علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۷۱ مطلب توسط «عیسی شیروانی» ثبت شده است

۲۰
مرداد

خصائص حس مشترک 

اول اینکه حس مشترک مجمع تأدیه ی حواس است .

دوم اینکه ادراک و احساس در حقیقت ، در این قوه صورت می گیرند و قوای پنجگانه ی ظاهر به منزله ی آلات و جواسیس اویند .

سوم اینکه گاهی صور را به غیر از آن گونه ای که در خارج تحقق دارند در خود ترسیم می دهد مانند ادارک خط مستقیمی از قطرات باران .

چهارم اینکه حس مشترک علاوه بر اینکه مجمع تأدیه ی حواس ظاهر است ، محل تصور صور باطن نیز هست که وقتی خواب بر انسان مستولی شد و حواس ظاهر از کارشان دست کشیدند صور أشیاء و مُثُل أشیاء مشهود انسان می گردند . در حقیقت موجود مرئی ، آنی است که در وی صورت گیرد و تمثل یابد چه از خارج در او وارد شود و چه از داخل به سویش برود ، پس حس مشترک حد مشترک بین قوای باطن و ظاهر است . یکی دیگر از خصائص این قوه آن است که وقتی ظاهر ، این قوه را به خدمت واداشت ، حس مشترک از باطن بازداشته می شود و هنگامی که ظاهر از آن دست برداشت باطن بر او دست یافته و صور خیالیه را در آن اظهار می دارد ، چنانچه در حالت خواب و در مرض بَرسام ، صوری مشهود شخص می شوند که دیگران از دیدن آن عاجزند بدین خصیصه گفته اند حس مشترک با اشتغال به ظاهر از باطن و با اشتغال به باطن از ظاهر باز می ماند ، که باید یادآور شد این مطلب مربوط به ارواح غیر روح قدسی و نفس کلیه است . زیرا نفوس کلیّه ای که واجد مقام سامی روح قدسی اند مظهر «یا من لایشغله شأن عن شأن» می باشند و ایشان را توجه به سویی از توجه به سوی دیگر باز نمی دارد . یعنی حس مشترک ایشان پس از توجه نمودن به حسیات و امور خارجیه او را از ادراک صور باطنیه باز نمی دارد و بالعکس برخلاف دیگر نفوس از عامّه .

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 520

  • عیسی شیروانی
۲۰
مرداد

سه دلیل بر وجود حس مشترک 

وجه اول اینکه اگر قوه ای به نام حس مشترک نباشد هرگز تمایز و جدایی بین ادراکات حواس پنجگانه متصور نمی بود و آدمی قادر به جمع ادراکات گوناگون در شیء واحد نمی شد . به تعبیر دیگر به طفیل وجود قوه ی حس مشترک است که حیوان با بو کردن غذایی به خوردن آن مایل می شود و یا با دیدن چوبی می گریزد ، چرا که در نفس بوییدن ، میل به غذا داشتن و یا در نفس دیدن ، گریختن متحقق نیست ، مگر اینکه قائل به مجمع واحدی در حیوان شویم که حیوان با ادراک اثری از شی ای واحد منتقل به اثر دیگر آن شده و عکس العمل خاصی در برابر آن نشان می دهد . و به همین خاطر است که حس مشترک را مظهر اسم شریف «یا من لایشغله شأن عن شأن» خوانده اند ، چرا که ادراک جهتی او را از ادراک جهت دیگر باز نمی دارد .  (ص 515)

... دلیل دوم اینکه ما در هنگامی که باران تند از آسمان می بارد وقتی به باران نگاه می کنیم ، قطرات باران را همانند خط مستقیمی می ببینیم که یک سر آن به آسمان و سر دیگر به زمین متصل است ، در حالی که آنچه در خارج واقعیت معینی دارد قطرات منفصل آب است که دائماً پشت هم می بارند پس دلیل دیدن یک خط مستقیم از آب چیست ؟ معلوم می شود قوه ای در ما وجود دارد که صورت تک تک این قطرات در آن نقش می بندد و چون سرعت آن بسیار بالا است و هنوز تا صورت قطره قبلی زائل نشده ، صورت قطره بعدی پدیدار می شود ، از امتداد ارتسام این قطرات پشت سر هم ، خط مستقیمی پندار می شود . پس آنچه می بینید قطرات منفصل باران است و آنچه حس مشترک ادراک می کند صورت خط مستقیمی است که اتصال ارتسام این واقعیت پدید می آید ، و این خود دلیل مستقلی است بر وجود قوه ای به نام حس مشترک . (ص 516)

... دلیل سوم ما بر وجود حس مشترک بر خلاف دو دلیل قبل ، مربوط به ادراک صور خیالیه است و آن اینکه مَبرسمین یعنی افرادی که بیماری «بَرسام» مبتلا شده اند صوری را مشاهده می کنند و از آن رنج می برند که آن صور را غیر آن افراد بیمار نمی بینند ، چرا که آن صور اصلاً واقعیت خارجی ندارند تا مورد مشاهده قرار گیرند . ادراک صوری که هیچ واقعیتی در متن خارج ندارند خود دلیلی دیگر بر وجود حس مشترک به شمار می آید . (ص 516)

در ذیل وجه سوم باید به عرض برسانیم که علاوه بر مَبرسمین ، برای اهل سلوک و ارباب مکاشفه نیز ادراک  امورری است که دیگران را قادر به ادراک آن اصوات و صور نیست .

