علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
۱۱
آبان

فرق بین ترجیح بلا مرجّح و ترجحّ بلا مرجح این است که قائلین به ترجیح بلا مرجّح ، علت غائی را منکرند و قائلین به ترجّح بلا مرجّح ، منکر علت فاعلی اند .

شرح دروس منظومه ج2 ص407

  • عیسی شیروانی
۱۱
آبان

الهی ، شکرت که زنگ تفریح من گشت و گذار در کتب و دفاتر و تماشای آنهاست چنان که ولیّ تو امام علی وصیّ علیه السلام فرمود : «الکَتَبَ بساتین العلماء»

الهی نامه ص 79

  • عیسی شیروانی
۱۱
آبان

همه علوم غیر از فلسفه، یک موضوعی دارند که بخشی از موجودات عالم را در بر می‌گیرند، مثلاً طب موضوعی دارد به نام بدن؛ حساب، موضوعش تعین و تشخص دارد؛ فیزیک و شیمی و هیئت و هر علم دیگری به همین صورت هستند.

  • عیسی شیروانی
۱۰
آبان

الهی ، سفیر کبیرت فرمود : « المؤمن مرآة المؤمن» ، اگر من مؤمنم تو هم مؤمنی ، چه آخر حشرم گواه است که (هو الله الذی لا إله إلّا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر)(حشر/23)

الهی نامه ص 69

  • عیسی شیروانی
۱۰
آبان

گاهی به برهان خُلف می گویند : «برهان خَلف» ؛ زیرا از خَلف و ورای شیء که نقیض اش باشد ، با آن آشنائی می یابد . گاه نیز به آن ، «برهان خُلف» گفته می شود ، زیرا از راه خلاف فرض و مفروض به شیء می رسیم .

شرح دروس منظومه ج 3 ص 25

  • عیسی شیروانی
۱۰
آبان

انا الحق کشف اسرار است مطلق                    جز از حق کیست تا گوید انا الحق

همه ذرات عالم همچو منصور                       تو خواهی مست گیر و خواه مخمور

در این تسبیح و تهلیل اند دائم                      بدین معنی همی باشند قائم

هر آن کو خالی از خود چون خلا شد            انا الحق اندر او صوت و صدا شد

روا باشد انا الحق از درختی                        چرا نبود روا از نیک بختی

و این همان سخن عطار است آنجا که گوید : «مرا عجب آید از کسی که روا دارد که از درختی انا الله بر آید و درخت در میان نه ، چرا روا نباشد که از حسین انا الحق بر آید و حسین در میان نه ؟ »

تذکره الأولیاء ص 584

 

  • عیسی شیروانی
۰۹
آبان

الهی ، غذا به کردار و گفتار رنگ و بو می دهد ، وای بر آن که دهنش مزبله است !

الهی نامه ص 21

  • عیسی شیروانی
۰۹
آبان

... مگر نه این است که به جناب ابن عربی ، در یک تمثّل انسانی ، «فصوص الحکم» را اعطاء کردند ؟ حال ممکن است عده ای بگویند کتابی چون «فصوص الحکم» چیزی جز بافته های خیالی ابن عربی نیست ، که در جواب ایشان جناب الهی قمشه ای فرموده است : «اگر یافتند که خوب یافتند ؛ و اگر بافتند چه خوب بافتند

حق است به کسانی که درصدد انکار این حقایق اند بگوییم : شما که مدعی بطلان این حقایق هستید و آن ها جز بافته ای نمی دانید ، آیا می توانید کتابی را مثل «فتوحات» ، «فصوص الحکم» ، «مصباح الأنس» ، «تمهید القواعد» ، «أسفار» و «سرح العیون» را به قلم آورید ؟به تعبیر شریف علامه طباطبائی «قدس سرّه الشریف» :

«به راستی اگر اولین و آخرین در مادون مقام عصمت جمع شوند ، آیا می توانند کتابی مثل «فتوحات» و «فصوص الحکم» را بنویسند ؟»

مگر کسی می تواند به فصوص بیست و هفت گانه ی «فصوص الحکم» جناب ابن عربی ، فصّی را به نام «فصّ حکمه عصمتیه فی کلمه الفاطمیه» بیفزاید ؟

شرح رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه ص 23

  • عیسی شیروانی
۰۸
آبان

الهی ، اعیان تر از من کسیت ؟ که با تو همنشینم .

الهی نامه ص 56

  • عیسی شیروانی
۰۸
آبان

اصطلاح دیگری نیز در مورد علم فکری و علم شهودی وجود دارد و آن اینکه گاهی از علم فکری تعبیر به طریق مشاء و از علم شهودی تعبیر به اشراق می شود . متأسفانه آنچه در کتب فلسفی متعارف حوزوی و دانشگاهی ما معهود و معروف است این است که مشاء و اشراق دو طایفه ی مقابل هم هستند و آراء هر یک متناقض با دیگری است در حالی که چنین حرفی باطل است و نباید این دو طایفه را در مقابل یکدیگر دانست بلکه بهتر آن است که این دو طایفه را در مسیر برای تحصیل علوم و معارف بدانیم .

