برای عقل عملی چهار مرتبه ذکر کردهاند که عبارتند از: تجلیه و تخلیه و تحلیه و فناء. یعنی انسان برای رسیدن به اوج سعادت و کمال ناچار است علاوه بر تقویت در مراتب عقل نظری، مراتب چهارگانه عقل عملی را نیز طی کرده تا بدین طریق از حضیض نقص حیوانیت به ذروة علیای انسانیت نائل شود.
ما در لطیفة 137 مآثر آثار مباحث مربوط به سه مقام تجلیه و تخلیه و تحلیه و نیز در لطیفة 138 کتاب مذکور مقام فناء و درجات و اطلاقات آن را از آثار حضرت مولی در یک جا جمع نمودهایم که اکنون در این فراز از بحث به نقل قسمتی از آنها میپردازیم:
مرتبة اولی، که او را تجلیه خوانند، آن است که نفس قوا و اعضای بدن را به مراقبت کامله در تحت انقیاد و اطاعتِ احکام شرع و نوامیس الهیّه وادار نموده که اطاعت اوامر و اجتناب از منهیّات شرعیه را به نحو اکمل نماید تا پاکی صوری و طهارت ظاهریّه در بدن نمایان شود و در نفس هم رفتهرفته خوی انقیاد و ملکة تسلیم برای ارادة حق متحقّق گردد. و برای حصول این مرتبه، علمِ فقه بر طبق طریقة حقّة جعفریّه، کافی و به نحو اکمل عهدهدار این امر است.
مرتبة ثانیه، که آن را تخلیه نامند، آن است که نفس به مضار و مفاسد اجتماعی و انفرادیِ اخلاق رذیله و خویهای پلید آگاهی یابد و به تدبّر در عواقب وخیم آنها در دنیا و عُقبی، بر طبق دساتیر مقرّره در فن علم اخلاق، آن صفات ناپسند را از خود دور و محو نماید، همچون کبر و حسد و حرص و شهوت و بدبینی به خلق و خودخواهی و باقی صفات رذیله که در کتب اخلاق ثبت است. و این کار در معالجاتِ روحانی و طبّ الهی همچون خوردن مسهلات و داروهاست برای رفع اخلاطِ فاسده در معالجة جسمانی در طبّ طبیعی.
مرتبة ثالثه، که آن را تحلیه نامند، آن بُوَد که پس از حصول تخلیه و رفع موانع، خود را به زیور اخلاق نیک و خویهای پسندیده، که در نظام اجتماع و فرد تأثیر بسزا و عمیق دارند، آراسته کند. و این خود پاکیزگیِ باطن و طهارتِ معنویّه است که تا این معنی حاصل و متحقّق نشود، آدمی در باطنْ آلوده و نجس خواهد بود، هر چند که ظاهرِ بدنْ محکوم به پاکی ظاهری است. و این کار در طبّ روحی و معالجة نفس، مانند خوردن غذا و استعمال دوای مقوّی است که برای تولید نیرو و قوّت در بدن در طبّ جسمانی به کار میبرند.
و پس از حصول و تحقّق مراتب سهگانة فوق، از برکت صفا و پاکی روح، در نهاد آدمی جاذبة محبّت به حضرت حق پیدا گردد، که تولید آن از مجذوب شدنِ قهری است به عالم حقیقت و سرد شدن از عالم مَجازی که عرصة ناپایدار ممکنات است. و رفته رفته محبّت شدید نماید، و اشتعال و افروختگی عجیب در روح عیان گردد، و از خود بیخود و بیخبر شود. و این مقام را که مرتبه چهارم از کمال قوة عملیّه است، فناء گویند.
توضیحاً گوییم که انسان در تمامی مراحل کمالات وجودی خود اعم از کمالات مراتب عقل نظری و عقل عملی، صرف نظر از مقام فناء که اعلی مرتبت عقل عملی است، اصل شخصیّت و اِنیّت خود را دارا میباشد. یعنی اگرچه آدمی پس از تحصیل مراتب سهگانة تجلیه و تخلیه و تحلیه، در تحت انقیاد حق سبحانه درآمده و تمامی صفات رذیله خود را محو نموده و خود را به زیور اخلاق و خویهای پسندیده آراسته کرده است، اما هنوز هویّت و شخصیّتش باقی است و تا هنگامی که انانیّت باقی است نهایت لذت قرب که عینیّت است محقَّق نمیشود، یعنی باید حجاب حدود و قیود کنار رود تا انسان باقی به بقای حق گردد.
تا یک سرموی ازتو هستی باقی است آئیـن دکـان خودپرستی باقی است
گفتـی بـتِ پنـدار شکستـم رستـم این بت که زپندار برستم باقی است
در مقام فناء انسان هیچ مشاهدهای از خودی ندارد و محو در ذات احدی میشود، حتی این فنای خود را نیز نمیبیند، بلکه اساساً خودی ندارد تا طورِ آن را مشاهده کند.
و اما مرتفع شدن و نابود گشتن حدود شیء مستلزم رفع وجود شیء نیست، یعنی اگر حدود و قیود شیئی از بین رفت، چنین نیست که وجود آن نیز باطل گردد. لذا عارف در مقام فناء از حدودش عبور کرده و وارد در حقیقتی میشود که هیچ اسم و رسمی و اساساً هیچ حدّی ندارد و بدین طریق باقی به بقای سرمدی میگردد. پس فناء یعنی از حد عبور کردن نه از دست دادن وجود، فناء یعنی تخیّل ضیق و تنگی هستی را پاره کردن و به هستی مطلق رسیدن.
شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 729