پس ادراک صوری در خارج از نفس تحقق ندارند دو قسم است ؛ گاه در حال مرض است مثل مبرسم که چیزهایی را مشاهده می نماید که تحقق در ماده ندارند و گاه در حال صحّت است مثل نفوس شریفه که صور بهیّه و اصوات حسنه و غیر آن را مشاهده می کنند و شکی در آن ندارند.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 518

  • عیسی شیروانی
۲۰
مرداد

حس مشترک 

اولین قوه از قوای مدرکه باطنی حیوانی حس مشترک می باشد که آن را به یونانی «بنطاسیا» یعنی لوح نفس یا لوح نقش گویند و آن قوه ای است که همه ی محسوسات حواس پنجگانه ظاهری بدو رسیده و در وی جمع می شوند و وی از صور آنها منفعل گردیده و آنها را ادارک می نماید که در حقیقت مدرک محسوسات خارجی ، حس مشترک است چه اینکه مدرک صور متخیله و ترکیبات متخیله نیز حس مشترک است که حس مشترک را به آیینه ای دورو تشبیه کرده اند که یک رویش به سوی بیرون است و روی دیگرش به سوی درون ، با روی بیرونی اش صور محسوسات خارجی را ادراک می نماید و با روی درونی اش معانی آن سویی را در قوالب صور محسوسه و صور خیالیه و ترکیبات متخیله ادراک می کند . هر چند علی التحقیق همه ی قوانین باطنیه مثل آینه ی دورو هستند که در آنها هم مدرکات ظاهره توانند پرتو انداخته و منطبع گردند و هم مدرکات باطنی ، منتهی در این بین ، امر حس مشترک از بقیه روشن تر است .

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 509

  • عیسی شیروانی
۲۶
خرداد

کیفیت دیدن اشیاء 

بدان که در ابصار به نظری بدوی چند قول است: یکی قول ریاضیین که به خروج شعاع از چشم قائلند. و این شعاع را برخی از ایشان بر هیئت مخروطی می‌دانند که رأس آن نزد مرکز بصر است و قاعده آن بر سطح مبصَر. و باز خود این مخروط را بعضی از ایشان مصمت می‌دانند، و بعضی دیگر مرکب از خطوط شعاعیه مستقیم که اطراف آن خطوط در نزد مرکز چشم جمعند، سپس امتداد می‌یابند و بر روی مبصر متفرق می‌شوند، پس آنچه از مبصَر را که اطراف این خطوط متفرقه بر وی منطبق شده بصر ادراک می‌کند.

و برخی از ایشان آن شعاع خارج را بر شکل مخروط نمی‌دانند بلکه قائل است که خط شعاعی از چشم خارج می‌شود و چون به مرئی منتهی شد بر سطح آن در غایت سرعت حرکت می‌کند و آن را فرا می‌گیرد و به این حرکتش خیال می‌شود که هیئت آن مخروطی است، چنان که قطره باران در حال نزولش به خط مستقیم خیال می‌گردد، و نقطه‌ای که به سرعت دور می‌زند خط مستدیر مشاهده می‌گردد. و بهترین کتابی که در ابصار بنابر قول ریاضیین تألیف شده است کتاب مناظرومرایای ابن هیثم بصری مصری متوفی سنه 430 ه‍ است که کمال الدین حسن بن علی فارسی متوفی 718 ه‍ آن را تنقیح کرده است که بتنقیح المناظر اشتهار دارد و در حیدر آباد دکن هند بطبع رسیده است.

و قول دیگر در ابصار قول طبیعیین است که قائل به انطباع‌اند و این قول مختار ارسطو و اتباع وی و شیخ رئیس است چنان که از مبحث نفس طبیعیات شفا معلوم است، و فارابی نیز بر همین عقیدت است و گفتارش در این فص نیز بر همین مبنی است، و دانشمندان طبیعی کنونی بر همین عقیدتند ...

و قول دیگر مذهب طائفه‌ای از حکماء است که گویند: مشفی که بین بصر و مرئی است به کیفیت شعاع بصر متکیّف می‌شود و بدین جهت آلت ابصار می‌گردد.

و قول دیگر، مذهب شیخ اشراقی شهاب الدین سهروردی است که گوید: ابصار نه به انطباع است و نه به خروج شعاع، بلکه چون مقابله مستنیر با باصره وقوع یافت، نفس علم اشراقیِ حضوری به مبصَر پیدا می‌کند.

قول دیگر که به قول حاجی صاحب منظومه صدر آراء است رأی صاحب اسفار است که ابصار نه به انطباع است و نه به خروج شعاع، و نه بدان نحو که شیخ اشراقی گفته است بلکه بالاتر و دقیق‌تر از آنها است، بدین بیان: ابصار به انشاء صورت مماثل با مبصر از عالم ملکوت نفسانی است که آن صورت مبصَر مجرد از ماده خارجیه به انشاء نفس است یعنی نفس اقتدار بر انشاء صورت به اذن الله دارد که منشئ آن صورت است و صورت منشأ او که در نزد نفس حاضر و قائم به نفس به نحو قیام فعل به فاعلش است نه به نحو قیام مقبول به قابلش.

خلاصه این که ابصار به خلاقیت نفس است که نفس صورت مماثل و مشابه مبصَر را در صقع عالم خود ایجاد می‌کند و این صورت مبصَر، معلول نفس باذن الله تعالی است و قائم به نفس است چون قیام معلول به علتش و ظلّ به ذی ظلّ. بلکه علم که عبارت اخرای ادراک است مطلقاً چه ادراک بصری و چه غیر آن، خود از شئون و اطوار وجودی نفس است، نه این که نفس محل قابل برای پذیرفتن صورت مبصَر باشد مثلاً مانند پذیرفتن موم نقشِ خاتم را.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 488

  • عیسی شیروانی
۲۶
دی

منی ساخته شده از تمام اعضاء رئیسه و غیر رئیسه ی بدن است.

