت را بواسطه ی وحدت تعریف عقلی کنیم ؛ بدین صورت که وحدت را یک مفهوم بدیهی و اوّلی التصور در نظر بگیریم ، آن گاه کثرت را بواسطه ی آن برای عقل شناسائی کنیم . و از آن طرف می توانیم برای وحدت یک تعریف تنبیهی و لفظی بواسطه ی کثرت ارائه دهیم . بنابراین در تعریف نخست ، یک معنای خیالی (= کثرت) را بواسطه یک معنای عقلی (= وحدت) شناسایی کرده ایم ، و در تعریف دوم در واقع بر یک معنای عقلی ، به واسطه ی یک معنای خیالی ، تنبیه و یادآوری کرده ایم ؛ بنابراین محذور دور لازم لازم نخواهد آمد .

ترجمه و شرح بدایة الحکمة/علی شیروانی/بوستان کتاب قم/1380 /ج2/ص 372

 

  • عیسی شیروانی
۱۳
مرداد

مفاهیم وحدت و کثرت از مفاهیم بدیهی اند .

الحق‏ أن‏ مفهومی‏ الوحدة و الکثرة- من المفاهیم العامة التی تنتقش فی النفس انتقاشا أولیا- کمفهوم الوجود و مفهوم الإمکان و نظائرهما- و لذا کان تعریفهما بأن- الواحد ما لا ینقسم من حیث إنه لا ینقسم- و الکثیر ما ینقسم من حیث إنه ینقسم تعریفا لفظیا- و لو کانا تعریفین حقیقیین- لم یخلوا من فساد- لتوقف تصور مفهوم الواحد على تصور مفهوم ما ینقسم- و هو مفهوم الکثیر- و توقف تصور مفهوم الکثیر على تصور مفهوم المنقسم- الذی هو عینه- و بالجملة الوحدة هی حیثیة عدم الانقسام- و الکثرة حیثیة الانقسام-.

بدایة الحکمة/علامه طباطبائی(ره)/جامعه ی مدرسین/1422ه ق/ص127

 

  • عیسی شیروانی