علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
۲۳
خرداد

اگر می بینید وعظ و موعظه و انذار و تنذیر ما برای هدایت و ارشاد افراد جامعه ، از تأثیر کمی برخوردار است ، یکی از دلایل اش همین است که ما معمولاً همه ی حقایق را در این قالب به دیگران عرضه می کنیم و جز از تفسیر آفاقی قرآن کریم بهره ای نداریم ، خصوصاً وقتی رحمت واسعه و بخشش بی منتهای خداوند را هم در مقام بیان به این امور ضمیمه کنیم و دائماً به ایشان امید دهیم که به مراتب ، افراد کمتری را می توانیم به انجام اعمال صالحه و افعال عبادی در دنیا ، دلگرم کرده یا ایشان را از انجام معاصی و خطایا انذار دهیم ؛ چرا که عموم مردم أولاً نقد امروز را به از نسیه ی فردا می دانند . ثانیاً لطف و عطایای کریمانه ی بی حدّ و حصر خداوند را در روز قیامت موجب بخشش گناهان شان می بینند . این هر دو أمر موجب عدم توجه یا کم توجهّی و کم اعتنائی مردم به حدود شرعی ، اعم از موجبات ، محرّمات ، مکروهات و مستحبّات می شود ، و تصدیق می فرمایید که همه ی اینها از اسباب و علل گوناگونی سر چشمه می گیرد که یکی از مهمترین آنها ، عدم بیان تفاسیر أنفسی قرآن کریم است .

عموم مردم برای الزام مشی در صراط مستقیم و عدم انحراف و انحطاط از آن ، نیازمند به ادراک و فهم تفاسیر أنفسی قرآن کریم هستند . باید به ایشان القا نمود که بهشت و جهنّم در همین جاست و خود ما بهشت و جهنّم خودمانیم ، و همین الان هر کدام در بهشت و جهنّم خودمان مستقریّم ، ولو اینکه به ظاهر ، همه از یک صورت انسانی برخورداریم .

گر به ظاهر آدمی انسان بودی           احمد و بوجهل پس یکسان بودی

«الهی! تل به حال می گفتم گذشته ها گذشته ، اکنون می بینم که گذشته هایم نگذشته ، بلکه همه در مند جمع است . آه آه از یوم جمع !»

شرح انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه/انتشارات روح و ریحان/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ ص 22

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
ارديبهشت

فرق بین امر تکوینی و تشریعی (تکلیفی) آن است که :

امر تکوینی بدون واسطه است . ولی امر تکلیفی با واسطه است ، که واسطه ی آن سفرای الهی اند . و در امر تکلیفی امکان مخالفت است و لذا بعضی از مردم به انبیاء ایمان می آورند و بعضی کفر می ورزند و بعضی به همه اوامر انبیاء عمل می کنند و بعضی دیگر عصیان ، اما در امر تکوینی امکان مخالفت مطرح نیست . مثل قول حق تعالی (إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول کن فیکون)  

