تعریف فلسفه (کلّی)(أمور عامّه) و اشکال به آن
و بعضی دیگر تعریف کرده اند بدین گونه که امور عامه آن معنای کلّی است که با مقابل اش شامل همه ی موجودات گردد . و بنابراین تعریف گرچه موارد نقض تعریف اول بر طرف گردد - زیرا «امکان» با مقابل اش که «وجوب» است ، یا «عدم» و «ماهیّت» با مقابل اش که «وجود» است ، واجب و ممکن همه را شامل شود - ولی بر این تعریف باز از این جهت ایراد کرده اند که مراد به مقابل یا مقابلِ وجودی است ، یا مقابل أعم از وجودی و عدمی . بر تقدیر اول ، تعریف جامع نیست ؛ زیرا همه ی مسائل امور عامه را مقابل وجودی نیست . علاوه ، مقابل وجودی بسیار است ، بحث در همه ی آنها از مباحث این علم نیست ، و بسا به مقابل آن غرض علمی تعلّق نگیرد . و اگر از مقابل ، مقابلِ ععدمی هم مراد باشد ، آنگاه تعریف مانع نیست ؛ زیرا لازم آید هر محمولی در هر علمی با مقابلِ عرفی اش از مباحث امور عامه باشد و همه ی موجودات را فرا گیرد . مثلاً بیاض و عدم بیاض یا نور و عدم نور ، آب و عدم آب ، به معنی سلب و ایجاب . نتیجه اش این می شود که مبحث نور و آب و غیره همه از مباحث امور عامه باشد . این نتیجه فاسد است ، پس این تعریف نیز بر امور عامه فاسد باشد .
و بعضی گفته اند اموری است که مفهوم اش یا همه یا أکثر موجودات را شامل شود . بر این تعریف نیز اشکال شده که شامل وحدت مطلقه یا علت محضه و قدم ذاتی و غیره که فقط شامل واجب است نشود ، در صورتی که این مباحث را در این علم آرند .
... و تعریفی که صدرالمتألهین(قدس سرّه) فرموده ، که امور عامه عبارت است آن معانی نعوت کلّی که بر وجود از حیث صرف الوجود عارض شود بدون آنکه تخصص به ریاضیّت و طبیعیّت و دیگر تعیّنات پذیرفته باشد ، بهتر از سایر تعریفات است و آن گونه اعتراضات سابق بر این تعریف وارد نیست . و با آنکه در این گفته هم بحث و نظر توان بود ، از آن صرف نظر نموده ، این تعریف را اختیار کنم . پس گوییم : امور عامه همان نعوت کلیه و معانی وسیعه ای هستند که بر مطلق وجود حمل شوند ، مثل علیّت و معلولیّت ، امکان و وجوب ، قدم و حدوث ، وحدت و کثرت و غیره که این گونه معانی اختصاص به مجود خاص و ذات معیّن ندارد و بر همه ی اقسام موجود صدق تواند کرد ، به خلاف بحث در حرارت و نور یا حرکت و سکون که اختصاص به جسم طبیعی دارد و در علم طبیعی از آن سخن گویند ؛ و به خلاف تساوی و لاتساوی یا تناهی و لاتناهی مقداری یا صحت و مرض که بحث از آن در علم ریاضی و علم معانی نیست . پس این گونه معانی امور خاصِه اند که به وجودی خاصّ تعلق گیرند اما معانیی از قبیل علیّت و معلولیّت و غیره که ذکر شد ، وصف وجود مطلق است و بر عموم اشیاء صدق کند ؛ یعنی هم واجب موصوف به علیّت شود و هم ممکن ، هم جوهر و هم عرض و همچنین . پس اینگونه معانی را «امور عامه» گویند و «فلسفه ی کلّی» و «الهیّات عام» و «علم أعلی» به آن اطلاق کنند .
حکمت الهی/حکیم الهی قمشه ای/ص 16