علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

تفسیر آفاقی و أنفسی

يكشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۲۹ ب.ظ

سپس در مقام بیان أقسام انسانها ، افراد را به گروههای مختلف به نام «کافرین ، ملحدین ، منافقین ، مسلمین و مومنین» تقسیم می کنیم و می گوییم متقین گروهی خاصّ از مومنین اند که قرآن برای ایشان  هدایت است . یا وقتی سخن از آسمانها و زمین مطرح می شود ، کتاب های لغت و مرتکزات ذهنی در معنای آن ها ، مرجع تفاسیر قرار گرفته و آسمان و زمین در عالم کثرت اراده می گردد . وقتی سخن از حیوانات مطرح می شود  اذهان افراد به حیوانات موجود در نشأه ی ماده انتقال یافته و صورت آن ها در ذهن نقش می بندد . وقتی سخن از کوه ها ، جنگل ها یا دریاها و آب های مختلف به میان می آید ، همین موجودات شناخته شده در نشأه ی طبیعت مورد نظر قرار می گیرد . وقتی سخن از جنگ و جهاد می شود ، همین جنگ وجهاد متداول با دشمنان و متجاوزین از مرزها به اذهان خطور می کند ، و هکذا . خلاصه این که در مقام تفسیر آفاقی ، مصادیق معانی کلمات آیات را در بیرون از جان خودمان جست و جو می کنیم و می پندازیم معانی کلمات آیات «قرآن کریم» مطابق با موجودات عینی نشأه ی طبیعت ، از هویت جدا و متباینی برخوردارند . به همین وزان ، هر یک از ملائکه الله را موجودی مستقل و جدای از یکدیگر و متعدد به وحدت عددی دانسته و انزال «قرآن کریم» را توسط جبرئیل امین ، حقیقتی متغایر به تباین عزلی از جان مبارک پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم معنی می کنیم ، و حقیقت معاد ، بهشت ، جهنّم ، برزخ ، نامه ی اعمال ، پل صراط ، میزان و امثال ذلک را مطابق با ظواهر آیات در یک امتداد زمانی ، بیرون از نفس ناطقه ی خود پنداشته ، و به همین ترتیب تمامی اصول اعتقادات خود را ترسیم نموده و آن را به دیگران منتقل می کنیم .

تفسیر آفاقی ، ریشه در کثرات نظام هستی داشته و منغمر در مشأه ی ماده و طبیعت است ؛ به تعبیر دیگر مفسّر آفاقی ، غرق در جهان بیرون از خود است و هیچ توجّهی به شوون بوالعجب ذاتی خویش ندارد .

مفسّر آفاقی وقتی به کریمه ی :{و إذ قال إبراهیم ربّ أرنی کیف تحیی الموتی قال أو لم تومن قال بلی و لکن لیطمئمنّ قلبی قال فخذ أربعة من الطیر فصرهن إلیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءاً ثم ادعهن یأتینک سعیاً واعلم أنّ الله عزیز حکیم}(بقره/261) ، می رسد صرفاً از
آن ، این معنای ظاهری آیه را در قالب قصه ای ادراک می کند : «چون ابراهیم گفت : بار خدایا به من بنما که چگونه مردگان را زنده می کنی ؟ خداوند فرمود : باور نداری ؟ گفت : آری ، باور دارم و لیکن می خواهم به مشاهده ی آن دلم آرام گیرد . پس خداوند فرمود : چهار مرغ را (که عبارتند از کرکس و اردک و طاووس و خروس) بگیر آنها را ذبح و پاره پاره کن و گوشتهای آنها را در هم بنما و بالای چند کوه بگذار ، سپس آنها را بخوان تا به سوی تو شتابان پرواز کنند . و بدان که خداوند عزیز و حکیم است .»

و چون ابراهیم چنین کرد ، دید هر یک از آن چهار مرغ بار دیگر زنده شده و به سوی حضرت اش پرواز کردند .

 البته در این مقدار از ظاهر بیان قرآنی تردیدی وجود ندارد و ما درصدد انکار تحقق آن در خارج نیستیم ؛ اما سخن در این است که مفسّر قرآنی در فهم همین مقدار از معنای آیه متوقف شده و بالاتر نمی آید ، در حالی که قرآن و روایات سخن از «تعالوا» دارند و دائم به ما می فرمایند در هیچ مرتبه ای نایستید و خود را از ادراک حقایق سنگین تر و قوی تر محروم نکنید ؛ چرا که اگر در مرتبه ای توقف کنید ، دیگر توان هضم غذای قوی تر را نخواهید داشت و از لذت ادراک آن بی نصیب خواهید ماند .

بر این اساس مفسّر باید خود را به بلندای تفسیر أنفسی قرآن کریم برساند و آن مقامی است که آدمی باید چشم را به طور کامل از خارج خویش ببندد و از باء {بسم الله الحمن الرحیم} تا سین آخر سوره ی «ناس» را در جان خود پیاده کرده و به عیان مشاهده کند که قرآن هر چه هست بیان اطوار وجودی و شوون نفس ناطقه ی انسانی است .

آری ، در نگاهی عمیق تر و لطیف تر ، تمامی آیات پیرامون قصص انبیاء ، حوادث و وقایع منقوله ، بیان خلقت آسمانها و زمین ، خبر از زلزله ی وقوع قیامت ، بهشت و جهنّم ، احوال مشرکین ، منافقین ، مومنین و ... ، همه حکایت از اطوار گوناگون شوون نفس آدمی دارند ، و این حقیقت برای کسی که در پی جواب سوال «من کیستم؟» است ، به خوبی روشن و هویداست .