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص395

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
ارديبهشت

اسما عینى تکوینى عوالم وجودى ، حقایق نوریه وجودیه اند که رسیدن بدانها نور و کمال است ، نه صرف آشنایى به مفاهیم الفاظ که اصوات و نقوش اند. تعلیم و تعلم الفاظ و تفهیم مفاهیم لغات موجب ارتقا وجودى انسان به درجات حقیقى نورى وجودى نمى شوند و انسان را به معارج خداى ذوالمعارج قریب نمى دهند و صرف تعلیم لغات موجب تفاخر آدم بر ملائکه نمى شوندو (علم آدم الاسما کلها ثم عرضهم على الملائکه فقال انبئونى باسما هولاء)(بقره/31) در ضمیر هم ، و اسم اشاره هولاء دقت باید کرد و درباره تعلیم به آدم و عرض به ملائکه و انبیا دقت بیشتر لازم است .
این اسما حقائق مخلوقات و مفاتیح غیب اند که انسان به اتصال و وصول بدانها اسم اعظم مى شود و صاحب مقام محمود مى گردد.
مقام محمود انسان که حامد آن دانشمندان و فرشتگان بلکه خداى سبحان است ، ادراک حقایق نوریه موجودات کماهى از راه نظر و برهان ، و کمال آن بنحو شهود و عیان است . )و من اللیل فتهجد به .. ) الایه.
پس مقام محمود مقام دارایى اسماء الله و رسیدن به حقایق اشیا است نه دانایى. آرى آن اسمى که موجب ارتقاء و اعتلاى گوهر انسان است که تا کم کم به جایى مى رسد که در ماده کائنات تصرف مى کند همان اسم عینى است که چون انسان به حسب وجود و عین ، به هر اسمى و از اسماء الهیه که کلمات کن او هستند متصف شود سلطان آن اسم و خواص ‍ عینى او در او ظاهر گردد که همان اسم مى شود و آنگاه دگران هم بکنند آنچه مسیحا مى کرد و به عبارت شیواتر و رساتر آنکه  :ان المقام المحمود هو التشبه بالاله بقدر الطاقه البشریه و مفاده ان من تکون علومه حقیقه و صنائعه محکمه و اعماله صالحه و اخلاقه جمیله و آراوه صحیحه و فیضه على غیره متصلا یکون قربه الى الله و تشبهه به اکثر لان الله سبحانه کذلک
البته روشن است که خلوت و سکوت در شب را براى رسیدن به این مقام دخلى به سزا است که (من و اللیل فتهجد..) الایه که در ثلث آخر شب که هوا تصفیه شده و با روح بخارى مزاج انسان مسانخ است و بدن هم از خستگى بدر آمده است که انتقالات و تمثلات و مکاشفات زودتر و بهتر و قویتر روى مى آورند، و ابن فارض در تائیه نیکو گفته است :

اذا اسفرت فى یوم عید تزاحمت

على حسنها ابصار کل قبیله

فارواحهم تصبو لمعنى جمالها

واحداقهم من حسنها فى حدیقه

و عندى عیدى کل یوم ارى بها

جمال محیاها بعین قریره

و کل اللیالى لیله القدر ان دنت

کما کان ایام اللقا یوم جمعه

در ینبوع الحیاه حضرت استاد عارف ما آمده است :

و ما ذقت فى دهرى من انواع لذه

فلا تعدل معشار اوقات خلوتى

و فى لجه اللیل الذکا تلالات

و قد جرت الانهار من قلب صخره

و قد نور الروح انین لیالیا

و قد طهر السر دموع کریمتى

و فى الذکر انسى ثم فى الانس ذکره

تسلسل ذاک الدور یومى ولیلتى

فلا تترک الاسحار ان کنت ساهرا

و لا تهمل الاذکار فى اى وقعه

کسى که به مقام محمود راه یافت و حقایق کلمات نوریه عالم را ادارک نمود و به مقام شهود بار یافت مى بیند که همه اوست که اللهم ارنى الاشیا کما هى در این مشهد شریف فقر نورى موجودات ظهور مى کند و غناى محض وجود مساوق حق تجلى مى کند و همه کلمات نوریه پر از نور حق مى یابد که( قد ملا کل شى نوره ).

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 288

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
ارديبهشت

محمود بودن حضرتش له لحاظ قوس صعود، و احمد به لحاظ قوس نزول و محمد بین قوس نزول و صعود که در این نشئه طبیعت است که حقیقت محمدیه صلى اللّه علیه و آله از قوس نزول و این نشئه و قوس صعود همه جا را فرا گرفته است که به لحاظات گوناگون ، اسماى مختلف پیدا کرده است .
اسامى مبارکه سه گانه حضرت در قرآن آمده است که در سوره مبارکه اسرا فرمود:و من اللیل فتهجد به نافله لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا(اسراء/79)چون در قوس ‍ صعود است به مقام محمود یاد شده است .
در سوره صف فرموده که جناب عیسى علیه السلام به بنى اسرائیل گفته است :و اذ قال عیسى ابن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدى من التوراه و مبشرا یاتى من بعدى اسمه احمد
که اخبار به غیب است و در جاى خودش روشن است که اخبار به غیب مال قوس نزول است ، لذا جناب عیساى مسیح در قوس نزول از حضرت خاتم به احمد صلى اللّه علیه و آله نام برده است . در چهار آیه دیگر قرآن که آیه صد و چهل و چهارم از آل عمران و آیه چهلم از سوره احزاب و آیه دوم از سوره مبارکه محمد صلى اللّه علیه و آله و آیه بیست و نهم از سوره فتح ، حضرتش را به اسم شریف محمد نام برده است . در سوره فتح فرمود: محمد رسول الله و الذین معه اشدا على الکفار رحما بینهم و در سوره محمد صلى اللّه علیه و آله فرمود: (( و آمنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم )) و در سوره احزاب فرمود:ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و در سوره آل عمران فرمود:و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل
به هریک از اسامى مذکور نام برده شود صلوات بر آن حضرت فرستاده مى شود.

