علوم عقلی

علوم عقلی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عارف» ثبت شده است

۰۲
بهمن

حرکت عارف که از خلق به جانب حق است با جدایی و افتراق او از مشتهیّات عالم کثرات آغاز می شود و با زدودن غبار تعلّقات مادّی ادامه می یابد . در حقیقت عارف در اولین گام بین ذات خود و جمیع آنچه او را از ذکر حق بازداشته و مشغول می کند ، افتراق و جدایی می افکند و در ادامه آثار شواغل مادّی را که همان میل و التفات به عالم ماده است از خود نفض می کند .

نفض قالیچه ، تکان دادن قالیچه است برای پاکی و دور کردن آن از گرد و خاک . بر خلاف رفض قالیچه که جارو کردن قالیچه است . جارو کردن قالیچه هرگز گرد و خاکی را که در متن تار و پود قالی نهفته است بیرون نمی کشد ؛ اما نفض و تکاندن آن ، تمامی ذرّات صغیر غبار را از لا به لای قالی بیرون می کشد ؛ رفض و جارو کردن قالی قبل از تکاندن ، آن قالیچه را از گرد و غبار و خاک هایی که در آن نهفته است پاک نمی کند . نیکو آن است که قبل از جارو کردن و رفض قالی ، آن را نفض کرد و بعد از آن با رفض و جارو کردن ، گرد و خاک بیرون آمده و ظاهر گشته را از سطح آن زدود .

عارف نیز این چنین است . باید ابتدا با ارده ی قوی و همّتی بالا ، خود را تعلّقات و مشتهیّات عالم ماده نفض کند و جزم اش را برای سیر در دیار مرسلات و ملکوت عالم عزم کند و پس از آن با رفض ذات خویشتن ، گرد و غباری را که با سیر در طریق خودسازی و خودشناسی ظاهر گشته است ، جارو کند و به کلّی خود را از هوا و هوس جلب انظار عامّه دور کند .    

شرح رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه/داود صمدی آملی/ص 99

  • عیسی شیروانی
۱۸
آبان

الهی ، خانه کجا و صاحبخانه کجا ؟ طائف آن کجا و عارف این کجا ؟ آن سفر جسمانی است و این روحانی ، آن برای دولتنمند است و این برای درویش ، آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را ، آن ترک مال کند و این ترک جان ، این سفر آن ماه مخصوص است و این را همه ماه ، و آن را یکبار است و این را همه عمر ، آن سفر آفاق کند و این سفر أنفس ، راه آن را پایان است و این را نهایت نبود ، آن می رود که برگردد و این می رود که از او نام و نشانی نباشد ، آن فرش پیماید و این عرش ، آن مُحرم می شود و این مَحرم ، آن لباس احرام می پوشد و این از خود عاری می شود . آن لبیک می گوید و این لبیک می شنود . آن به تا به مسجد الحرام رسد و این از مسجد الأقصی بگذرد ، آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر ، آن را کوه صفا است و این را روح صفا ، سعی آن چند مره بین صفا و مروه است و سعی این یک مره در کشور هستی ، آن هروله می کند و این پرواز ، آن مقام ابراهیم طلب کند و این مقام ابراهیم ، آن آب زمزم نوشد و این آب حیات ، آن عرفات بیند و این عرصات ، آن را یک روز وقوف است و این را همه روز ، آن را یک شب مشعر دارد و این همه شب . آن را یک شب جمع است و این را همه شب . آن از عرفات به مشعر گوچ کند و این از دنیا به محشر ، آن درک منی آرزو کند و این ترک تمنی را ، آن بهیمه قربانی قربانی کند و این خویشتن را ، آن رمی جمرات کند و این رجم همزات دیو پلید شیطان مرید ، آن حلق رأس کند و این ترک سر ، آن را (لافسوق و لاجدال فی الحج)(بقره.198) است و این را فی العمر . آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین . لاجرم آن حاجی شود و این ناجی  . خُنُک آن که حاجی ناجی است .

مآثر آثار ج 1 ص 361

  • عیسی شیروانی