علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۷۹ مطلب با موضوع «عرفان» ثبت شده است

۲۲
فروردين

فائده : این حقیقت کلیه متعین به تعیین اول را به حسب اعتبار مدارج کمالات علمى و عینى آن به اسامى گوناگون مى نامند از قبیل : صادر اول ، نفس رحمانى ، فیض ذاتى ، تجلى ذاتى ، تجلى سارى ، امداد الهى ، وجود منبسط، رق منشور، نور مرشوش ، نور ظل الله ، هباء، عماء، مرتبه حمعیت ، مرتبه جمع ، کرسى ، ماده کلیه ، عنقاء، حضرت حقایق ، حقیقه الحقائق ، عقل اول ، روح القدس ، امام مبین ، مسجد اقصى ، روح اعظم ، انسان کبیر، جبرئیل ، جوهر، ماده اولى ، مفیض ، مرآت حق ، قلم اعلى ، قیولى ، مرکز دائرة ، حضرت الوهت ، حضرت و احدیت ، عرش ، خلیفه الله ، معلم اول ، برزخ جامع ، انسان حقیقى ، خلیفه اعظم ، نقطه ، نفس اولى ، ام الکتاب ، خزانه جامعه ، رحمت امتنانیه ، صورت عماء، عمود قائم ، هیولى کلى ، ابد الاکوان ، ام الامکان ، هویت ساریه ، طبیعت کلیه ، صفحه نور وجودى ، وجود مطلق ، تجلى وجودى ، نفس الهى ، رحمت وجودى ، نفس الهى ، رحمت وجودى عام ، هویت الهیه ، هویت مرتبه الهیه ، خازن حفیظ، عرش اعظم الروح ، الامر، الحق ، القلم ، محبت ، الحضرة الامکانیهت الکتاب المسطور، الوجه وجه الله ، الماء الجوهر الاصلى ، ملکوت کل شى ء، حضرت احدیه الجمع ، جوهریت مطلقه ، عنقاء، احدیت وجودى ظاهرى ، وجود شامل مطلق ، اصل الجود، عین الشاهد و المشهود، اول الاوایل ، مبدء انوار الازلى ، منتهى العروج الکمالى ، غایه الغایات ، المثل الاعلى الالهى ، روح الارواح ، رحمت عالمین ، مقام محمود.

 شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 260

 

 

  • عیسی شیروانی
۲۲
فروردين

در اسماى جلالى یحذرکم الله نفسه است ولى اسماى جمالى رباینده است که مى نمایانند و بعد مى ربایند البته در هر جمالى جلال است و در مقام غلبه جمال یا جلال ، استعداد و قوایل مختلفند که تا مثلا استعداد انسان چه باشد؛ در یکى ، اسمى از اسماء الله تجلى مى کند بنحو جلالى و حالیکه همین اسم براى دیگرى بنحو جمال متجلى مى شود و با عکس آن خواهد بود که مربوط به قلب افراد و حال آنها است تا اسماء به چه صورت در او تجلى یابند؛ یعنى اسماء الله مطابق ادراکات و حالات و شهود اشخاص ‍ پیاده مى شوند و غلبه جمال و یا جلال مربوط به خود شخص مى باشد.