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 287

 

 

  • عیسی شیروانی
۲۲
فروردين

هباء همان صادر اول است چه اینکه عماء نیز همان صادر اول است ولى اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا وقتى عماء و هباء از هم جدا ذکر شوند یک معنى را افاده مى کنند و اما وقتى با هم ذکر گردند مقام عماء یک مرتبه پایین تر از هباء است که هباء صادر نخستین و عماء مرتبه عقل اول خواهد بود .

  شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 268

 

 

  • عیسی شیروانی
۲۲
فروردين

فائده : این حقیقت کلیه متعین به تعیین اول را به حسب اعتبار مدارج کمالات علمى و عینى آن به اسامى گوناگون مى نامند از قبیل : صادر اول ، نفس رحمانى ، فیض ذاتى ، تجلى ذاتى ، تجلى سارى ، امداد الهى ، وجود منبسط، رق منشور، نور مرشوش ، نور ظل الله ، هباء، عماء، مرتبه حمعیت ، مرتبه جمع ، کرسى ، ماده کلیه ، عنقاء، حضرت حقایق ، حقیقه الحقائق ، عقل اول ، روح القدس ، امام مبین ، مسجد اقصى ، روح اعظم ، انسان کبیر، جبرئیل ، جوهر، ماده اولى ، مفیض ، مرآت حق ، قلم اعلى ، قیولى ، مرکز دائرة ، حضرت الوهت ، حضرت و احدیت ، عرش ، خلیفه الله ، معلم اول ، برزخ جامع ، انسان حقیقى ، خلیفه اعظم ، نقطه ، نفس اولى ، ام الکتاب ، خزانه جامعه ، رحمت امتنانیه ، صورت عماء، عمود قائم ، هیولى کلى ، ابد الاکوان ، ام الامکان ، هویت ساریه ، طبیعت کلیه ، صفحه نور وجودى ، وجود مطلق ، تجلى وجودى ، نفس الهى ، رحمت وجودى ، نفس الهى ، رحمت وجودى عام ، هویت الهیه ، هویت مرتبه الهیه ، خازن حفیظ، عرش اعظم الروح ، الامر، الحق ، القلم ، محبت ، الحضرة الامکانیهت الکتاب المسطور، الوجه وجه الله ، الماء الجوهر الاصلى ، ملکوت کل شى ء، حضرت احدیه الجمع ، جوهریت مطلقه ، عنقاء، احدیت وجودى ظاهرى ، وجود شامل مطلق ، اصل الجود، عین الشاهد و المشهود، اول الاوایل ، مبدء انوار الازلى ، منتهى العروج الکمالى ، غایه الغایات ، المثل الاعلى الالهى ، روح الارواح ، رحمت عالمین ، مقام محمود.

 شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 260

 

 

  • عیسی شیروانی
۲۲
فروردين

در اسماى جلالى یحذرکم الله نفسه است ولى اسماى جمالى رباینده است که مى نمایانند و بعد مى ربایند البته در هر جمالى جلال است و در مقام غلبه جمال یا جلال ، استعداد و قوایل مختلفند که تا مثلا استعداد انسان چه باشد؛ در یکى ، اسمى از اسماء الله تجلى مى کند بنحو جلالى و حالیکه همین اسم براى دیگرى بنحو جمال متجلى مى شود و با عکس آن خواهد بود که مربوط به قلب افراد و حال آنها است تا اسماء به چه صورت در او تجلى یابند؛ یعنى اسماء الله مطابق ادراکات و حالات و شهود اشخاص ‍ پیاده مى شوند و غلبه جمال و یا جلال مربوط به خود شخص مى باشد.

