علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۳ مطلب با موضوع «عرفان :: نظری» ثبت شده است

۱۵
دی

چهار مرتبه ی توحید

و برای توحید چهار مرتبه در مصباح‏الانس یاد شده است:

1. قِشرِ قشر و آن همان اقرار زبان با غفلت قلب است.

2. قِشر و آن تصدیق قلبی گرچه به طور تقلید یا نظر و فکر و استدلال باشد.

3. لُبّ و آن مشاهده و کشف اینکه همه اشیا صادر از حق یکتا و یگانه‏اند.

4. لُبّ لُبّ و آن اینکه در جهان هستی چیزی غیر از واحد نبیند و این فنای در توحید است البته همان‏طور که قبلاً گذشت فنای کامل در «وحدت شهود» نیست بلکه در «وحدت وجود» است و فرق این دو با هم بیان شد آن‏گاه احوال خاصی بعد از فنای در توحید پدید می‏آید.

 

عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 82

 

 

 

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۵
دی

اعتباری بودن ماسوی الله در عرفان به چه معناست ؟

اعتباری بودن ماسوی الله، اصطلاح خاص خود را داراست، زیرا هر امر اعتباری را در قبال امر حقیقی خود باید شناخت، همان‏طور که در بعضی علوم اعتباری، مانند نحو و صرف، گفته می‏شود که معنای مفرد را باید در برابر آنچه قرار می‏گیرد، ارزیابی کرد؛ مثلاً گاهی مفرد در قبال جمله است و گاهی در برابر مرکب واقع می‏شود و زمانی در مقابل تثنیه و جمع قرار می‏گیرد. اعتباری بودنِ یک امر نیز این‏چنین است، زیرا گاهی اعتبار در برابر تکوین است؛ مانند قراردادهای اجتماعی که تابع تصمیم‏گیری‏های گوناگون معتبران است و زمانی در برابر ماهیت (مقوله) واقع می‏شود؛ مانند معقول ثانی‏منطقی و نیز معقول ثانی فلسفی و گاهی در قبال وجود قرار می‏گیرد؛ نظیر ماهیت بر اساس اصالت‏وجود یا وجود بر اساس اصالت ماهیت و گاهی در قبال فیض واجب ملحوظ می‏گردد؛ مانند وجود مقیّد درخت و حیوان در قبال وجود مطلق به قید اطلاق که همان فیض منبسط باشد و سرانجام گاهی در قبال خودِ واجب که هیچ مقابل ندارد، لحاظ می‏شود؛ مانند فیض منبسط که محدود به اطلاق است در ساحت قدس هستی محض که به هیچ حدّی محدود نیست، گرچه آن حدّ اطلاق وجودی باشد و این سلبِ محدودیت به نحو سالبه محصّله است نه موجبه معدولة المحمول، و آنچه در قبال هستی صرف واقع می‏گردد، همانند صورت مرآتی است که حیثیّتی جز نشان صاحب صورت ندارد، بنابراین سراسر جهان امکان چه به طور محدودها و مقیدها ملحوظ گردد و چه به نحو فیض منبسط ملاحظه شود، در عرفان چیزی جز اعتبار (به اصطلاح عرفان) نخواهد بود، در نتیجه هم استقلال آن‏ها محال است و هم حلول واجب که اصیل و مستقل است در آن‏ها ممتنع خواهد بود و هم اتّحاد واجب با آن‏ها مستحیل است.