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 242

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
فروردين

در معنى انزال و ارسال گفته شده است : در ارسال تمام حقیقت شى ء از جایى به جایى دیگر فرستاده مى شود مثل اینکه نامه اى را از شهرى به شهر دگیر ارسال نمایى که تمام حقیقت آن فرستاده شده است . ولى انزال و تنزیل ، به دو نحو متصور است ، یکى بنحو تجافى و دیگرى به نحو تجلى .
انزال بنحو تجافى مثل نزول قطرات باران به زمین که در هر آن مکان و فضایى را پر مى کنند و سپس بتمامها از آن نقطه به نقطه بعدى فرود مى آیند بنحوى که نقطه قبلى را تخلیه مى نمایند و وقتى به زمین فرود آیند، اگر چه تمام آن نقاط فضائى را که طى کرده بودند پر نموده بودند ولى الان در هیچیک از مراتب ما فوق وجودى ندارند و با تمام حقیقت خویش به زمین رسیده اند.
اما انزال به نحو تجلى آن است که اصل و حقیقت شى ء در مرتبه اعلى تحقق داشته باشد و مراتب نازله او در مراتب مادون تنزل یابند، که انزال مراتب آن در انزال مراتب وجود تجلى نماید بنحوى که هر مرتبه اى از مراتب آن موجود براى مرتبه مادون مخزن ، اصل متن ، قضا، لف ، حقیقت ، باشد و اعلى المراتب آن را رقائق زیاد مثل اینکه در معرفت نفس مبرهن است که : مطالب و یافته هاى نفس در کمون غیبى نفس به نحو لا تعین متحقق است و در عین این که در همان مرتبه اعلى بصورت لا تعینى موجود است و در عین این که در همان مرتبه اعلى بصورت لا تعینى موجود است ، تنزل مى یابد و در مقام قلب ، سان مى گیرد و سپس در مرتبه عقل بطور کلى وجود پیدا مى کند، و بعد از آن در مرتبه وهم و خیال بصورت مفهوم جزئى و صورت جزئى تنزل مى یابد، و آنگاه در مرتبه زبان بصورت صوت و الفاظ القاء مى شود که در هر مرتبه اى مطابق با همان مرتبه ظهور خاص و اسم مخصوص دارد.
و این مرتبه انزل را مخازن و خزائن است ، و هر یک از مراتب متوسط براى مادون خود، اصل و حقیقت است و براى مافوق خویش رقیقت و فرع است . پس اگر مطلب خاص از گوینده صادر شود در حقیقت از وى تنزل یافته است زیرا که اصل آن در خود او تحقیق دارد، و مرتبه نازله آن به مستمع القاء شده است که در غیر این صورت باید گوینده با القاء آن ، جاهل شود. این نحو انزال را انزال بنحو تجلى مى گویند.
لذا در مورد هر یک از موجودات در نشاه عنصرى گفته مى شود که داراى وجود مادى و وجود مثالى ، و وجود عقلى و وجود الهى است و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم و فسبحان الذى بیده ملکوت کل شى ء و براى وجود مادى عنصرى او مخازن و خزائن است از مثالى عقلى و الهى که در هر آن با اینکه وجود عنصرى اش در نشئه عنصرى مطابق با این نشئه در تجدد و حرکت جوهرى است ، ولى او را اصلى ثابت است از امثال و عقل و جنبه الهى اش که از آن به ملکوت تعبیر مى گردد که جناب امام ملک و ملکوت صادق آل محمد - صلوات الله علیهم - فرمود: ان الله عزوجل خلق ملکه على مثال ملکوته و اسس ملکوته على مثال جبروته لیستدل بملکه على ملکوته و بملکوته على جبروته

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 219

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
فروردين

هر چیز در مرتبه وحد خود کامل و تمام است و به قیاست بالاتر و برتر از خود ناتمام مى نماید و آن را ناقص مى گویند... ولى کتاب هر موجودى را که مى خوانید تنها با همان موجود سرگرم باشید و در پیرامون او دقت کنید ببینید جز کمال و حقیقت و واقعیت و زیبایى و خوبى در عالم خودش چیز دیگرى دارد؟ از مور گرفته تا کرگدن . از پشه گرفته تا پیل ، از ذره گرفته تا خورشید، از قطره گرفته تا دریا، از جوانه گیاه گرفته تا چنار کهنسال ، از هر چه تا هر چه ، از کران تا کران ، به هر سوى و به هر چیز بنگریم جز این است که در حد خود وجودى است و وى را کمالاتى است و به بهترین نقشه و الگو و زیبایى است ؟ پس از سیر فکرى و تاءمل و اندیشه به سزاى خودتان تصدیق خواهید فرمود که هر موجودى در حد خود کامل است ، آن دانه گندم در گندم بودن هیچ نقص و عیبى در او نیست ، دانه گندم یعنى این ، هسته هلو یعنى این ، آیا نه چنین است ؟ ما تاک را با چنار مى سنجیم و مى گوییم چوب چنار چنین و چنان است ، ولى تاک آنچنان نیست ، مثلا از چوب چنار مى توان تیر و ستون خانه و در و پنجره ساخت ؛ اما رز را نتوان . ولى اندیشه بفرمایید ببینید که مى شود درخت رز جز این باشد؟ درخت رز یعنى این که هست و مسلما در عالم خود و حد خود کامل است و هیچ گونه عیبى و نقصى در او متصور نیست .
(در اجزاى پیکر انسان اندیشه بنمایید مى بینید که ) اجزاى پیکر انسان هر یک به بهترین و زیباترین صورت وضع شده است که بهتر از آن و قشنگ تر از آن امکان ندارد؛ و اگر در فوائد و مصالح و محاسن هر یک از آنها تاءمل شود مى بینیم که با یک طرز مهندسى و اندازه و حدود ترتیب و نظم و تشکیل و ترکیب حیرت آور است که در همه دست قدرت و علم و تدبیر حکومت مى کند و هر خردمند از هر ملت و مذهب باشد در برابر آن تسلیم است ... در پیکر هستى یک جاندار کوچک به نام تننده که به تازى عنکبوت گویند، در تدبیر زندگى و نقشه تحصیل روزى و تور بافتن و دام ساختن و در کمین نشستن و دیگر حالات او دقت فرمایید، مى بینید هر یک در حد خود کمال است . چون تار عنکبوت با ریسمانها و طنابهاى ضخیم سنجیده شود، گمان مى رود که آن تارهاى تننده در عالم وى کامل است ... وقتى اینجانب در هستى به فکر فرو رفته بودم و پس از چندى که از آن حال باز آمدم ره آورد فکرى من این بود که : عالم یعنى علم انباشته روى هم .(درس سیزده،معرفت نفس،دفتر اول،ص 31 تا 34)