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 242

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
فروردين

در معنى انزال و ارسال گفته شده است : در ارسال تمام حقیقت شى ء از جایى به جایى دیگر فرستاده مى شود مثل اینکه نامه اى را از شهرى به شهر دگیر ارسال نمایى که تمام حقیقت آن فرستاده شده است . ولى انزال و تنزیل ، به دو نحو متصور است ، یکى بنحو تجافى و دیگرى به نحو تجلى .
انزال بنحو تجافى مثل نزول قطرات باران به زمین که در هر آن مکان و فضایى را پر مى کنند و سپس بتمامها از آن نقطه به نقطه بعدى فرود مى آیند بنحوى که نقطه قبلى را تخلیه مى نمایند و وقتى به زمین فرود آیند، اگر چه تمام آن نقاط فضائى را که طى کرده بودند پر نموده بودند ولى الان در هیچیک از مراتب ما فوق وجودى ندارند و با تمام حقیقت خویش به زمین رسیده اند.
اما انزال به نحو تجلى آن است که اصل و حقیقت شى ء در مرتبه اعلى تحقق داشته باشد و مراتب نازله او در مراتب مادون تنزل یابند، که انزال مراتب آن در انزال مراتب وجود تجلى نماید بنحوى که هر مرتبه اى از مراتب آن موجود براى مرتبه مادون مخزن ، اصل متن ، قضا، لف ، حقیقت ، باشد و اعلى المراتب آن را رقائق زیاد مثل اینکه در معرفت نفس مبرهن است که : مطالب و یافته هاى نفس در کمون غیبى نفس به نحو لا تعین متحقق است و در عین این که در همان مرتبه اعلى بصورت لا تعینى موجود است و در عین این که در همان مرتبه اعلى بصورت لا تعینى موجود است ، تنزل مى یابد و در مقام قلب ، سان مى گیرد و سپس در مرتبه عقل بطور کلى وجود پیدا مى کند، و بعد از آن در مرتبه وهم و خیال بصورت مفهوم جزئى و صورت جزئى تنزل مى یابد، و آنگاه در مرتبه زبان بصورت صوت و الفاظ القاء مى شود که در هر مرتبه اى مطابق با همان مرتبه ظهور خاص و اسم مخصوص دارد.
و این مرتبه انزل را مخازن و خزائن است ، و هر یک از مراتب متوسط براى مادون خود، اصل و حقیقت است و براى مافوق خویش رقیقت و فرع است . پس اگر مطلب خاص از گوینده صادر شود در حقیقت از وى تنزل یافته است زیرا که اصل آن در خود او تحقیق دارد، و مرتبه نازله آن به مستمع القاء شده است که در غیر این صورت باید گوینده با القاء آن ، جاهل شود. این نحو انزال را انزال بنحو تجلى مى گویند.
لذا در مورد هر یک از موجودات در نشاه عنصرى گفته مى شود که داراى وجود مادى و وجود مثالى ، و وجود عقلى و وجود الهى است و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم و فسبحان الذى بیده ملکوت کل شى ء و براى وجود مادى عنصرى او مخازن و خزائن است از مثالى عقلى و الهى که در هر آن با اینکه وجود عنصرى اش در نشئه عنصرى مطابق با این نشئه در تجدد و حرکت جوهرى است ، ولى او را اصلى ثابت است از امثال و عقل و جنبه الهى اش که از آن به ملکوت تعبیر مى گردد که جناب امام ملک و ملکوت صادق آل محمد - صلوات الله علیهم - فرمود: ان الله عزوجل خلق ملکه على مثال ملکوته و اسس ملکوته على مثال جبروته لیستدل بملکه على ملکوته و بملکوته على جبروته

