فرق بین وجه الله بودن و خلیفة الهی بودن انسان کامل
فرق بین وجه الله بودن و خلیفة الهی بودن انسان کامل
... تنظیم نظام این عالم به گونه ای است که اگر آدم در قوس صعود از عالم برنخیزد و تطابق بین عالم و آدم حاصل نشود ، اصلاً خلیفة الله تحقق پیدا نمی کند تا موجب تعالی عوالم در قوس صعود شود . بر این اساس از انسان کامل در اولین مرتبه قوس نزول که به «صادر اول» معروف است تعبیر به «خلیفة الله» ، «حجة الله» و «ولی الله» نمی کنند ؛ زیرا اطلاق خلیفة الله ، حجة الله و ولی الله بر انسان کامل زمانی صادق است که او تا پایین ترین مرتبه ی قوس نزول را طی کرده و از نطفه ی نشأه ی طبیعت که انزل مراتب وجود است سیر صعودی خود را با تطابق مراتب وجودی عالم آغاز کند و یکی پس از دیگری کمالات را در نفس ناطقه خویش دارا شود .
مجموعه نظام هستی در نشأه ی طبیعت مشک زنی کرده و عصاره ، زبده و منّه ای را به نام نطفه انسانی می سازد که این نطفه ی انسانی در پایین ترین مرتبه ی قوس نزول قرار می گیرد . اما این که چرا در میان تمامی موجودات ، این نطفه ی انسان است که به عنوان عصاره و زبده ی نظام هستی قرار می گیرد ، بدین خاطر است که از میان تمامی انواع موجودات ، این انسان است که می تواند تمامی مراتب کمالات را دارا شود .
از میان جماد ، نبات ، حیوان و انسان ، فقط انسان است که می تواند علاوه بر کمالات نشأه های مادّه و مثال ، از فیوضات عالم عقل و فوق عقل نیز بهره مند شود ؛ یعنی انسان تنها موجودی است که می تواند علاوه بر کمالات جمادات ، نباتات و حیوانات ، از کمال عقل و فوق عقل برخوردار شود . طبیعی است که تنها انسان می تواند فوق کمالات جماد ، نبات و حیوان را دارا شود که قبل از آن تمامی کمالات مراتب جماد ، نبات و حیوان را به نحو کامل استیفاء کرده باشد ؛ زیرا طفره و تجافی در نظام هستی محال است و امکان ندارد موجودی قبل از دارا شدن کمال مرتبه ی مادون از کمال مرتبه ی مافوق بهره مند شود .
آن که می پندارد باید فرشته ای از فرشتگان الهی ، حجت الله و خلیفة الله باشد ، غافل است از این که ملائکة الله در قوس نزول ، صرفاً تا عالم عقل آمده اند و هرگز به مراتب مثال و ماده راه نیافته اند تا بتوانند به عنوان حجت و خلیفه ی الهی در عالم مثال و ماده معرفی شوند . لازمه ی اصلی حجة الله و خلیفة الله این است که آنچه همه دارند او به تنهائی داشته باشد ، و در میان تمامی موجودات فقط انسان است که از چنین خصوصیّتی برخوردار است که جامع جمیع مراتب وجودیه است . به نقل از قرآن کریم هنگامی که اراده ی حقّ –عزّ و علا- اقتضای آفرینش آدم کرد و فرمود : (و عَلَّمَ آدَمَ الأسماءَ کلَّها ثمَّ عرضهم علی الملائکة)(بقره/32) فرشتگان که معتکفان حظیره ی قدس اند ، بر خلق آدم اعتراض کردند و گفتند : (أَتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک)(بقره/31) یعنی : تو قومی را می آفرینی که در زمین فساد کنند و خون به نا حق ریزند ، در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس کی کنیم .
پس حق متعال ایشان را افحام کرد و فرمود : (إنّی أعلم ما لاتعلمون)(بقره/31) آنچه من می دانم شما ندانید .
به تعبیر شریف حاجی سبزواری :
از کریمه (نحن نسبح بحمدک و نقدس لک)(بقره/31) دانسته می شود که ملائکه الله فقط می توانند دو اسم از اسماء الله را دارا شوند و آن دو عبارتند از اسم شریف «سبوح» و «قدوس» ؛ «سبوح قدوس ربّنا وربّ الملائکة و الرّوح»
در حقیقت خداوند با خطاب (و عَلَّمَ آدَمَ الأسماءَ کلَّها)به ملائکه این حقیقت را القا کرد که خلیفه ی من باید صاحب تمامی اسمای الهی باشد ، در حالی که خود دارا بودند خواستار خلافت الهی شدند.
شرح رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه /استاد صمدی آملی/انتشارات روح و ریحان/1389/ ص 304