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 214

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
فروردين

اعیان ثابته در خارج مظاهر مى خواهند تا از علم که غیب است زیرا عین ذات است ، به عین آیند، البته نه به نحو تجافى ، بلکه بنحو تجلى.
منتهى در مقام شاید سوالى مطرح شود که با عیان ثابته ، امر مى گردد و آنها ایتمار مى کنند به چه معنا خواهد بود؟ به عبارت دیگر: اشیاء قبل از وجود عینى ، در خارج معدوم اند چگونه متصف به صفت امتثال و قبول امر و انقیاد مى شودند، و حالیکه این معانى براى موجودى است که تحقق خارجى داشته باشد؟ و چگونه آن را که موجود نیست نسبت به موجود، به عبد و مولى قیاست مى کنید؟
جواب این پرسش آن است که این اشیاء ازلا و ابدا وجود علمى در صقع ذات غیبى ربوبى دارند، و گر چه در خارج معدومند ولى این معانى و صفات فقط از لوازم وجود خارجى شان نیست بلکه از لوازم وجود است و اتصاف شان به وجود علمى نیز کافى است در تحقق این معانى و لوازم .

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 208

 

 

  • عیسی شیروانی
۲۷
بهمن

قید ثابته جهت تمییز بین اعیان علمیه و اعیان خارجیه است ، نه آن که ثبوت مقابل وجود باشد بلکه مراد ثبوت علمى فقط در مقابل ثبوت خارجى که همان موجود در خارج است مى باشد.

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 203

  • عیسی شیروانی
۲۷
بهمن

صور علمیه موجودات در صقع ذات ربوبى ، در لسان عارف به أعیان ثابته و در نزد حکماء به ماهیات تعبیر مى شود.

و این حضرت علمیه ، مظاهر اسماء و صفات اند، لذا اعیان به منزلت ابدان اسماء و صفات اند چنانکه اعیان خارجى به منزلت ابدان اعیان ثابته اند.

این ماهیات اعنى اعیان ثابته از ذات الهى به فیض اقدس و تجلى اول فایض اند چنانکه در خارج از حضرت علمیه به فیض مقدس فایض اند؛ و هر دو فیض اگر چه مقدس اند ولى اولى اقدس است که اقدس از شوائب کثرت اسماء و نقائص حقایق امکانیه است .

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 201

  • عیسی شیروانی
۲۷
بهمن

در معنى همت گفته شد: همت از هم اخذ شده است که به معناى قصد است یقال هم بکذا اذا قصده ، قال تعالى : و لقد همت به و هم بها ولى در اصطلاح ، توجه و قصد قلب با تمام قواى روحانى آن به جناب حق براى حصول کمال را همت گویند.