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 219

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
فروردين

هر چیز در مرتبه وحد خود کامل و تمام است و به قیاست بالاتر و برتر از خود ناتمام مى نماید و آن را ناقص مى گویند... ولى کتاب هر موجودى را که مى خوانید تنها با همان موجود سرگرم باشید و در پیرامون او دقت کنید ببینید جز کمال و حقیقت و واقعیت و زیبایى و خوبى در عالم خودش چیز دیگرى دارد؟ از مور گرفته تا کرگدن . از پشه گرفته تا پیل ، از ذره گرفته تا خورشید، از قطره گرفته تا دریا، از جوانه گیاه گرفته تا چنار کهنسال ، از هر چه تا هر چه ، از کران تا کران ، به هر سوى و به هر چیز بنگریم جز این است که در حد خود وجودى است و وى را کمالاتى است و به بهترین نقشه و الگو و زیبایى است ؟ پس از سیر فکرى و تاءمل و اندیشه به سزاى خودتان تصدیق خواهید فرمود که هر موجودى در حد خود کامل است ، آن دانه گندم در گندم بودن هیچ نقص و عیبى در او نیست ، دانه گندم یعنى این ، هسته هلو یعنى این ، آیا نه چنین است ؟ ما تاک را با چنار مى سنجیم و مى گوییم چوب چنار چنین و چنان است ، ولى تاک آنچنان نیست ، مثلا از چوب چنار مى توان تیر و ستون خانه و در و پنجره ساخت ؛ اما رز را نتوان . ولى اندیشه بفرمایید ببینید که مى شود درخت رز جز این باشد؟ درخت رز یعنى این که هست و مسلما در عالم خود و حد خود کامل است و هیچ گونه عیبى و نقصى در او متصور نیست .
(در اجزاى پیکر انسان اندیشه بنمایید مى بینید که ) اجزاى پیکر انسان هر یک به بهترین و زیباترین صورت وضع شده است که بهتر از آن و قشنگ تر از آن امکان ندارد؛ و اگر در فوائد و مصالح و محاسن هر یک از آنها تاءمل شود مى بینیم که با یک طرز مهندسى و اندازه و حدود ترتیب و نظم و تشکیل و ترکیب حیرت آور است که در همه دست قدرت و علم و تدبیر حکومت مى کند و هر خردمند از هر ملت و مذهب باشد در برابر آن تسلیم است ... در پیکر هستى یک جاندار کوچک به نام تننده که به تازى عنکبوت گویند، در تدبیر زندگى و نقشه تحصیل روزى و تور بافتن و دام ساختن و در کمین نشستن و دیگر حالات او دقت فرمایید، مى بینید هر یک در حد خود کمال است . چون تار عنکبوت با ریسمانها و طنابهاى ضخیم سنجیده شود، گمان مى رود که آن تارهاى تننده در عالم وى کامل است ... وقتى اینجانب در هستى به فکر فرو رفته بودم و پس از چندى که از آن حال باز آمدم ره آورد فکرى من این بود که : عالم یعنى علم انباشته روى هم .(درس سیزده،معرفت نفس،دفتر اول،ص 31 تا 34)

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 214

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۲
فروردين

اعیان ثابته در خارج مظاهر مى خواهند تا از علم که غیب است زیرا عین ذات است ، به عین آیند، البته نه به نحو تجافى ، بلکه بنحو تجلى.
منتهى در مقام شاید سوالى مطرح شود که با عیان ثابته ، امر مى گردد و آنها ایتمار مى کنند به چه معنا خواهد بود؟ به عبارت دیگر: اشیاء قبل از وجود عینى ، در خارج معدوم اند چگونه متصف به صفت امتثال و قبول امر و انقیاد مى شودند، و حالیکه این معانى براى موجودى است که تحقق خارجى داشته باشد؟ و چگونه آن را که موجود نیست نسبت به موجود، به عبد و مولى قیاست مى کنید؟
جواب این پرسش آن است که این اشیاء ازلا و ابدا وجود علمى در صقع ذات غیبى ربوبى دارند، و گر چه در خارج معدومند ولى این معانى و صفات فقط از لوازم وجود خارجى شان نیست بلکه از لوازم وجود است و اتصاف شان به وجود علمى نیز کافى است در تحقق این معانى و لوازم .