در مورد منی گفته‌اند که خمیرة اصلی آن از دماغ پدید می‌آید، سپس مادة تولید شده از دو رگِ پشت گردن به نخاع رفته و از آن جا به کلیه وارد می‌شود و بعد از کلیه به مثانه می‌رود. در این مسیر تمامی اعضاء اعم از اعضای رئیسه و غیر رئیسه مقداری از آن مواد غذایی را که تبدیل به خود کرده‌اند به این خمیرة منی داده و با آن در می‌آمیزند. آمیختة آن خمیره با مواد غذاییِ تک تک اعضاء در مثانه تبدیل به مادة منی می‌شود و لذا منی قابلیت تبدیل شدن به همة اعضاء را دارد، چرا که تمامی اعضا برای ساختن آن دخالت داشته‌اند. لذا همین امر باعث شده که پس از خروج منی، کل اعضاء احساس ضعف و سستی کنند.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 397

 

  • عیسی شیروانی
۲۶
دی

من کیستم

ای دوستـان مهـربــان مـن کیستـم مـن کیستم

                               ای همـرهــان کـاروان مـن کیستـم مـن کیستم

ایـن است دائـم پیشه‌ام کـز خویش دراندیشـه‌ام

                               گشتــه مـرا ورد زبـان مـن کیستـم مـن کیستم

لفظ حسـن شـد نـام من از گفت باب و مـام من

                               گـر نـام خیـزد از میـان مـن کیستم مـن کیستم  

بگذشته‌ام از اسم و رسم مر خویش را بینم طلسم

                               آیا شـود گـردد عیــان مـن کیستـم مـن کیستم   

این درس و بحث و مدرسه افـزود بر من وسوسه

                               در انسجام جسم و جان مـن کیستـم مـن کیستم

ای آسـمــان و ای زمیـن ای آفـتــاب آتشیــن

                              ای ماه و ای استـارگـان مـن کیستـم مـن کیستم

ای صاحـب دار وجـود ای از تـو هر بود و نمود

                              در ایـن جهـان بی‌کـران مـن کیستـم مـن کیستم 

ای واقـف ســرّ و عیـان ای آشـکــارا و نهـان

                              از بنـد رنجـم وارهــان مـن کیستـم مـن کیستم

تا کی حسن نالد چو نی تا کی بموید پـی به پـی

                              گویـد به روزان و شبـان مـن کیستـم مـن کیستم        

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 390

 

  • عیسی شیروانی
۲۶
دی

کمال اول و کمال دوم

کمالِ او‌ّل، منوِ‌ّع است، یعنی آن چیزی که نوعیّت نوع به آن تحقّق می‌یابد و آن را صورت نوعیه می‌گویند؛ مثل صور نوعیة آب و آتش در طبایع، و صورت نوعیة تیر و شمشیر در صنایع. و کمال اوّل در مقابل کمال ثانی است که منو‌ّع نیست ولی از اوصاف تابع کمال اوّل است؛ که همان کمال اوّل در عین حال که فلان صورت نوعیه است دارای کمال ثانوی نیز می‌باشد، که مثلاً در خوبی و زیبایی و تمام اثر نوعی او دخیل است. مثل این که آب سرد و شیرین باشد، و شمشیر تیز و تند، و نفس انسانی عالم و قادر. پس هر یک از برودت و عذوبت و حد‌ّت و علم و قدرت از کمالات ثانوی صور نوعیه خود، که کمالات اول‌اند، می‌باشند. پس در تعریف فوق، کمال اول نفس است نه کمال ثانی. یعنی جان داشتن اصل کمال، و کمال اول هر جسم طبیعی ذوحیات است و دیگر اوصاف کمالات دوم.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 346

 

  • عیسی شیروانی
۱۳
شهریور

اثر کشف و شهود بر بدن مادّی

بعضی از عزیزان نامه می نویسند که گاهی اوقات انسان خوابی می بیند واز خواب برمی خیزد اما به محض بیدار شدن متوجه می شود که بدنش بسیار کوفته و خسته شده است. چه بسا ممکن است قبل از این حال، خواب خوشی هم دیده باشد. باید توجه داشت که خوابها از اعتقادات انسان شکل می گیرند. اعتقادات ایمانی در خواب خود را به صورت صور ملذّه خود را به شما می نمایانند که بعد از خواب خود را بسیار مبتهج و خوشحال می بینید و احساس می کنید در آرامش قرار دارید و این نفس شماست که از خوش بودن اعتقادات شما تکویناً خبر می دهد. گاهی هم عکس قضیه است. شخص خواب خوشی می بیند اما وقتی بیدار می شود خود را گرفته ومنقبض می بیند معلوم می شود نفس او برای بدست آوردن حقائق زحمت زیادی کشیده اما به نسبت رنجی که برده حقائق زیادی برایش حاصل نشده است و بدین ترتیب به قبض می افتد مثل کشاورزی که از بهار تا پائیز، صبح تا غروب کار کند و زحمت بکشد و در پائیز به جای اینکه مثلاً صد خروار برنج درو کند ده خروار بدست آورد لذا ناراحت می شود که ما امسال جان به لب آوردیم و همین مقدار کسب کرده ایم بیننده خواب نیز همین‌طور است تا هنگامی‌که در خواب بود نمی دانست که بدن او برای بدست آوردن حقائق چه زحمتها کشیده است لذا وقتی بیدار می شود بدن خودرا خسته و کوفته می بیند و در مقابل، نتیجة زیادی هم از رنج خود مشاهده نمی کند. در نتیجه، نفس ناراحت می شود و قهر می کند. بهانه گیریهای او باعث می شود که بر بدن فشار وارد آید ودر قبض و گرفتگی بیفتد. نیکو است که انسان در اینجا عبد شکور باشد که ان شاء الله آن درد و رنج در بدن وی کارساز خواهد بود.