و العارف یخلق بهمته ما یکون له وجود من خارج محل الهمه مراد از این عارف ، عارف کامل متصرف در وجود را گویند نه عارفى که به حقایق و صور آنها آگاهى و شناخت دارد ولى دست تصرف نسبت به آنها ندارد.
و مراد از« خارج محل الهمه» خارج خیال است که در خود اوست تا اصحاب سیمیا و شعبده را خارج کند چون آنها صور را در خیالات حاضرین ظاهر مى کنند و در خیالات آنها تصرف مى نمایند.
اما عارف با همت خویش در عالم شهادت ، موجودات قائم به خودشان را باذن الله خلق مى کند؛ و نیز در عالم غیب موجودات انشاء مى کند و با آن موجودات در عالم ارواح داخل مى شود و مراد از اسناد خلق و ایحاد به عارف باین منظور است که عارف مظهر حق مى شود در ایجاد در مقام تفصیلى ؛ چه اینکه حق تعالى در مقام جمعى نیز ظهور مى کند و از این جا سر قول حق تعالى (فتبارک الله احسن الخالقین )(مومنون/14) دانسته مى شود.
البته صور مخلوق عارف با توجه دائمى او محفوظ مى مانند که اگر عارف از آنها غفلت نماید معدوم و محو مى شوند که( المعلول ینعدم بانعدام علته ) و علت آنها توجه عارف است ؛ مگر آنکه عارف حائز تمام حضرات باشد و مظهر( یا من لا یشغله شان عن شان )گردد؛ که در این حال در مقام کن مقیم مى گردد و صور منشائه او در تمام عوالم محفوظ مى مانند، و صور بواسطه توجه او بعضى بعض دیگر را حفظ مى کنند؛ و اگر عارف از حضرتى یا حضراتى غافل گردد و تنها از یک حضرتى توجه او سلب نشود صورت در این حضرت صور همه حضرات دیگر را حفظ مى کند، که البته به عارف غفلت کامل از تمام حضرات دست نمى دهد(سنقرئک فلا تنسى)
و همت بلند عارف را حد یقف نیست ، بلکه خرق حجب نماید تا به مقامى فائز شودکه دست فکر و اندیشه از وصول بدان مقام اشمخ و اعلى کوتاه است . البته گاهى معرفت عارف مانع از تصرف به همت اوست که معرفت وقتى قوى شود از تصرف به همت او میکاهد زیرا عبودیت بیشتر در او تجلى مى کند و عبودیت اقتضا مى کند که اوامر مولا و سیدش اتیان گردد و لذا تصرف را براى مقام ربوبیت مى داند نه براى عبد؛ و نیز نظر مى کند به اصل خلقت طبیعى خویش که همان ضعف و عجز است کما قال تعالى (الله الذى خلقکم من ضعف)
مضاف به اینکه عارف در مقام احدیت و وحدت غیرى نمى بیند که متصرف و متصرف فیه باشد و تصرف نماید بلکه تصرف را در حیطه حق مى بیند و در پیشگاه الهى ادب مع الله را مراعات مى کند.
لذا جناب سید الشهداء علیه السلام در عین اینکه مى توانست با همت خویش تصرف نماید ولى چون معرفت و علم به سر القدر دارد دست تصرف دراز نفرمود چون بسیار مقام و چیزها به انسان مى دهند او چه کار دارد که در نظام عالم تصرف نماید.
و انبیاء و اولیاء الهى هم که تصرف مى نمایند به امر الهى است براى تکمیل متصرف فیه و از باب شفقت بر آنها است .
جناب شیخ اکبر در فص لوطى فرماید:فمتى تصرف المعارف بالهمة فى العالم فعن امر الهى و جبر بالاختیار(شرح فصوص قیصری،ص295،چاپ بیدار)
مراد از جبر، جبر در مقابل تفویض نیست بلکه بدین معنى است که نبى و ولى الهى مجبول به امر الهى اند و جبلى شان این است که کارها را به امر حق انجام مى دهند. اگر چه عارف به مقام امر نیز راه مى یابد که صاحب امر مى شود، در همت تجمع مى خواهد ولى امر ملکه اى است که فوق تجمع است .