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 208

 

 

  • عیسی شیروانی
۲۷
بهمن

قید ثابته جهت تمییز بین اعیان علمیه و اعیان خارجیه است ، نه آن که ثبوت مقابل وجود باشد بلکه مراد ثبوت علمى فقط در مقابل ثبوت خارجى که همان موجود در خارج است مى باشد.

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 203

  • عیسی شیروانی
۲۷
بهمن

صور علمیه موجودات در صقع ذات ربوبى ، در لسان عارف به أعیان ثابته و در نزد حکماء به ماهیات تعبیر مى شود.

و این حضرت علمیه ، مظاهر اسماء و صفات اند، لذا اعیان به منزلت ابدان اسماء و صفات اند چنانکه اعیان خارجى به منزلت ابدان اعیان ثابته اند.

این ماهیات اعنى اعیان ثابته از ذات الهى به فیض اقدس و تجلى اول فایض اند چنانکه در خارج از حضرت علمیه به فیض مقدس فایض اند؛ و هر دو فیض اگر چه مقدس اند ولى اولى اقدس است که اقدس از شوائب کثرت اسماء و نقائص حقایق امکانیه است .

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 201

  • عیسی شیروانی
۲۷
بهمن

در معنى همت گفته شد: همت از هم اخذ شده است که به معناى قصد است یقال هم بکذا اذا قصده ، قال تعالى : و لقد همت به و هم بها ولى در اصطلاح ، توجه و قصد قلب با تمام قواى روحانى آن به جناب حق براى حصول کمال را همت گویند.

و العارف یخلق بهمته ما یکون له وجود من خارج محل الهمه مراد از این عارف ، عارف کامل متصرف در وجود را گویند نه عارفى که به حقایق و صور آنها آگاهى و شناخت دارد ولى دست تصرف نسبت به آنها ندارد.
و مراد از« خارج محل الهمه» خارج خیال است که در خود اوست تا اصحاب سیمیا و شعبده را خارج کند چون آنها صور را در خیالات حاضرین ظاهر مى کنند و در خیالات آنها تصرف مى نمایند.
اما عارف با همت خویش در عالم شهادت ، موجودات قائم به خودشان را باذن الله خلق مى کند؛ و نیز در عالم غیب موجودات انشاء مى کند و با آن موجودات در عالم ارواح داخل مى شود و مراد از اسناد خلق و ایحاد به عارف باین منظور است که عارف مظهر حق مى شود در ایجاد در مقام تفصیلى ؛ چه اینکه حق تعالى در مقام جمعى نیز ظهور مى کند و از این جا سر قول حق تعالى (فتبارک الله احسن الخالقین )(مومنون/14) دانسته مى شود.
البته صور مخلوق عارف با توجه دائمى او محفوظ مى مانند که اگر عارف از آنها غفلت نماید معدوم و محو مى شوند که( المعلول ینعدم بانعدام علته ) و علت آنها توجه عارف است ؛ مگر آنکه عارف حائز تمام حضرات باشد و مظهر( یا من لا یشغله شان عن شان )گردد؛ که در این حال در مقام کن مقیم مى گردد و صور منشائه او در تمام عوالم محفوظ مى مانند، و صور بواسطه توجه او بعضى بعض دیگر را حفظ مى کنند؛ و اگر عارف از حضرتى یا حضراتى غافل گردد و تنها از یک حضرتى توجه او سلب نشود صورت در این حضرت صور همه حضرات دیگر را حفظ مى کند، که البته به عارف غفلت کامل از تمام حضرات دست نمى دهد(سنقرئک فلا تنسى)
و همت بلند عارف را حد یقف نیست ، بلکه خرق حجب نماید تا به مقامى فائز شودکه دست فکر و اندیشه از وصول بدان مقام اشمخ و اعلى کوتاه است . البته گاهى معرفت عارف مانع از تصرف به همت اوست که معرفت وقتى قوى شود از تصرف به همت او میکاهد زیرا عبودیت بیشتر در او تجلى مى کند و عبودیت اقتضا مى کند که اوامر مولا و سیدش اتیان گردد و لذا تصرف را براى مقام ربوبیت مى داند نه براى عبد؛ و نیز نظر مى کند به اصل خلقت طبیعى خویش که همان ضعف و عجز است کما قال تعالى (الله الذى خلقکم من ضعف)
مضاف به اینکه عارف در مقام احدیت و وحدت غیرى نمى بیند که متصرف و متصرف فیه باشد و تصرف نماید بلکه تصرف را در حیطه حق مى بیند و در پیشگاه الهى ادب مع الله را مراعات مى کند.
لذا جناب سید الشهداء علیه السلام در عین اینکه مى توانست با همت خویش تصرف نماید ولى چون معرفت و علم به سر القدر دارد دست تصرف دراز نفرمود چون بسیار مقام و چیزها به انسان مى دهند او چه کار دارد که در نظام عالم تصرف نماید.
و انبیاء و اولیاء الهى هم که تصرف مى نمایند به امر الهى است براى تکمیل متصرف فیه و از باب شفقت بر آنها است .
جناب شیخ اکبر در فص لوطى فرماید:فمتى تصرف المعارف بالهمة فى العالم فعن امر الهى و جبر بالاختیار(شرح فصوص قیصری،ص295،چاپ بیدار)
مراد از جبر، جبر در مقابل تفویض نیست بلکه بدین معنى است که نبى و ولى الهى مجبول به امر الهى اند و جبلى شان این است که کارها را به امر حق انجام مى دهند. اگر چه عارف به مقام امر نیز راه مى یابد که صاحب امر مى شود، در همت تجمع مى خواهد ولى امر ملکه اى است که فوق تجمع است .

شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 189

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۳
بهمن

وجه اول : «معقول ثانیه ی منطقی از ملاحظه ی خصوصیات و کیفیات سایر معقولات ، حاصل شده و فقط قابل انطباق بر مفاهیم ذهنی می باشد ، ولی معقول ثانی فلسفی از تجزیه و تحلیل ذهن درباره ی وجود خارجی و شوون آن حاصل شده و قابل انطباق بر حقایق عینی می باشد .

وجه دوم : معقولات ثانیه ی فلسفی از نظر اصطلاح أعم از معقولات ثانیه ی منطقی هستند ؛ یعنی ؛ اگر فلاسفه می گویند : «معقولات ثانیه» ، آنها یک تعریف أعم دارند که هم شامل معقولات ثانیه ی منطقی می شود و هم شامل معقولات ثانیه ی غیر منطقی ؛ لذا أعم از معقولات ثانیه ی منطقی که فقط شامل موارد خاصی است . »

اصطلاحات فلسفی/انتشارات بوستان کتاب قم/چاپ 1375/علی کَرَجی/ ص 234

  • عیسی شیروانی
۱۳
بهمن

... نسبت معقولات أولی با معقولات ثانیه ی منطقی ، نسبت مصداق متعدد با مفهوم کلی است ، همان طوری که ذهن می تواند از مصداقهای متعدد یک مفهوم کلی بسازد ، هم چنین می تواند از چند معقول أولی یک معقول ثانی که قابل انطباق بر تمام آنهاست بسازد .

اصطلاحات فلسفی/انتشارات بوستان کتاب قم/چاپ 1375/علی کَرَجی/ ص 235

  • عیسی شیروانی
۱۳
بهمن

«فرق اساسی آنها (معقولات فلسفی) با مفاهیم ماهوی این است که مفاهیم ماهوی نمایشگر حدود موجودات هستند و مفاهیم فلسفی نمایشگر أنحاء و أطوار وجود ، صرف نظر از حدود ماهوی موجودات.»