مهم آن است که تقدیر نظام هستی بر این بوده که اوهمین مقدار بدست آورد و شخص نباید بیش از آن مقدار گِله کرده و در مقابل خداوند طلبکار باشد.

مثال دیگر اینکه شما در بیداری نخواهید توانست بدون اراده بدن خود را حرکت دهید اما در خواب می بینید که می‌خواهید پا روی پله ای بگذارید اما ناگهان پایتان روی دو پله پایینتر می رود و آنچنان در خواب می پرید که در بیداری هیچ وقت نمی توانید چنین پرشی داشته باشید. در یک لحظه سراسر بدنتان با ترس خاصی به لرزه درمی‌آید در حالی‌که هنگام بیداری ارادة شما باعث می‌شود که همة رگها و استخوانها و مفاصل در اختیار شما باشند. اما وقتی می خوابید هیچ اراده ای برای حرکت کردن ندارید. لحظه ای که از خواب می پرید می بینید تمام ذرات وسلولهای بدن شما می خواهند از هم جدا شوند. نتیجه این پرش در خواب، خستگی و کرفتگی بدن خواهد بود که حضرت آقا در قصیدة شقشقیه دیوان می فرمایند:

تو خواهی رد کن وخواهی قبولش        دو ماهی داشتم درد مفاصل

به راستی این چه حقیقتی است که پس از رو کردن به انسان موجب دو ماه درد گرفتن مفصلها می شود. و لذا فرموده اند: «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیه الله»[1]

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 290

 

1-حشر/22

  • عیسی شیروانی
۱۳
شهریور

آیا عارف نیازمند به برهانی کردن مطالب خود است ؟

جناب محقق قیصری در شرح فصوص قیصری می فرماید که: ما در عرفان نیازی به اقامة برهان نداریم. زیرا عرفان مرحلة شهود انسانی است ودر آنجا انسان، خود همه چیز را می بیند. منتهی برای اینکه دست حکیم را بگیریم وایشان را از مرحلة دلیل و برهان به مرحلة عرفان و شهود، راه دهیم مجبور می‌شویم که رنج برهان و استدلال را بر دوش کشیم و حرفهای خود را برهانی کنیم تا از این طریق به حکیم ندای «تعالوا» داده باشیم. لذا اهل عرفان آنچنان متعبدند که می گویند تمام سعی و کوششمان را می کنیم تا هر آنچه در قرآن و روایات آمده را مشاهده کنیم.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 286

 

  • عیسی شیروانی
۱۳
شهریور

زنده شدن مرغان در داستان حضرت ابراهیم علیه السلام برای چه بود ؟

ممکن است سؤال فرمائید که چرا این چهار صفت باید دوباره در انسان زنده شوند؟ به خاطر اینکه انسان باید در عین حال که این چهار قوه را داراست حد اعتدال را رعایت کند و دچار افراط و تفریط نشود و نقطة تمیز انسان با موجودات دیگر نیز همین است. او باید صاحب قوة شهوت و غضب و زینت دوستی باشد و در حد اعتدل از آنها بهره گیرد. لذا آنان که توجهی به این قضیه نداشتند به پیامبر  _ صلی الله علیه و آله و سله_  اشکال می کردند که اگر تو فرستادة خدایی پس چرا همانند ما غذا می خوری و راه می روی و زن و فرزند داری.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 280

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
شهریور

صحت حقایقی که شخص در کشف درک می کند از کجاست ؟

آنجا هم که اسم شریف «شافی» هم می خواهد از باطن عالم ظهور کند و مریضی را شفا دهد باز قوة خیال در کار است. مثل آن که مریضی که در امامزاده خوابیده بود و در خواب دید که کسی به او می گوید: «در فلان محل خانمی است به فلان نام، در منزلش صندوقی دارد که در آن بقچه ای موجود است. داخل بقچه پارچه سبز رنگی است که با مالیدن آن بر بدن خود شفا پیدا خواهی کرد» بیدار که می شود تحقیق می کند و می بیند زنی با همان نشان در آن محل بوده که در خانه او بقچه ای در صندوقچه قرار داشته و درون آن نیز پارچة سبزی بوده که حتی خود آن زن نیز از وجود آن پارچه بی اطلاع بوده است. پارچه را می ستاند و بر تن می کشد و شفا می یابد. چه حرف خوشی در میان ما مرسوم شده که وقتی سئوال می کنند: این اطلاعات را از کجا بدست آورده ای؟ در جواب می گوئیم: «ما را حواله داده اند». خلاصه این شخص نهایتاً شفای خود را می گیرد اما اینکه چنین شخصی چگونه توانسته به این اطلاعات دسترسی پیدا کند و آن شخص که این اطلاعات را به او داده خارج از نفس او بوده یا در درون او بوده تمام اینها جای سئوال و تعجب است. اما با دقت و تامّل در می یابید که همة اینها در صقع نفس خود او بوده است چرا که هیچ یک از آنچه را که در خواب دیده قبلاً ندیده و نشناخته بود. از طرفی در درس سی و یکم و سی و دوم از دروس معرفت نفس فرموده اند که: «طلب مجهول مطلق محال است». یعنی هیچ کس بدون اینکه مطلوب خود را به وجه اجمال تصور کرده باشد آن را طلب نتواند کرد. و انسان به دنبال چیزی می رود که در آغاز کار از آن بویی برده و چیزکی یافته است یعنی علم اجمالی بدان دارد و سپس در علم تفصیلی آن جهد می نماید و آن را مشروط طلب می کند به تعبیر عارف جامی:

مرادی راز اوّل تا ندانی             کجا در آخرش جستن توانی

بلی این حرف نقش هر خیال است      که نادانسته را جستن محال است

اگر شخص نسبت به آنچه در خواب دیده جهل مطلق داشته پس چگونه آن را در خواب طلب کرده و یافته است؟ درست است که در سلسلة دروس معرفت نفس محال بودن طلب مجهول را بیان فرمودند اما آنجا هم به عرض رساندیم که چه بسا ممکن است انسان در مرتبة ظاهر چیزی را نداند اما به واسطة قوة خیال و قوة عاقله خود علم اجمالی بدان مجهول داشته و برای دانستن تفصیلی آن جهد و کوشش نماید و ناگاه در خواب صوری را مشاهده کند که آن صور او را برای علم تفصیلی یافتن به مجهول رهنمون نسازند. فافهم

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 240

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
شهریور

علت تمثلات مختلف ملائکه برای افراد مختلف چیست ؟

در روایت آمده که عزرائیل برای شخصی که در حال وفات است متمثل می‌شود. اگر او انسان نیکوکاری باشد عزرائیل برای او به صورت بسیار خوب و زیبائی تمثل پیدا خواهد کرد که هر چه انسان به وی نگاه می کند لذت می برد. از او سئوال می کند: «توکیستی؟» می گوید: «من عزرائیل هستم، آمده ام تا جان تو را بستانم.» او هم می گوید: «من از همراهی تو خوشحالم و لذت می برم چرا که دیدن تو برایم شیرین است.» اما اگر او انسان بدکرداری باشد عزرائیل با چهره وحشتناکی ظاهر می گردد. اینجاست که سئوال پیش می آید چگونه عزرائیل با دو چهره می آید یک بار با چهره ای دلربا و بار دیگر با چهره ای موهش؟ جواب اینست که حضرت عزرائیل در عالم عقل یک حقیقت و معنا است اما این یک حقیقت نسبت به حالات افراد گوناگون تمثل متفاوت دارد مانند دو شخصی که در مقام پیاده کردن داستانی هستند که به یک بیان شنیده اید اما یکی بدخط و از جهت ادبیاتی ضعیف می نگاردش و دیگری خوش خط و با بیانی شیوا و فصیح می نویسد پس چه بسا ممکن است صورتگری حقیقت عزرائیل در قوة خیال افراد متفاوت باشد اما حقیقت عزرائیل یک حقیقت واحده و بی نقص است که در تحت قابلیت قابل صورتگری می شود. البته این نکته مهم را نباید فراموش کرد که در هر دو صورت عزرائیل بیرون از جان شخص نیست. به خاطر همین هم در هنگام احتضار جز محتضر هیچ کس در اطراف او متوجه ورود و حضور عزرائیل نمی شود. اگر هم شخص محتضر به اطرافیان اظهار وجود کسی را کند آنها او را دلداری می دهند و به او می گویند: «نگران نباش حتماً خیال کرده ای» و این چه سخن شیرین و درستی است زیرا در حقیقت همچنان که اطرافیان می‌گویند او خیال می کند و قوة خیال او صورتی را برای او تمثل داده است. و سرّ اینکه اطرافیان وجود آن صورت را انکار می کنند این است که تمثل در صقع خود نفس او روی داده است. دیدن سگ و گرگ و اشکالی از این قبیل برای کسی که تب کرده نیز از این قبیل است. چرا که در هنگام تب شدید، مزاج به هم می خورد وسلولهای مغزی گرفتار بیماری می شوند در این هنگام قوة خیال هم شدیداً به پراکندگی اشکال گرفتار می شوند و اشکال و صور ناهنجاری را برای شخص تمثل می دهد.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 222

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
شهریور

راه عقل و راه دل و ویژگی های هر کدام از آنها

عزیزان من! در انتخاب کتابها دلِ خود را معیار قرار دهید. ببینید کدام کتاب شما را متحوّل و منقلب می کند همان را دنبال کنید. البته باید توجه داشت که طی کردن راه دل گر چه بسیار خوب وکوتاه است اما بسیار باریک و خطرناک نیز هست. راه عقل طولانی و خسته کننده است اما در این مقام نوعاً همه به مقصد می رسند. در مسیر دل ممکن است به مقصد برسی اما با یک لرزش کیلومترها دور خواهی شد. آن وقت باز باید جان بکنی و این راه رفته را از نو آغاز کنی. لذا هیچگاه ندیده اید فیلسوفان و یا کسانی که راه عقل را پیموده اند سر از خانقاهها در بیاورند. هیچگاه ندیده اید افرادی مثل خواجه نصیرالدین طوسی ها ریش و مویشان را بیش از اندازه بلند کنند و معرکه گیری نمایند و بگویند اکنون ما دیگر اهل دلیم و از ظاهر غافل شده ایم. اما نوعاً در راه دل چنین خطرهایی هست و زمین خوردن در این راه بسیار زیاد است. به همین خاطر فرموده اند که قلب باید همّ واحد داشته باشد و تمام اهتمامش را روی یک محور قرار دهد. در غیر این صورت دچار اضطراب و گرفتاری می شود. و خدا نکند که انسان دچار اضطراب قلبی شود، زیرا این مرض باعث بسیاری از بیماریهای جسمی، پیری زودرس، برهم زدن محیط خانواده، ایجاد گرفتاری در روابط با دوستان و افراد اجتماع می شود.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 222

