اطلاقات صراط مستقیم
1 – یکی از اطلاقات آن دین الهی است ؛ که دین عبارت از جعل و تنظیم اسرار تکوینی و طبیعی مسیر تکاملی انسانی است که بر طبق ناموس آفرینش و متن حقیقت و واقعیت خارج به لسان سفرای الهی که اهل طهارت و عصمت و امام قافله ی انسانیّت اند بیان شده است و همان صراط مستقیم و صراط الی الله است . «إنّ ربّی علی صراط مستقیم» که چون صراط مستقیم بازگو شود و به صورت دین در می آید و چون دین را در خارج پیاده کنیم متن صراط مستقیم و مسیر الی الله است .
و این صراط یک راه و یک حقیقت بیش نیست . پس دین یکی بیش نخواهد بود . «إنّ الدین عند الله الاسلام» . دین و دیندار که راه و راه پیماست هر دو یک حقیقت اند که دیندار خود متن صراط تکامل انسانی است و انسان کامل که واسطه فیض الهی و امام قافله ی انسانی است متن همین دین و صراط است . (نصوص الحکم ص 448)
2 – یکی از بطون اطلاقات صراط مستقیم صورت انسانی است . در حدیثی از حضرت وصی علیه السلام و نیز از امام صادق علیه السلام منقول است که فرمودند : «الصورة الانسانیّة هی اکبر حجج الله علی خلقه ... و هی الطریق المستقیم الی کلّ خیر» . صورت انسانی بزرگترین حجتهای خداوند بر خلق اش است و او راه راست به سوی هر خیر است .
نفس ناطقه انسانی به لحاظ تعلق اش به ماوراء طبیعت ، صراط مستقیم الهی است که همه انبیاء و اولیاء الله در مسیر تکامل این صراط که جدول وجودی آنهاست به طرف دین حق در قوس صعود ارتقاء وجودی و روحی یافته اند که کوتاهترین راه است و آن جدول وجودی هر شخص است که با من کیستم و خروج از عادت باز می شود که یکی از بطون معانی «اهدنا الصراط المستقیم» نیز به شمار می آید .
3 – در حدیثی صراط به پیامبر و آل حضرت اش معنی شده است . ابن بابویه در کتاب معانی الأخبار و توحید از امام صادق علیه السلام نقل کرد که از حضرت در معنی صراط مستقیم سوال شد ، حضرت فرمود : «هو امیر المومنین علیه السلام» .
و از امام سید الساجدین علی بن الحسین علیه السلام روایت شد که فرمود : «نحن أبواب و نحن الصراط المستقیم» .
و عن جعفر بن محمد علیهما الاسلام ، قال : «قول الله عزّ و جلّ صراط الذّین أنعمت علیهم ، یعنی محمداً و ذریته» .
4 – صراط مستقیم انسان کامل است .
5 – صراط مستقیم قرآن کریم است : «الر کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور بأذن ربّهم الی صراط العزیز الحمید»(ابراهیم/2 - 3)
شرح دفتر دل /استاد صمدی آملی/انتشارات روح و ریحان/ج2/ ص 27