«مهمترین فرق در کمّیّت پیدایش آنها این است که حصول مفاهیم ماهوی ، هیچ شرطی جز تقدم یک یا چند ادراک جزئی ندارد . ولی حصول مفاهیم فلسفی علاوه بر شرط مذکور ، محتاج به تحلیل ذهنی خاصّی است که معمولاً در اثر مقایسه خود نفس و حالاتی که بر او عارض می شود ، ذهن مستعد می گردد که مفهوم استقلال و احتیاج و به دنبال آنها مفاهیم وجود و عَرَض را درک کند ، و اگر این مقایسه انجام نمی گرفت ، چنین مفاهیمی به دست نمی آمد ، هر چند صدها بار در ادراکات جزئی تکرار می شد . به همین جهت است که مفاهیم فلسفی «مزدوج» هستند ، مانند : واجب و ممکن ، علّت و معلول ، واحد و کثیر ، بالقوّه و بالفعل ، مجرد و مادّی ، ثابت و سیّال ، ... و وهر جفتی از آنها ناظر به تقسیم خاصّی برای موجود مطلق است که موضوع فلسفه است .  »

اصطلاحات فلسفی/انتشارات بوستان کتاب قم/چاپ 1375/علی کَرَجی/ ص 235

 

 

 

  • عیسی شیروانی
۱۳
بهمن

... به تصورات کلّی «معقولات» نیز می گویند .

شرح نهایة الحکمة/انتشارات موسسه امام خمینی(ره)/چاپ 1376/عبدالرسول عبودیت/ج2/ص 90

  • عیسی شیروانی
۱۳
بهمن

... فرق آنها در این است که صورت جزئی أولاً ، یک واقعیت مشخص را نشان می دهد ؛ یعنی ، بر هیچ واقعیت دیگری صدق نمی کند که به این خاصیّت «جزئیت» گویند . و ثانیاً ، آن واقعیت را تنها و خالص نشان نمی دهد ، بلکه عوارضی که همراه آن واقعیت هستند نیز با آن درک می شوند ؛ مثلاً نمی توان رنگ شیء مشخِّص را درک بی آنکه شکل و اندازه اش درک شوند ، رنگ و شکل و اندازه ی یک شیء با هم درک می شوند ، پس صورت جزئی رنگ یک شیء به تنهایی در ذهن حاصل نمی شود ، بر خلاف آن ، صورت عقلی أولاً ، یک واقعیت مشخص را نشان نمی دهد ، بلکه بر تمام واقعیات مشابه هم صدق می کند که به این خاصیّت «کلیّت» می گویند و ثانیاً می تواند خود واقعیت را خالص و تنها با عوارض همراه نشان دهد ؛ به تعبیر رایج می تواند به نحو صرف ذهن حاصل شود .

شرح نهایة الحکمة/انتشارات موسسه امام خمینی(ره)/چاپ 1376/عبدالرسول عبودیت/ج2/ص 92

  • عیسی شیروانی
۰۳
بهمن
  1. بارزترین ویژگی معقولات أولی این است که صور مستقیم اشیاء خارجی هستند ؛
  1. ذهن در پیدایش معقولات أولی منفعل است نه فعّال ؛
  1. معقولات أولی مابإزاء خارجی دارند ، اما معقولات ثانیه ندارند .

شرح نهایة الحکمة/انتشارات موسسه امام خمینی(ره)/چاپ 1376/عبدالرسول عبودیت/ج2/ص 94

  • عیسی شیروانی
۰۳
بهمن

... دسته ای از مفاهیم کلی به این ترتیب در ذهن فراهم می آیند که ابتدا واقعیتی از خارج در حوزه ی حسّ یا در حوزه ی نفس قرار می گیرد و سپس قوه ی خیال تصویری جزئی از این واقعیت می گیرد و در نهایت این تصاویر جزئی به نحو کلّی در قوه ی عقل منعکس می شوند و در نتیجه مفهوم کلّی آن واقعیت در ذهن به وجود می آید . به مفاهیم کلی که به این طریق در ذهن به وجود می آیند «معقولات أولی» گویند .  

شرح نهایة الحکمة/انتشارات موسسه امام خمینی(ره)/چاپ 1376/عبدالرسول عبودیت/ج2/ص 92

  • عیسی شیروانی