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
شهریور

انتخاب یک مسیر برای رشد علمی

حالا باید چه کنیم تا موّحد باشیم و از پراکندگی رهایی یابیم؟ بنده مطابق با بینش خود راهی به شما عزیزان پیشنهاد می کنم و آن اینکه یک مسیر علمی را برای خود تعیین فرمایید. و برای فهم حقایق مندرج در آن وقت بگذارید و زحمت بکشید چون تو انسان هستی و انسان بی علم نمی شود در کنار آن کسب و کار خود را هم داشته باشید و هرگز آن را رها نکنید. زیرا نیازی به تغییر شغل نیست. نوشته های یک عالم را برای خود معیار ومحور قراردهید از آنجا که فهم کتابها آسان نیست پس در این مسیر به یک استاد هم نیاز دارید. روزی یکساعت یا هفته ای چند ساعت نزد آن استاد بروید و بر اساس نظم خاصّی درس بخوانید و بالا بیایید. مثلاً می‌توانید کتابهای امام(رحمهُ الله) یا کتابهای شهید مطهری(رحمهُ الله) و یا کتابهای حضرت علامه حسن زادة آملی را انتخاب بفرمایید. اما باید بدانید که خواندن کتابهای گوناگون و پراکنده دل را مضطرب می سازد و انسان با این روش به جایی نمی رسد. همینطور تحقیق در مورد موضوعات مختلف در یک زمان انسان را پراکنده بار می آورد. علامه حاج محمد حسین تهرانی(رحمه الله) از شاگردان علامه طباطبایی(رحمه الله) بودند که دو سال قبل در مشهد به رحمت اله پیوستند. ایشان اهل قلم بودند و کتابهای بسیاری نوشتند و شاگردان بسیاری تربیت کردند. اما هرگز به شاگردان خود اجازه نمی دادند که کتاب دیگران را مطالعه کنند. می فرمودند: کتابهایی که من نوشته ام را مطالعه کنید. چون تمام آنها روی حساب و برنامه نوشته شده است. حال که پیش من آمدید باید مطابق با آن برنامه عمل کنید. البته این به معنای بد بودن کتابهای دیگران نیست. بلکه همة اینها برای این است که سالک در ابتدای راه با دیدن روشهای گوناگون متحیر و سرگردان نشود. اگر می خواهید قلبتان همّ واحد پیدا کند باید به مطالعات خود جهت بدهید و یا بصورت موضوعی مطالعه کنید. همانند اینکه الآن مدتی است که مشغول بحث موضوع طهارت هستیم.

عزیزان من! توجه داشته باشید دوستی هایی که بر اساس نظم اجتماعی است نباید مانع راهتان شود. شما، هم به امام علاقه دارید و هم به شهید مطهری. اما اگر خواستید بر اساس کتابهای شهید مطهری خود را بسازید کتابهای امام را مطالعه نکنید. اگر مطالعه کنید ضرر کرده اید. مگر شما برای تحصیل در یک دورة تحصیلی در چندین دبیرستان ثبت نام می کنید؟ و اگر این کار را بکنید سرانجام کار چه کسی باید از شما امتحان بگیرد؟ چه کسی باید شما را از ابتدا تا انتها کنترل کند؟ اگر چنین باشد به تعبیر خودمانی «همه کارة بیکاره» خواهید بود. به همة نویسندگان احترام بگذارید اما در یک جهت قدم بردارید تا موفق شوید. بعد از اینکه توحد پیدا کردید و حقیقت در شما پیاده شد از آن به بعد می‌توانید کتابهای دیگران را هم مطالعه بفرمایید. الحمد الله بعد از انقلاب خیلی شور مطالعه و نوار گوش کردن به ما روی آورده اما متأسفانه پراکنده شدیم ونتیجه ای نگرفته ایم زیرا تمام آنها بر اساس یک برنامه و روش خاصی نبوده است. یک باغ را نمی توان به چندین باغبان سپرد. به تعبیر قدیمی ها «آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک» بسیاری از عزیزانی را می شناسیم که پس از پیروزی انقلاب به مطالعه و زندگی خود جهت دادند و اکنون موفق شده اند.

عزیزان من! لطف بفرمایید برای کسب موفقیت ابتدا در چند کلاس و منبر شرکت کنید. بعد از آن با خود خلوت کنید و ببینید دلتان با کدامیک از این کلاسها سازگارتر است. با هر کدام سازگارتر بود همان را دنبال کنید که روزیتان همان است. هدف ما انسان شدن است. به عنوان مثال چندین آشپز برای پختن یک غذا شیوه های مختلف دارند اما مگر می شود یک غذا را هم روی آتش هیزم، هم روی گاز و هم روی اجاق برقی پخت؟ غذا خوب پخته نمی شود در عین حال هیچکدام از هیزم و اجاق برقی وگاز هم تقصیری ندارند بلکه تومقصری که با غذا چنین کرده ای. اگر استادی در فلان شهر دور پیدا کرده ای که کلاسهای درسی او مطابق معیارهای درونی تو است باید به دنبال اوبروی. در روایات ما آمده است اگر علم در چین هم باشد باید به دنبال آن بروید. پس شرط اول این سیر و سلوک علمی و عملی نیز شرط اول فهم کامل هر آیه و روایت و حدیثی این است که بایداستادی داشته باشید تا تمام کثرات آیات و روایات و احادیث را به یک وحدت برگرداند و به شما القا کند.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 216

 

  • عیسی شیروانی
۱۰
شهریور

تشتت افکار موجب سلب اراده می شود .

انسان باید تمام همّ و غمش را در یک مسیر قرار دهد تا به آسانی نفس خود را آرام کند، در غیر این صورت، تشتت و پراکندگی موجب سقوط انسان می‌گردد. گاه به زندگی دل می بندد و نتیجه ای نمی گیرد، گاه به دنبال دوستان خود می رود و راضی نمی شود، گاه فکر می کند با ازدواج کردن حال خوشی پیدا می کند اما پس از مدتی می بیند که هنوز آرام نگرفته است.

