علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنای حدیث من عرف نفسه» ثبت شده است

۲۴
شهریور

 ما دام که اسم خداى باقى است و اسم تو هم باقى است، بدین سبب اثبات وجود خداى مى‏کنیم و اثبات وجود خود هم مى‏کنیم و خدا را مى‏شناسى، خود را هم مى‏شناسى و در مقام شرکى و از مقام وحدت دورى. این معرفت و شناخت تو جز غرور و پندار نیست و این سخن، تو را جز به مثالى معلوم نشود. مثلا تا دست عزیز، عزیز را اسمى مى‏داند و خود را هم اسمى مى‏داند بدین سبب عزیز را غیر خود مى‏داند و خود را غیر عزیز مى‏شناسد. عزیز را ندانسته است و خود را نشناخته که اگر دست عزیز خود را دانسته بودى و عزیز را شناخته بودى بیقین بدانستى که عزیز موجود است و بغیر عزیز چیزى موجود نیست که اگر دست عزیز را دو وجود باشد عزیز را دو وجود لازم آید و این محال است. زیرا وجود عزیز یکى بیش نیست و امکان ندارد که دو باشد پس دست عزیز را بغیر عزیز وجود نباشد. پس بنا بر این اسم سر و اسم پاى و اسم دست و اسم روى و اسم جسم و اسم روح، اسماء مراتب عزیز باشند و عزیز اسم جامع باشد. این چنین که مراتب اسامى خود را دانستى، اسامى وجود را نیز همچنین مى‏دان که «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» که «إنّ اللّه خلق آدم على صورته» بدان که اگر کسى از موم صد چیز بسازد و به ضرورت صد شکل و صد اسم پیدا آید و در هر شکلى چندین اسامى دیگر باشد (شکل شیر ساختیم در شکل شیر چندین اسم است مانند سر و گوش) اما عاقل داند که بغیر موم چیز دیگر موجود نیست و این جمله اسامى که پیدا آمده، اسامى موم است، که موم بود که به جهات مختلف و به اضافات و اعتبارات آمده است.

به هر رنگى که خواهى   جامه مى‏پوش‏

که من آن قد رعنا   مى‏شناسم‏

بدان که خلق یک صفت است از صفات این وجود و حیات یک صفت است از صفات این وجود و علم یک صفت است از صفات این وجود و ارادت و قدرت، و جمله صفات را این چنین مى‏دان. و سماء یک صورت است از صور این وجود و ارض یک صورت است از صور این وجود و جماد یک صورت است از صور این وجود و نبات و حیوان، و جمله صور را این چنین مى‏دان و اللّه اسم مجموع است و جامع جمله صور و صفات این وجود است.

این است معنى لا اله الا اللّه و این سخن، تو را جز به مثالى معلوم نشود. مثلا در من که عزیزم، حیات یک صفت است از صفات من و سمع یک صفت‏ است از صفات من و بصر یک صفت است از صفات من و طب و حکمت و جمله صفات را این چنین مى‏دان، و سر یک صورت است از صور من و پاى یک صورت است از صور من و روى و پشت و جمله صور را همچنین مى‏دان، و عزیز اسم مجموع است و جامع جمله صور و صفات من است. پس عزیز نیست الّا جمله. این است معنى «إنّ اللّه تعالى خلق آدم على صورته» و این است معنى «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».

حدیث عاشقان این بد   سنایى‏

سخن کوتاه شد اللّه   أکبر

 

یافت آن که یافت و نیافت آن که نیافت بدان که اگر این وجود به چراغ نسبت کنند این چراغ را مشکات از خود است و زجاجه از خود است و روغن از خود و نار از خود و اگر این وجود را به درخت نسبت کنند این درخت را زمین از خود است و آب از خود و آفتاب از خود و تخم از خود و میوه از خود است و مغز و باغبان و روغن از خود و خورنده از خود است و اگر این وجود را به انسان تشبیه کنند این انسان را قالب از خود است و روح از خود و عقل از خود و علم از خود و جبرئیل از خود و کتاب از خود و کلام از خود و رسول از خود و نبى از خود و امت از خود و اقرار از خود و انکار از خود است و عاشق و معشوق از خود و دوزخ از خود و بهشت از خود است و آن عزیز[1] از سرّ همین نظر گفته:

جهان را بلندىّ و پستى   تویى‏

ندانم چه‏اى هر چه هستى   تویى‏[2]

 

ممد الهمم در شرح فصوص الحکم/علامه حسن زاده آملی/انتشارات وزارت ارشاد/1378/ص 38

 

 

 



[1] ( 1) منظور حکیم ابو القاسم فردوسى است.

[2] ( 2) کشف الحقائق.

  • عیسی شیروانی