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 189

 

 

  • عیسی شیروانی
۰۲
بهمن

حرکت عارف که از خلق به جانب حق است با جدایی و افتراق او از مشتهیّات عالم کثرات آغاز می شود و با زدودن غبار تعلّقات مادّی ادامه می یابد . در حقیقت عارف در اولین گام بین ذات خود و جمیع آنچه او را از ذکر حق بازداشته و مشغول می کند ، افتراق و جدایی می افکند و در ادامه آثار شواغل مادّی را که همان میل و التفات به عالم ماده است از خود نفض می کند .

نفض قالیچه ، تکان دادن قالیچه است برای پاکی و دور کردن آن از گرد و خاک . بر خلاف رفض قالیچه که جارو کردن قالیچه است . جارو کردن قالیچه هرگز گرد و خاکی را که در متن تار و پود قالی نهفته است بیرون نمی کشد ؛ اما نفض و تکاندن آن ، تمامی ذرّات صغیر غبار را از لا به لای قالی بیرون می کشد ؛ رفض و جارو کردن قالی قبل از تکاندن ، آن قالیچه را از گرد و غبار و خاک هایی که در آن نهفته است پاک نمی کند . نیکو آن است که قبل از جارو کردن و رفض قالی ، آن را نفض کرد و بعد از آن با رفض و جارو کردن ، گرد و خاک بیرون آمده و ظاهر گشته را از سطح آن زدود .

عارف نیز این چنین است . باید ابتدا با ارده ی قوی و همّتی بالا ، خود را تعلّقات و مشتهیّات عالم ماده نفض کند و جزم اش را برای سیر در دیار مرسلات و ملکوت عالم عزم کند و پس از آن با رفض ذات خویشتن ، گرد و غباری را که با سیر در طریق خودسازی و خودشناسی ظاهر گشته است ، جارو کند و به کلّی خود را از هوا و هوس جلب انظار عامّه دور کند .    

شرح رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه/داود صمدی آملی/ص 99

  • عیسی شیروانی
۲۷
دی

حضرت استاد علامه –روحی فداه- مکرراً به این نکته ، تأکید فراوان دارند که شما در هر چیزی که توغّل کنید ، «هو» شما با آن چیز یکی می شود . اگر در عالم مادّه توغّل کنید ، «هو» شما عالم مادّه می شود ؛ و اگر در عالم مثال توغّل کنید «هو» شما عالم مثال می شود ؛ و اگر در عالم ملکوت توغّل کنید ، «هو» شما با عالم ملکوت یکی می شود .

در حقیقت ، ارزش محب به اندازه ی ارزش و قیمت محبوب است . اگر محبوب بی انتها بود ، محب نیز بی انتها می شود ؛ و اگر محبوب محدود بود ، محب نیز محدود و مقیّد خواهد بود . لذا انسان به هر چه روی آورد همان می شود . گاهی انسان با یک تسبیح آنچنان خو می کند که اگر آن تسبیح را از او بگیرد یا گم شود ، به تلاطم می افتد ، در حالی که اگر جلوی همین شخص قرآن را پاره پاره کنند آب از آب تکان نمی خورد . معلوم می شود ارزش او به اندازه همین یک تسبیح است که در روایات فرمودند  : «قیمة کلّ امرءٍ ما یحسنه» (بحار الأنوار ج1 ص 165)

شرح انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه/داود صمدی آملی/ص 76    

  • عیسی شیروانی
۲۶
دی

برای واژه ی «ولیّ» دو معنا بیان کرده اند :

یکی آنکه «ولیّ» به معنای «قریب» است . یعنی وقتی می گوییم : او «ولیّ» فلانی است ، بدین معناست که او به فلانی نزدیک است ، و یا وقتی می گوییم :  پدر «ولیّ» فرزند است ، بدین معناست که پدر نزدیک به اوست . قرب بدین معنی ، صرفاً امری اعتباری است که از یک ربط تکوینی منشی می شود ، و معنای شریفی را که ما از «ولیّ» در نظر داریم فوق این معنای اعتباری ، انتزاعی ، نسبی و نَسَبی است .

معنای شریف تر «ولیّ» که در صدد بیان آنیم  حقیقتی است که در متن تمامی موجودات نظام هستی سریان داشته و هیچ موجودی در متن ذاتش از او خالی نیست و آن عبارت است از اتصال عینی و تکوینی هر موجودی به مبدأ المبادی و حقیقة الحقائق است .