  • عیسی شیروانی
۰۷
آبان

الهی ، تا به حال می گفتم گذشته ها گذشت . اکنون می بینم که گذشته هایم نگذشت ، بلکه همه در من جمع است . آه ، آه، از یوم جمع !

الهی نامه ص 56

  • عیسی شیروانی
۰۷
آبان

حرکت حق به جانب حق و به تعبیر دیگر طلب حق هر خلق را به دو گونه ی قرب نافله و قرب فریضه می باشد ، در قرب فریضه ، حق خود را تنزل نمی دهد بلکه از همان افق اعلی ، ندای «تعالوا» سر می دهد و به همگان خطاب می کند که بالا بیایید اما در قرب نافله ، چون حق ، خلق را عاجز از بالا رفتن می بیند خود تنزل می کند تا خلق به فیض وجودی وی مستفیض شوند .

  • عیسی شیروانی
۰۶
آبان

... تألیف کتابی است که مولف فقط مطالبی را از مواضع متفرقه در آن جمع کرده و بین آنها الفت ایجاد می کند بی آنکه در آن از خود تحقیقات و مطالب علمی داشته باشد ، اما تصنیف آن است که فراهم کننده آن مطالب ، مطالب علمی و تححقیقات و نتایج افکار و معلومات خود را بیاورد .

در عین حال باید توجه داشت که رابطه منطقی میان تألیف و تصنیف از میان نسب أربعه در علم منطق ، عموم و خصوص مطلق است .

شرح رساله رابطه میان علم و دین ص 112

  • عیسی شیروانی
۰۶
آبان

الهی ، یکی بئر حفر می کند و قضا را به کنز می رسد .

حسن ضَرَبَ یَضرِبُ صرف می کرد و به «کنت کنزاً» دست یافت .

الهی نامه ص 48

 

  • عیسی شیروانی
۰۶
آبان

حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در فصل نهم رساله گهر بار خود به نام «قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند» به نیکویی به جواب این سوال پرداخته و در ضمن اشارت به شش مطلب أساسی در فصل مذکور این پندار را پاسخ گفته اند و ما در اینجا به بخشی از عبارات آن به نحو تلخیص و اندکی تصرف ، تبرک می جوییم :

  • عیسی شیروانی
۰۳
آبان

خیلی هم شریف و لطیف فرمودند که هر کار خیری که از شما سر می زند و هر کمالی که از شما ظاهر می شود ، این کارها را هم ایجاداً به وجود نسبت دهید هم اسناداً . اما اگر در مسیر خلاف قدم برداشتید ، درست است که وجود باشماست ، اما آن را به وجود اسناد ندهید و مثلاً العیاذ بالله نفرمایید خداوند دزدی کرده است . اگر چه دزد هم که دزدی می کند ، قدرت دارد ، جسم دارد ، حرکت و قوّه و استعداد دارد ، اراده و علم و آگاهی دارد که همه و همه اسماء الله هستند . ایشان یکپارچه با اسماء الهی قدم بر می دارد . اگر قدرت دزد را از قدرت خدا جدا بفرمایید وحدت عددی می شود . با این حال فرموده اند در مقام تقوا سعی کنید دائماً ، غیر کمال را به خودتان اسناد بدهید . همه ی کمالات وجودی خود ، اعم از علم و قدرت و ارداه و سمع و بصر را به خودش اسناد ندهد ، بلکه بگوید هر چه کمال دارم ، همه از اوست ، اما من بد پیوند می زنم . اگر در همان موطن گناه ، ایجاد را از حق بداند و هم از خودش ، دیگر وجود ، وجود صمدی نمی شود و جوف پیش می آید .

پس ایجادش از حق ولی اسنادش به اوست «بحول الله و قوته  أقوم و أقعد» که به حول و قوه ی او که عین کمال است بر می خیزم و می نشینم . پس ایجاد آن به حول و قوه ی الهی است ولی قیام و قعود که عین نقص است به بنده است ، زیرا در غیر این صورت اسناد نقص به حق داده است و باز هم وحدت عددی است و حضور عرفانی نمی شود .

پس ای عزیز ! در حضور و مراقبت عرفانی باید فرق بین ایجاد و اسناد بگذاری که « بحول الله و قوته  أقوم و أقعد» را نماز به من و شما آموخته است که نماز یعنی حضور و مراقبت عرفانی – قرآنی . فافهم !