اعتباری بودن جهان امکان چیزی از آن‏ها نمی‏کاهد، زیرا تمام احکام و لوازمی که فلسفه برای آن‏ها ثابت کرده یا علوم جزئی برای آن‏ها ثابت می‏کنند، مورد پذیرش عرفان است؛ لیکن همه آن احکام، مانند صاحبان آن‏ها و نیز نظیر حاکمان آن‏ها، امور اعتباری بوده و در آیینه هستی‏نما می‏تابند که اصلِ حکمْ حق است؛ لیکن صاحب اصلی آن خداست نه غیر او و تأمل در نصوص دینی، مخصوصاً دعای جوشن کبیر که سراسر آن توحید است، نشان می‏دهد که آنچه سهمی از آیت حق دارد، از آن لحاظ که نشانه خداست، خیر است و هرگز شرّ سهم حقیقی از آیت بودن ندارد و آنچه به نظر قبیح و ناصواب می‏آید، در صورت قیاس خواهد بود، وگرنه قبیح بالذات و خطای محض یافت نمی‏شود و هر چیزی از آن جهت که آیت و خیر است، صنع خداست و هیچ مدیر و مدبّری در نظام هستی غیر او نیست و هر چه جز اوست، اعتباری خواهد بود.

نکته مهم آن است که کثرت، گرچه اعتباری است و وحدتْ حقیقی؛ لیکن اعتباری بودن آن همانا نسبت به خدای سبحان است و هرگز همانند سراب نیست که نمای کاذب باشد و هیچ‏گاه شبیه دومین نقش احول و دوبین نیست که بر اثر نقص دید ظهور کند و گزارش کذب دهد، بلکه برابر آنچه در شرح کتاب حاضر تحریر یافته، نظیر صورت آیینه است که نمای صادق دارد نه کاذب و از لحاظ نگاه موحدانه عارف سهمی برای صورت آیینه، جز نشان دادن جمالِ صاحب صورت نیست، گرچه دیگران آن‏ها را موجود جدا می‏پندارند؛ نظیر کودکی که صورت آیینه را موجود جدای از صاحب صورت و مستقر در آیینه می‏پندارد .

عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 33

 

 

 

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۵
دی

وجود در عرفان مختصّ به واجب و کون مختصّ به ممکن

وجود در عرفانْ مخصوص واجب است، چنان‏که کَونْ مختص به ممکن، و همان‏طور که کون بر واجب اطلاق نمی‏شود، وجود نیز بر ممکن اطلاق نخواهد شد، مگر به یکی از دو راه: نخست آنکه از باب مجاز عقلی، در اسناد باشد؛ یعنی اسناد وجود به واجب، اسناد الی ما هو له و به ممکن، اسناد الی غیر ما هوله باشد. دوم آنکه از باب مجاز لغوی، در کلمه باشد؛ یعنی اطلاق وجود بر واجب به معنای، حقیقی و اطلاق آن بر ممکن به معنای مجازی باشد و در مجاز لغوی، لفظ در غیرمعنای حقیقی خود استعمال می‏شود، آن‏گاه بر مصداق معنای غیرحقیقی تطبیق می‏شود یا آنکه در همان معنای حقیقی خود استعمال می‏شود؛ ولی تطبیق آن بر مصداق غیرحقیقی از باب ادّعاست، به هر تقدیر در مجاز عنایت و تکلّفی لازم است و اگر اطلاق وجود بر ممکن حقیقت باشد نه مجاز، چاره‏ای جز پذیرش اشتراک لفظی وجود نیست؛ یعنی وجود دارای بیش از یک مفهوم است و همان‏طور که وجود و کون در فلسفه برخلاف عرفان مرادف هم‏اند، اگر وجود در فلسفه مشترک معنوی و در عرفان مشترک لفظی باشد، محذوری به همراه ندارد، زیرا تعدّد اصطلاح مُصحّح این‏گونه تفاوت‏هاست و در فلسفه از «بود و نبود» بحث می‏شود و در عرفان از «بود و نمود و نبود» سخن به میان می‏آید؛ اما نمود به معنای واسطه بین وجود و عدم نیست، زیرا بود، مخصوص واجب است و نقیض آن نبود است که شامل ممتنع و ممکن می‏شود، و نمود مخصوص ممکن است و نقیض آن عدم نمود است، بنابراین در هیچ یک واسطه لازم نمی‏آید.

 

عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 1/ ص 32

 

 

 

 

 

  • عیسی شیروانی