بعضی وقتها انسان آنچنان گرفتار انقلابات قلب می شود که تصمیم گیری از او سلب می شود. دلیلش این است که همّ خود را پراکنده کرده است و به سختی می تواند خود را جمع کند. در این حال دستپاچه می شود. مشکلی را که به سادگی قابل حل است، پیچیده می کند. به عنوان مثال شخصی با مریضی روبرو می شود که از شدت درد فریاد می زند و کمک می خواهد این شخص با دیدن حال مریض آنچنان مضطرب و پریشان می شود که نمی داند آیا باید به دنبال ماشین برود یا همین جا کنار مریض بماند؟ برود به دوستان و رفیقانش خبر دهد یا پدر و مادرش را مطلع کند؟ از طرفی پدر و مادرش هم به مسافرت رفته اند، خود نیز پول ماشین گرفتن و به بیمارستان بردن مریض را ندارد. می بینید در این حال شخص آنچنان پراکنده و مضطرب می شود که دیگر نمی داند چه باید بکند و قدرت تصمیم گیریش سلب می شود. وقتی از او سؤال بکنی در چه حالی؟ می‌گوید: خودم هم نمی دانم اصلاً چه کار باید بکنم؟ نمی توانم تصمیم بگیرم و... معلوم می‌شود این شخص چون همّ و اراده اش را در یک مسیر به کار نینداخته و در یک جهت حرکت نکرده پراکنده شده و کار را بر خود مشکل کرده لذا از تصمیم گیری هم باز مانده است. یا اینکه تصور کنید کسی خانه اش آتش گرفته، در این لحظه صاحب خانه آنچنان شوکّه می شود و خود را می بازد که اصلاً نمی تواند کاری انجام دهد. در حالی که همان ابتدا اگر چند ظرف آب بر روی آتش می‌ریخت دیگر آتش چنین شعله ور نمی شد و خانه را نمی‌سوزانید.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 197

 

  • عیسی شیروانی
۱۰
شهریور

نگرانی انسان از عدم استمرار حالات نفسانی مثبت

عزیزان من! از این حالت نفسانی خود نگرانی نداشته باشید. طبیعت انسان قبل از اینکه به طهارت کامل برسد و حضور تام پیدا کند همین گونه است. مدتی در مسیر حق می افتد و درس و بحث دارد و به دنبال علوم و معارف است، لذا چند روزی حال خوشی دارد اما پس از چند روزی دوباره سرد می‌شود و از مسیر حق خارج می گردد و پشیمانی به او روی می آورد. هر انسان سالکی باید توجه داشته باشد که نباید پس از هر هُبُوطی از ادامة راه منصرف شود بلکه باید برخیزد و بار دیگر حرکت کند. زیرا یکی از راههای پختگی نفس همین افتان و خیزان بودن است. آدم باید آنقدر بیفتد و برخیزد تا بزرگ شود و قوی گردد. کسی که در زندگی اش هیچ سختی نبیند و با هیچ مشکلی روبرو نشود هرگز در زندگی خود پخته نمی شود.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 196

 

  • عیسی شیروانی
۰۹
شهریور

بحثی در طهارت ظاهری و باطنی

طهارت انسان در هر دو بخش ظاهری و باطنی آن موجب افزایش رزق است. اگر طهارت ظاهری باشد بر رزق ظاهری افزوده می شود و اگر طهارت باطنی باشد بر رزق باطنی افزوده می گردد. منتهی باید به نکته ای در بحث رزق توجه کرد و آن اینکه در اصطلاح عامه، آن مقدار از امور مادی که صرف خرج ظاهری بدن انسان می گردد که مورد نیاز اوست و کم و زیادی ندارد، تعبیر به رزق می کنند. زیرا باید حساب رزق و روزی را از حساب مال و مالداری جدا دانست، چون اگر انسانی کمتر از نیاز ظاهری خود مال به دست آورد و یا بیشتر از نیاز خود مال جمع آوری کند آن مقدار دیگر رزق او نخواهد بود، مگر اینکه انسانها رزقِ از بالا آمده را از هم راهزنی کنند.

اگر رزق ظاهری افزوده گردد معلوم می شود که خرج ظاهری شخص هم افزوده می شود و به همراه آن دست بخشش او نیز نسبت به غیر بالا می رود، در این صورت او علاوه بر اینکه خرج خودش را تأمین می کند، خرج آنهایی را هم که در تحت تکفل اویند تأمین می کند. این نیز به منزلة رزق است. مثل اینکه شما بزرگِ منزلید، گر چه غذای خودتان در شبانه روز به یک مقدار کمی است اما چون همسر و فرزند در منزل افزوده شد، وروزی آنها هم از ناحیة شما تأمین می گردد، آن مقدار رزق آنها هم به حساب شما می آید. حال اگر کسی منزلش را وسعت دهد تا بتواند همسایة فقیرش را نیز تأمین کند در این صورت اگر بر مالِ او افزوده شود این افزایش رزقِ اوست نه افزایش مال او. اما اگر بیش از مقدار خاص خود مال جمع کند، این دیگر افزایش مال اوست نه افزایش رزق او. معنای افزایش رزق ظاهری آن است که اگر شخص اهل طهارت باشد، حلّیت مال او اقتضا می کند که دیگران نیز از آن بهره مند شوند. زیرا مال حرام نه رزق بدست آورنده‌ی آن است و نه رزق کسی که این حرام را به او می بخشد.

اما رزق باطنی را هیچگاه مفید به اندازه ای نکرده اند، بلکه فرمودند: هر چه طهارت باطنی بالا رود بر رزق باطنی هم افزوده می شود تا کسی نگوید من اعمال عبادی را انجام می دهم تا مثلاً به درجة پنجم از ایمان برسم! خوب چرا نباید به مرتبة ششم برسد و اصلاً چرا نباید به در جة دهم ارتقاء یابد؟ چرا توقف کند؟ چرا بالا نرود؟ اینجاست که فرموده اند راه ازدیاد رزقِ باطنی باز است، زیرا رزق باطنی مربوط به جان شخص بوده و جان نیز یک حقیقت غیر متناهی است. لذا هر چه بر رزق باطنی افزوده شود همه غذای روح و جان می شود. همانند اینکه یک درخت هر چه از آب و خاک و غذا بگیرد، بزرگتر می گردد و وسیعتر می شود ومی تواند برای افراد بیشتری سایبانی کند.

نکتة دیگر اینکه سایبانی کردن درخت مقصود اصلی رشد درخت نیست، بلکه مقصود درخت توسعه یافتن است. بعد از آن دیگران خود از وسعت درخت بهره مند می شوند. درخت هرگز نمی گوید: غذا می گیرم برای اینکه به دیگران بدهم. بلکه می گوید: من غذا را برای خودم می گیرم. وقتی قوی شدم و قوت نفسانی پیدا کردم خود به خود دیگران از وسعت وجودی من بهره مند می شوند. نفس ناطقة انسانی نیز مرزوقِ رزق باطنی است و هرگز در حدّ خاصی مقیّد نمی شود، بلکه موجودی بی‌انتهاست و به واسطة گرفتن روزی بالاتر می رود و آمادة گیرایی بیشتر می شود و بعد از گرفتن، دیگران خود به خود از او انتفاع می برند.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 141

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 141

  • عیسی شیروانی
۰۹
شهریور

معنای «أحسنه» در روایت «ضع أمر أخیک علی أحسنه»

امام در روایت «علی احسنه» فرمودند و «علی حسنه» نفرمودند. نکته ای در این بیان امام است که به عرض شما می رسانیم.

به عنوان مثال اگر شخصی جواب سلام شما را نداد، شما می توانید این جواب ندادن او را سه گونه تفسیر کنید 1- اینکه به صورت منفی تفسیر کنید و بگوئید اوبا من کینه کرده و نمی خواهد جواب مرا بگوید. 2- با خود بگویید او حواسش نبوده که جواب مرا بدهد وگرنه جواب مرا می داد، که این حمل فعل برادر «علی حسنه» است. 3- اینکه با خود بگوییم او نه تنها حواسش نبوده بلکه چون در فکرکارگشایی دیگران بوده جواب مرا نداده. این حمل فعل برادر «علی احسنه» است و امام فرمودند فعل برادرتان را به نیکوترین وجه حمل کنید.

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 99

 

  • عیسی شیروانی
۰۸
شهریور

عدم اطمینان به خداوند روزی را از انسان می گیرد .

منتهی عزیز من! به نکته ای باید توجه کامل داشته باشیم و سعی کنیم آن را در جان خود پیاده نماییم و آن این که خدا را صادق بدانیم و به او اطمینان کنیم. اگر بگوییم: «معلوم نیست! شاید از آن طرف به ما بدهند و شاید هم ندهند» کار را خراب کرده ایم، آنچه که رزق ظاهری را تنظیم می‌کند، طهارت است و آن در صورتی ناظم امور است که مخلوق، به خالقِ رازقش اطمینان داشته باشد. خداوند نیز می‌فرماید: تو پاک باش من خودم روزی ات را میدهم. حال اگر انسان غیر از این عمل کند و «شاید» و «ممکن» را در دل خود راه دهد و به دنبال کسب مال بیشتر حرکت کند تا مالش افزون گردد، در این صورت است که برنامة تنظیمی خود را خراب کرده و باید خود مسئول کارهایش باشد. اینجاست که می‌بینید می‌کوشد و شبانه روز جان را به لب می‌آورد اما باز یکی را دارد ده تا را ندارد. تنها دلیل چنین نتیجه‌ای عدم اطمینان به پروردگار است. او خواسته فقط به زورِ بازوی خود متکی بوده و سعی کرده است برنامه هایش را خودش تنظیم کند. خدای متعال نیز او را رها کرده و می‌فرماید: «حال که چنین می‌خواهی برو و خودت برنامه هایت را تنظیم کن».

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 58

 

  • عیسی شیروانی
۰۸
شهریور

طهارت تنظیم کننده رزق ظاهری و باطنی و موجب ازدیاد رزق باطنی است .

خلاصه این که طهارت تنظیم کنندة رزق ظاهری و موجب ازدیاد رزق باطنی است. دلیل آن نیز این است که چون در رزق ظاهری، بدنِ مرزوق، محدود است طهارت، وضو و پاکی، این مقدار رزق راتنظیم کرده و به مقداری که معلوم و مقسوم اوست در مقام دل و جانش به او می‌رساند و از آنجا که نفس غیر متناهی است و هر چه بیشتر مرزوق گردد بیشتر طلب می‌کند لذا طهارت موجب زیادی رزق در مرتبة ظاهر نیز هست. تا آنجا که نفسِ طهارت، موجب تأمین رزق زن و فرزند و مهمانهای فرد طاهر نیز می‌گردد. بر خلاف افرادی که دائماً بدنشان بی‌طهارت است و یا وضو ندارند. چنین اشخاصی دائماً گرفتارند. مگر می‌شود انسانی شب تا به صبح با بدن جنب بخوابد و فردای آن شب نیز از خدا طلب غذای «من حیث لا یحتسب» کند؟! چنین فردی مجبور است برای فراهم کردن غذا، با هزاران زحمت به دنبال به دست آوردن مال برود.

 

شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 55

  • عیسی شیروانی