  • عیسی شیروانی
۲۳
دی

چهره و صورت به معنای متعارف ، همانی است که متداول در اذهان است . اما وجه و صورت در اصطلاح حکما ، عبارت از جهاتی است که آثار وجودی از آن جهات صادر می شود ، همچنان که ما به صورت ظاهری خود اطلاق صورت می کنیم ، بدین خاطر که دیدن ، شنیدن ، حرف زدن ، بوییدن ، ترسیدن ، علاقه مند شدن و بسیاری از احساسات دیگر ، بلکه تمامی آثار وجودی انسانی ، از این ناحیه صادر می شود . بر این اساس است که وجه آتش را تمامی آتش می دانیم ؛ چرا که تمامی آثار آتش در تمام جهات آن صادر است و مخصوص به یک جانب نیست . لذا بعضی اصحاب از امام علی علیه السلام پرسیدند : «معنای کریمه ی {فأینما تولوا فثمّ وجه الله}(بقره/116) چیست ؟» حضرت به ایشان امر کرد آتشی روشن کنند . بعد فرمود : «حال شما بگویید وجه این آتش کدام طرف است ؟» و آنها تصدیق کردند که تمامی اطراف آتش وجه آن است ؛ چرا که اثر آن از هر وجهی متصاعد است ، چنانچه وجه الله نیز در تمامی کلمات وجودی نظام هستی هویداست و به هر جانب رو کنی ، اثری از حضرت حقّ می یابی . لذا بابا طاهر عریان فرمود :

به صحرا بنگرم صحرات وینم          به دریات بنگرم دریات وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت          نشان از قامت رعنات وینم

شرح انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه/داود صمدی آملی/ص 38    

  • عیسی شیروانی
۲۳
دی

غیر از مقام نبوّت تشریعی و ولایت تشریعی ، باب تمامی کمالات و مقامات انسانی ، به روی همگان باز است . نبوّت تشریعی عبارت از دریافت به تأثیر قدسی در قالب شریعت خاصّه است ؛ بدین معنی که رسول الهی  واجب ، لازم ، مستحب و مکروه را از جانب حضرت حقّ به عموم مردم می شناساند ، که این مرتبه از نبوّت به واسطه شخص مبارک حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به پایان رسید و بعد از وجود مبارک ایشان کسی حائز این مرتبه از نبوّت نخواهد شد ؛ «حلال محمد حلال إلی یوم القیامة و حرامه حرام إلی یوم القیامة».

نبوّت تشریعی در چهار بخش «أخذ و تبلیغ احکام» ، «تأدیب و اخلاق» ، «تعلیم» و «قیام به سیاست» مطرح می شود .

ولایت تشریعی که عبارت از جعل احکام است ، مخصوص ذات أقدس إله است ؛ یعنی این خداوند است که حلال و حرام اشیاء را تعیین می فرماید و توسط رسول اش آنها را به عموم مردم ابلاغ می کند . و هر چه که تا کنون توسط پیامبر اکرم صلبی الله عیه و آله و سلّم به مردم رسیده است ؛ تمامی آن احکامی بوده که خداوند متعال برای هدایت بندگان جعل کرده است و آن احکام به واسطه ی مرور ایام ، قابل زیاده و نقصان نخواهد بود . چون چنین است ، باب نبوّت إنبائی ، ارتباط با باطن عالم و جناب پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بسته شده است . نبوّت إنبائی ، ارتباط با باطن عالم و آگاهی از اخبار غیبی نظام هستی است که هر کسی به واسطه ی سعه ی وجودی خود می تواند از آن برخوردار باشد . لذا همه ی ائمه اطهار علیهم السلام ، نبیّ به نبوّت إنبائی بوده اند . اگر می گوییم ائمه ی اطهار علیهم السلام نبیّ نیستند مرادمان نبوّت تشریعی نه نبوّت إنبائی .

چه این که باب ولایت نیز گشوده است و هر کسی می تواند ولیّ الله بشود . حتی در باب عصمت نیز باز است و هر کسی می تواند با عزم و همّت خویش هم از گناهان ظاهری دوری گزیده و مرتبه ی ظاهر خویش را از آلودگی ها و پلیدی ها و گناهان مصون دارد و هم در مرتبه ی وهم و خیال ، از بازیگری ها و مداعبات وهمی و خیالی جلوگیری کند ، اگر چه مرتبه ی أتمّ عصمت را فقط ائمه اطهار و انبیاء علیهم السلام دارند .

شرح انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه/داود صمدی آملی/ص 31    

  • عیسی شیروانی
۲۱
دی

در حقیقت فرق بین تفسی آفاقی و أنفسی قرآن کریم ، فرق میان دانائی و دارایی است . در تفسیر آفاقی ، انسان به مفهوم آیات قرآن کریم  دانائی می یابد ، در حالی که در تفسیر أنفسی ، معنای عینی و حقیقی آیات قرآن کریم را می چشد و دارا می شود . چه بسا انسان در دایره تفسیر آفاقی ، خوب سخنوری کند و به نیکویی اصطلاح پردازی نماید ، خوب ردّ اشکال کرده و به درستی برهان و استدلال اقامه نماید ، اما شمّه ای از دریای بیکران تفسیر أنفسی قرآن کریم نچشیده باشد و از حقیقت وحی و انزال قرآن کریم ، ذرّه ای را ادراک نکرده باشد .

در یک کلام ، فرق بین تفسی آفاقی و أنفسی ، فرق میان علم حصولی و علم شهودی است ، و فرق میان علم حصولی و علم شهودی ، فرق میان مدّاح و صاحب عزاست . فافهم !

شرح انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه/داود صمدی آملی/ صص 23 و 30

 

 

  • عیسی شیروانی
۲۱
دی

اگر می بینید وعظ و موعظه و انذار و تنذیر ما برای هدایت و ارشاد افراد جامعه ، از تأثیر کمی برخوردار است ، یکی از دلائل اش همین است که ما معمولاً همه ی حقایق را در این قالب به دیگران عرضه می کنیم و جز از تفسیر آفاقی قرآن کریم بهره ای نداریم ، خصوصاً وقتی رحمت واسعه و بخشش بی منتهای خداوند را هم در مقام بیان به این امور ضمیمه می کنیم و دائماً به ایشان امید دهیم ، که به مراتب افراد کمتری را می توانیم به انجام اعمال صالحه و افعال عبادی در دنیا دلگرم کرده یا ایشان را از انجام معاصی و خطایا انذار دهیم ؛ چرا که عموم مردم أولاً نقد امروز را به از نسیه فردا می دانند . ثانیاً لطف و عطایای کریمانه ی بی حد و حصر خداوند را در روز قیامت موجب بخشش تمامی گناهانشان می بینند . این هر دو امر موجب عدم توجه یا کم توجهی و کم اعتنائی مردم به حدود شرعی ، اعم از موجبات محرمات ، مکروهات و مستحبات می شود ، و تصدیق می فرمایید که همه ی اینها از اسباب و علل گوناگونی سرچشمه می گیرد که یکی از مهم ترین آنها  عدم بیان تفسیر أنفسی قرآن کریم است .

عموم مردم برای الزام مشی در صراط مستقیم و عدم انصراف و انحطاط از آن ، نیازمند به ادراک و فهم تفاسیر أنفسی قرآن کریم هستند . باید به ایشان القا نمود که بهشت و جهنم در همین جاست و خود ما بهشت و جهنم خودمانیم ، و همین الان هر کدام در بهشت و جهنم خودمان مستقریم ، و لو اینکه به ظاهر همه از یک صورت انسانی برخورداریم .

گر به ظاهر آدمی انسان بودی          احمد و بوجهل پس یکسان بودی

«الهی ! تا به حال می گفتم کذشته ها گذشته ، اکنون می بیینم که گذشته هایم نگذشته ، بلکه همه در من جمع است . آه آه از یوم جمع !»

شرح انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه/داود صمدی آملی/ص 22  

  • عیسی شیروانی
۱۷
دی

تفاسیر موجود در میان ما ، أعم از تفاسیر آیات «قرآن کریم» و تفاسیر جوامع روایی به دو نحوه ی «تفسیر آفاقی» و «تفسیر أنفسی» مطرح اند .

در تفسیر آفاقی هر چه را که در آیات و روایات است ، مطابق نشأه ی کثرت و ماده ، مورد شرح و تفسیر و تفصیل قرار می گیرد . به عنوان مثال در سوره ی مبارکه  ی بقره می خوانیم :{ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین}(بقره/3) ، و در مقام تفسیر آفاقی می گوییم مراد از {الکتاب} کتابی جدا به نام «قرآن کریم» است که هدایتگر گروه متقین است .

  • عیسی شیروانی
۱۲
دی

ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست                       بَرِ عارفان جز خدا هیچ نیست

توان گفتن این با حقایق شناس                      ولی خرده گیرند اهل قیاس

که پس این آسمان و زمین چیستند             بنی آدم و دام و دد کیستند

عظیم است دریا پیش تو به موج                  بلند است خورشید تابان به اوج

همه هر چه هستند از آن کمترند                 که با هستی اش نام هستی برند

چو سلطان عزّت علم بر کشد                 جهان  سر به جیب عدم در کشد

کلیّات سعدی/بوستان/باب سوّم/ص 292

  • عیسی شیروانی
۱۲
دی

حضرت علامه ی بحرالعلوم یکی از کمّل اهل معرفت در تفسیر آیه ی معروف شهادت ، یعنی کریمه ی (و لاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً بل أحیاءٌ عند ربهم یرزقون)(آل عمران/17) در ذیل کلمه (عند ربهم یرزقون) فرمودند : آنان شیر مردانی هستند که معارف و حقایق ذاتیه ی الهیّه را مستقیماً از مشرب ذات حقّ تعالی تلقّی می کنند و رزق شان تحصیل معارف الهیه است .

شهادت در میدان جنگ یکی از مراتب مفهوم این آیه است ، اما این طور نیست که فقط به شهیدان ایّام جنگ در میدان جهاد اصغر مربوط باشد . بالاتر از این شهیدان کسانی هستند که در جهاد اکبر به سر می برند و موت شان ارادی است . بالاتر از جهاد اکبر و بالاتر از کشتن نفس و پیروز کردن عقل در مقابل نفس موت أسود است . موت أسود ، موتی است که انسان را به سیاه چال می کشاند و این کار هر کسی نیست و شیرمردی می خواهد که بگوید هر چه می خواهند به من بد بگویند ، که این بدگویها نه تنها مانع راه من نمی شود بلکه درهای ملکوت را بیشتر به رویم باز می کند .

پائین تر از موت أسود ، موت أبیض و موت أحمر و موت أخضر وجود دارد . موت أحمر خون دادن در میدان رزم است . موت أبیض روزه گرفتن و دل را نورانی کردن است . موت أخضر صبر در برابر سختی ها و بلاهای طبیعی است . ولی از همه مهمتر موت أسود است که فحش و ناسزا شنیدن و بی احترامی ها را تحمل کردن و در عین حال در توحید الصمد قرآنی مراقبت داشتن و عندیّت را حفظ کردن و از ارتباط با عوالم ملکوتیه دست نکشیدن است . موتی که بالاترین مراتب شهادات است و آن انسان را انسان را به مقام (عند ربهم یرزقون) می رساند . این موت سیاه که آدمی باید در آن آبرویش را برای حضرت دوست فدا کند خیلی انسان را قوی می کند .

حضور و مراقبت/داود صمدی آملی/ص 214

  • عیسی شیروانی
۰۲
دی

«الهی ! با ددان بتوان به سر بردن ، با دونان چه باید کرد ؟»

الهی نامه علامه حسن زاده آملی

  • عیسی شیروانی
۲۹
آذر

گاهی ارباب ما کارهای عجیبی می کند . همان طور که به خاتم الأنبیاء صلّی الله علیه و آله وسلّم می فرماید : (یا أیتها النفس المطمئنة*إرجعی إلی ربک راضیة مرضیة*فادخلی فی عبادی*و ادخلی جنتی)(فجر28-31) نیز به شیطان می فرماید : واسطه را کنار بگذار و بیا با من حرف بزن . چون گاهی اوقات واسطه ها کار را خراب می کنند . شیطان هم هر چه خواست گفت و رجیم و رانده شده درگاه شد و خدا به او فرمود برو هر کاری از دستت بر می آید انجام بده و چه خوب شد که این شیطان دربان حضرت حق شده است . او چون خودش رفت و دید که حضور و مراقبت و حفظ آن ، خیلی سنگین و مشکل است ، از آن مقام حضور در آمد و دربان آن درگاه شد .

  • عیسی شیروانی