امکان بر دو گونه است : امکانی که در قلمرو ماهیّات گفته می شود که همین امکان معروف بین مشائین است و امکانی که در قلمرو وجودات جریان دارد و امکان فقری نام دارد و مبتکرش صدرمتأله اسلام است .
امکان فقری ، عبارت است از ضعف یک وجود و این امکان وجود خارجی دارد ؛ اما امکان ماهوی ، وجود خارجی ندارد و از اعتبارات نفس الأمریّه است و معنی اش تساوی ماهیّت نسبت به وجود و عدم یا «لا اقتضائی» آن نسبت به وجود و عدم است .
وقتی می گوییم این وجود ، «ممکن» است ؛ یعنی عین تعلق و ربط به غیر است و اینجا تساوی معنی ندارد . البته انسان ، مرکب از وجود و ماهیّت است و برای ماهیّت ، نه وجود ، ضرورت دارد و نه عدم ؛ اما آیا در مورد خود »وجود » می توانیم بگوییم این وجود ، نسبت به وجود و عدم مساوی است ؟ یعنی نسبت شیء به خودش و نقیض اش مساوی است ؟ بی شک چنین نیست ، بلکه نسبت شیء به خودش ، مکیّف به کیفیّت ضرورت و نقیض اش مکیّف به کیفیّت امتناع است و پس امکانی که در موجودات مطرح می شود ، غیر از امکانی که در وجودات مطرح می شود ، غیر از امکانی است که در ماهیّات مطرح می شود .
منبع: شرح دروس منظومه ج3 ص 24