به تعبیر شریف حضرت استاد علامه روحی فداه :

«بهشتی را به بهشت نمی برند ، بلکه بهشتی خود ، بهشت می شود ، همچنان که جهنّمی را به جهنّم نمی برند ، بلکه جهنمی خود جهنّم می شود .»

این انسان است که مصداق بارز کریمه ی : {جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر}(توبه/73) باشد . هم می تواند مصداق کریمه ی :{یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورههم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون}(توبه/36) ، هم می تواند خورنده ی شراب : {کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربّک ذللاً یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس}(نحل/70) ، هم می تواند خورنده ی شراب : {اولئک الذین ابلسوا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون}(انعام/71) ، هم می تواند مخلد در : {کلما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و أتوا به متشابهاً و لهم فیها ازواج مطهرة و لهم فیها خالدون}(بقره/26) ، هم می تواند مخلد در : {الذین کفروا أولیاوهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات اولئک أصحاب النار هم فیها خالدون}(بقره/258)

آری ، آسمانه ها و زمین ، ملک و فلک ها ، ماه و خورشید ، بهشت و جهنّم ، صراط و میزان ، قبر ، برزخ و قیامت ، معراج ، هبوط و صعود ، جماد ، نبات و حیوان ، آدم و نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی و حضرت خاتم ، همگی بیان شوون نفس آدمی اند .

آفرینش این همه کلمات بی منتهای نظام هستی ، برای این است که طریقی برای نیل آدمی به تفسیر أنفسی قرآن کریم قرار گرفته و شهود احوال و اطوار ذاتی آدمی را در مقام خارج به صور کلمات گوناگون و اشیای مختلف فراهم سازد ؛ بدین معنی که ، انسان آن ها را ببیند و در عجائب نفس خویش فرو رفته به حدّ تحیّر در آید .

در حقیقت تمامی اشیای خارج نفس آدمی ، تمثّل و تجسّمی هستند از ملکاتی که ممکن است در او یافت شود ، و انسان از ملاحظه ی آنها بهتر می تواند به غایت خودسازی که فرع بر خودشناسی است ، واصل شود ، و عدم تناهی موجودات نشأه ی طبیعت ، خود گواه صادقی بر این مطلب است که اطوار وجودی انسان را پایان و نهایتی نیست و هر چه ذات آدمی بیشتر شخم زده شود ، حقایق بیشتری از آن استخراج می گردد .

بر این اساس مفسّر به تفسیر أنفسی «قرآن کریم» ، وقتی به واقعه ی چهار مرغ حضرت ابراهیم علیه السلام و دیگر وقایع ، حوادث و قصص منقول قرآن کریم می رسد ، با تأمل در احوال و ملکات نفسانی خود بدان نظری می افکند ، که در باب دوم «دفتر دل» حضرت مولا در این باره می خوانی :

برای مسّ سرّ اسم محیی          بخواهد از خدایش کیف تحیی

به اذن او بباید رهنمون را          بگیرد چار مرغ گونه گون را

چه مرغان شگفت و پر فسوسی         ز نسر و بطّ و طاوس و خروسی

نماید هر یکی را پاره پاره          به هر کوهی نهد جزئی دوباره

بخواند نام آنان را به آواز           که در هر دم چهار آید به پرواز

تو را چار مرغ اندر نهاد است          که روحت از عروجش اوفتادست

تو را تا خسّت نفس است ، بطّی          که با لای و لجن ، در بحر شطیّ

همی جوشد ز شهوت دیک دانی          زخارف ، آنِ طاوس است و آنی

چو نسری ، کرکس مردار خواری          ببین اندر نهاد خود چه داری

 بکُش این چار مرغ بی ادب را          که تا یابی حیات بوالعجب را

آری ، مفسّر به تفسیر أنفسی قرآن می یابد که مرا از چهار مرغ ، صرفاً آن چهار مرغ و پرنده ی متعارف بیرون از نفس نیست ـ که در تفسیر آفاقی بدان پرداخته شده است ـ بلکه حکمت بیان آنها ، صفات و ملکات رذیله ی نفس ناطقه ی انسانی است که برای نیل به مقام اطمینان قلبی و شهود حقانیّ باید ذبح و کشته شوند . به تعبیر شریف حضرت استاد علامه روحی فداه : «آن که در آثار و صفات و اخلاق انسان ها و در احوال و افعال حیوان ها دقیق شود ، حیوان ها را تمثّلات ملکات انسان ها می یابد .»(صد کلمه در معرفت نفس ، کلمه 37)

شرح انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه ص 12

تفسیر آفاقی و أنفسی

تفاسیر موجود در میان ما ، أعم از تفاسیر آیات «قرآن کریم» و تفاسیر جوامع روایی به دو نحوه ی «تفسیر آفاقی» و «تفسیر أنفسی» مطرح اند .

در تفسیر آفاقی هر چه را که در آیات و روایات است ، مطابق نشأه ی کثرت و ماده ، مورد شرح و تفسیر و تفصیل قرار می گیرد . به عنوان مثال در سوره ی مبارکه  ی بقره می خوانیم :{ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین}(بقره/3) ، و در مقام تفسیر آفاقی می گوییم مراد از {الکتاب} کتابی جدا به نام «قرآن کریم» است که هدایتگر گروه متقین است .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی