سخن در این است که نشئه عنصرى متجدد و متصرم است و صور اشیا یعنى حقایق آنها یکى پس از دیگرى ایجاد مىشود. به مثل نطفهاى امروز صورت انسانى پیدا مىکند و درختى فردا شکوفه مىدهد و دیگر پیدایشها، حال آن که فاعل على الإطلاق که معطى الوجود است، حق جلّ و علاست و او در فاعلیتش تام است. حالت منتظرهاى براى حقیقت واجب الوجود نیست. سؤال مىشود پس چرا این شیء امروز پیدا شد و آن دیگرى فردا پدید مىآید. حال مىپرسیم وجه ربط این اشیا حادثه یوما فیوما آنا فآنا به فاعل قدیم تام چگونه خواهد بود؟
پاسخ: وجود یک حقیقت واحده ذات مراتب است که به اصطلاح، حقیقتى مشکک است. اما یک چیز است و مشکک.
از کران أزلی تا به کران ابدى
|
|
درج در کسوت یک پیرهنش ساختهاند
|
یکى شمس حقیقت مىدرخشد در همه عالم
|
|
تعینهاى امکانى بود مانند روزنها
|
|
|
|
حال این حقیقت ذات مراتب را در هر مرتبه حکمى خاص است که:
هر مرتبه از وجود حکمى دارد
|
|
گر حفظ مراتب نکنى زندیقى
|
|
|
|
یک مرتبه این حقیقت واحده مشکک، نشئه عنصرى یعنى عالم جسمانى و مادى است. در این نشئه نه فقط اعراض در حرکتند بلکه جوهر ذات این مرتبه وجود نشئه عنصریه در حرکت است که به اصطلاح، حرکت جوهریه گویند. جناب حکیم الهى سبزوارى گوید:
و جوهریة لدینا واقعه
|
|
إذ کانت الاعراض کلّا تابعة
|
|
|
|
یعنى اعراض چون استقلال وجودى عینى ندارند و نحوه وجود آنها عین وجود موضوعات آنهاست. پس اعراض تابع محل خود هستند و اینها که در حرکتند محل آنها نیز در حرکت است. و چون اقتضاى ذاتى این نشئه تجدد و تصرم است، بر اثر حرکت جبلّى او استعدادات و قابلیتها بر اثر تأثیر و تأثر و فعل و انفعال عوامل سفلى و علوى پیدا مىشود و فیض حق همواره بر همه محیط است.
دائما او پادشاه مطلق است
|
|
در مقام عزّ خود مستغرق است
|
|
|
|
صورتى مىگیرند که به آن اعتبار حوادث یکى پس از دیگرى پیش مىآید. پس حوادث به خوبى به فاعل تام قدیم یعنى حق جلّ و علا ارتباط دارند و لطمه و ثلمهاى به قوانین محکمه و براهین معصومه حکمى وارد نیست بلکه ارتباط حوادث موجود به خالق عالم از این بیان به طریق اوفى تأکید و تشدید مىشود.
تبصرة:
حال که دانستیم ذات این نشئه عنصرى یعنى جوهر أجسام و عناصر و حقیقت وسایط و مرکبات عالم جسمانى در حرکتند پس هیچ مقامى در نشئه عنصرى ساکن نیست و در دو آن به یک حال نیست.
جهان کل است و در هر طرفة العین
|
|
عدم گردد و لا یبقى زمانین
|
|
|
|
حال که حرکت جوهرى این معناى شامخ و این نکته باریکتر از مو را به ما افاده فرمود پس جهان نشئه عنصرى، حادث به حدوث زمانى هم هست یعنى این عالم جسمانى اینک و الان در آن پیش نبود و در آن بعد هم نیست. در هر آنى جهانى است پس جهان این آن مسبوق به عدم زمانى خود است و به متکلم که عالم را حادث به حدوث زمانى مىداند مىگوییم این هم حدوث زمانى جهان. ولى هیهات که متکلم این نکات را درک کند لیکن ما یک مرتبه از عالم را که نشئه عنصرى است حادث زمانى هم دانستیم و ربط حوادث را به قدیم به وجه احسن پى بردیم.
ممد الهمم فی شرح فصوص الحکم/انتشارات وزارت ارشاد اسلامی/چاپ 1378/علامه ی حسن زاده ی آملی/ ص 29