علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسماء الهی» ثبت شده است

۱۶
تیر

نبوّت از اسمای الهی نمی باشد .

نبى نبود ز اسماى الهى

 

لذا آمد نبوت را تناهى

ولایت روى بسوى حق داشتن است که(هى قیام العبد بالحق عند الفناء عن نفسه ) ولى نبوت روى به خلق نمودن است لذا ولى اسماء الله و دائره او اتم و اکبر از نبوت است بر همین اساس که نبوت جنبه بشرى دارد ،  لذا نبوت ختم مى یابد ولى ولایت دائمى است و ولى به لحاظ سعه او در دنیا و آخرت از اسماء است .  بخلاف نبى که از اسماى الهى نیست ؛ یعنى انسان در ولایت مظهر اسم شریف ولى حق تعالى مى گردد نه در نبوت و رسالت که نبى و رسول اسم انبیا و مرسلین به اعتبار روى به سوى خلق داشتن آنها است .
چون ولایت روى به سوى حق داشتن است لذا بحث فناى عبد و جنبه بشرى او در جهت ربانى مطرح است که در تعریف ولایت قیام عبد به حق در نزد فناى او از جهت خودش یعنى از جنبه بشرى اش آمده است .
لذا در ولایت است که اتصاف عبد با توجه تام او به حق محقق مى شود و این توجه تام به محبت ذاتى کامنه در عبد ممکن خواهد بود.
و به همین دلیل ولایت باطن نبوت است .
و اما آنکه درکتب عرفانى سخن از ختم ولایت و خاتم ولایت مطرح شده است به لحاظ این نشئه است که با ختم عالم عنصرى و بعد عنصرى ولایت ختم دارد و منتهى مى گردد نه اینکه ولایت را ختم بوده باشد نبوت و رسالت به انقطاع ولایت لازم نمى آید. انبیا و اولیاء علیهم السلام بواسطه جهت ولایت به حضرت الهیه راه پیدا مى کنند و حقایق را در آن مشهد شهود نموده و آنچه که لازم تکمیل بنى نوع انسان است ، از جهات دنیوى و اخروى بیان مى نمایند، و نیز آنان حقایق را از ملیک مقتدر اخذ نموده به حسب وجود مادى ظاهر در خلق و متوطن در بلده خراب آباد ماده اند ولى به حسب روح کلى در فوق بلا تجرد آباد عالم عقول اقامت گزیده اند.
انبیا در واقع اولیاء فانى در حق و باقى به حق اند که از مقام غیب وجود و اسرار آن خبر مى دهند منشا اطلاع آنها بر حقایق موجود و مکنون در غیب وجود، فنا اولیا در احدیت وجود است .
به این اعتبار به معارف الهیه علم حاصل مى نمایند و به اعتبار بقاء بعد از فناء و صحو بعد از محو از این حقایق خبر مى دهند.
انبیاء به اعتبار جهت ولایت فانى در حق و متصل به علم رب مطلق مى باشند و به مصالح و مفاسد اجتماع آگاهى پیدا مى نمایند، و به اعتبار مقام بقاء بعد از فناء و بعث بر امت خود از براى تکمیل نظام اجتماع از حقایق موجود در احدیت وجود اطلاع مى دهند و این مقام مانند نبوت اکتسابى نیست ، بلکه اختصاص الهى لازم عین ثابت ممکن است که از فیض اقدس در مقام اوحدیت حاصل شده است .
انبیاء و اولیاء الهى به روح ولایت که عبارت از رابطه و اتصال میان آنان و خالق است ، متفاوت اند پس مپندارى که امامت بر صفحه قلب ائمه دین علیهما السلام چو نقش عرضى است .
چون ولى از اسماء خداست و همیشه مظهر مى خواهد پس انقطاع ولایت جائز نیست و اولیاء خدا همیشه در عالم هستند بخلاف نبى و رسول که اسم خلقى اند که انقطاع آن جائز است .

شرح دفتر دل /استاد صمدی آملی/انتشارات نبوغ/1389/ ج 1/ص 490

 


 

  • عیسی شیروانی
۲۰
فروردين

بحث از اسماء الله در فلسفه و عرفان

... اگر فیلسوف با براهین متعددی چون برهان حرکت ، برهان نظم ، برهان اثر و موثر ، برهان واجب و ممکن و برهان صدیقین در ابتدای فلسفه به اثبات وجود واجب تعالی می پردازد و سپس در الهیّات أخصّ ، مباحث مربوط به اسماء و صفات الهی را مطرح می کند ، اما عارف هرگز در عرفان نظری درصدد اثبات وجود واجب تعالی بر نمی آید ، بلکه به جهت شدت احاطه ی حقیقت وجود بر تمامی اشیاء و سریان حقیقت وجود بر تار و پود موجودات ، اثبات وجود واجب تعالی را محال می داند .

بر این اساس عارف از همان ابتدا در عرفان بحث اسماء الله را مطرح می کند .

 این اختلاف نحوه ی طرح مباحث در فلسفه و عرفان ناشی از اختلاف نگرش فیلسوف و عارف به حقیقت وجود است . فیلسوف مشائی به ظاهر گفتارش ، چون حقیقت وجود واجب تعالی را متباین با وجود ممکنات می داند مجبور است در ابتدای علم اش به اثبات وجود واجب تعالی بپردازد ، اما از آنجا که عارف ، حقیقت وجود را یک حقیقت شخصی صمدی لاینتاهی می داند و وجود را در همه جا یک وجود مشاهده می کند ، نیازی به اثبات وجود واجب تعالی ندارد ، بلکه در منظر و مشهد عارف جمیع آثار وجودیه از آن حقّ سبحانه و تعالی است و در تمامی شوون و احوال موجودات ، صفات جمالی و جلالی را در کار می بیند و بینونت حق تعالی را از خلق ، بینونت وصفی مثل بینونت شیء و فیء می داند نه بینونت عزلی مثل بینونت شیء و شیء .

به تعبیری ، فیلسوف دائماً درصدد یافتن حقیقت وجود است و «کوکو» می کند ؛ اما عارف دائماً در محضر وجود (هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن)(حدید/4) است و «هوهو» می گوید . لذا عارف از همان ابتدا غرق در دریای لایتناهی اسماء و صفات الهی می شود و سفر «من الخلق إلی الحقّ» که سفر اول است ندارد ، بلکه در همان آغاز ، سفر دوم را که «من الحقّ إلی الحقّ» است می پیماید و این ادراک و شناخت اسماء الله را در مرتبه ی عرفان نظری  مقدمه ای برای اتصاف به اسماء الله در عرفان عملی قرار می دهد و به وفق اسماء و صفات الهی در نظام هستی کار انجام می دهد .

بنابراین عرفان عملی ، حرف لقلقه ی زبان نیست که کسی تسبیح به دست بگیرد و صرفاً به ذکر اسماء الله مشغول شود . این تبرّک و تشرّف لفظی به اسماء الله ، به عرفان نظری أشبه است تا عرفان عملی ؛ چرا که عرفان عملی تشرّف عینی و اتصاف حقیقی به اسماء و صفات الهی است ، و فاصله ی میان تشرّف عینی و تشرّف لفظی به همان مقدار زیاد است که فاصله ی دارایی با دانائی است . فتدبّر !

 

شرح رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه /استاد صمدی آملی/انتشارات روح و ریحان/1389/ ص 189


 

  • عیسی شیروانی