حضور و مراقبت ص 86

  • عیسی شیروانی
۰۲
آبان

نکته ای که دراینجا در مورد کلمه ی «مساوق» قابل ذکر است این است که در شیء مساوی جهت تشابه یک شیء با شیء دیگر مطرح است . مثلاً می گوییم این شیء با فلان شیء دیگر در سه جهت با هم برابری دارند اما در دو شیء مساوق اصلاً جهت تشابه مطرح نیست بلکه این دو شیء آنچنان ارتباط وجودی و اتحاد عینی دارند که گویا دو چیز نیستند ، بلکه  یک حقیقت اند . به تعبیر دیگر دو شیء مساوی ، دو شیء جدای در عرض هم هستند که از یک مبدأ بر می خیزند ولی در منتها از هم جدا می شوند اما دو شیء مساوق با یکدیگر از یک مبدأ بر می خیزند و در بین راه اگرچه دو حقیقت پنداشته می شوند اما در منتها به یک نقطه ختم می شوند .

در مقام تشبیه معقول به محسوس می توانیم دو شیء متساوی را به دو لوله ی تفنگ تشبیه کنیم و دو شیء مساوق را به نور دو چشم . بدین بیان که دو تیری که از دو لوله تفنگ بیرون می آیند اگر چه از مبدأ واحد بر می خیزند اما در دو نقطه ی جدا از یکدیگر منتهی می شوند ، این معنای مساوات است ، اما نوری که از اشیاء به دو چشم ما اصابت می کند و در نهایت بواسطه ی قوه ی باصره رؤیت اشیاء می شود اگر چه در بین راه از دو کانال چشم ما وارد می شود و پنداشته می شود که دو نور است اما منتهای این نور که از مبدأ واحدی نیز سرچشمه گرفته است ، یک حقیقت است و لذا قوه ی باصره اگرچه از دو چشم برخوردار است اما این دو چشم باعث نمی شود که یک شیء خارجی را دو تا ببیند بلکه آن را به همان واقعیت خارجی خود مشاهده می کند و این معنای مساوق است .

شرح رساله ی رابطه علم با دین ص 54

  • عیسی شیروانی
۰۱
آبان

در فرق میان علم کلام و فلسفه از جهت نسبت و رابطه آنها با دین، معمولاً بر اثر مساعی و تبلیغات و جهت‏گیری متکلمان چنین وانمود شده است که متکلمان، متعهد به محتوای دین و اسلام‏اند؛ اما فلسفه و فیلسوفان در این امر تعهدی نداشته و لابشرط هستند؛ یعنی کلام، قطعاً و به ناچار مطابق دین خدا و درصدد حفظ و دفاع از آن گام برمی‏دارد و درون مایه خود را از دین و شریعت می‏گیرد و سعی می‏کند که از موضوع علم خویش بر طبق محتوا و قانون اسلام بحث کند؛ لیکن فیلسوف چنین سرسپردگی و تعهدی به شریعت و دین ندارد، بلکه گاه حاصل تلاش علمی و معرفتی او مطابق دین و شریعت است و گاه متفاوت و متغایر با آن.

  • عیسی شیروانی
۰۱
آبان

پزشکی را در نظر بگیرید که مریضی دردمند به او مراجعه می کند و از درد خود آه و ناله می کند و پزشک که در کتاب با این مریضی و نحوه ی معالجه ی آن آشنا شده و علم فکری بدان پیدا کرده به سخن در آمده و به مریض می گوید : «می دانم درد داری و از دردی که می کشی رنجوری ، امام سعی کن اینقدر آه و ناله نکنی ، این درد تو دلیل نمی شود که اینقدر شیون و زاری کنی و دیگران را از حال خود آگاه کنی»

  • عیسی شیروانی
۳۰
مهر

تسلسل باطل ، عبارت است از امور موجوده ی مترتبه ی مجتمعه . پس تسلسل باطل سه قید و شرط دارد و این براهینی که اقامه می شود ، آن تسلسل را ابطال می کند ، نه هر تسلسلسی را . بنابر این :

1. این امور باید موجوده باشند . پس تسلسل در معدومات و نیز در امور اعتباری جائز است ؛ به این معنی که تا ذهن خسته نشده است تصور کند و هنگامی که خسته شد ، رها کند . تسلسل در اعتباریات ، باطل نیست .

 2. باید أجزاء مجتمعه فی الوجود باشند .

 3. باید این امور ، موجوده غیر متناهیه ، مترتبه باشند ، یعنی بینشان ترتب علی و معلولی یا ترتب وضعی باشد ؛ مثلاً نفوس ناطقه ، امور موجوده اند ، مجتمع نیز هستند ؛ اما بینشان ترتب نیست .

منبع : شرح دروس منظومه ج2 ص 765

 

 

  • عیسی شیروانی