فضل نبوّت و مقام ولایت
فضل نبوّت و مقام ولایت
... ولایت به حسب رتبت ، أعلی و أرفع از رسالت و نبوّت است ؛ چرا که ولایت ، باطن نبوّت و رسالت است و نیل به این دو مبتنی بر ولایت است ، چه بسا یک بنیّ تشریعی از حیث باطن ، تابع ولیّ قوی تر از خودش از خود باشد که فاقد سمت نبوّت تشریعی است ، و از حیث ظاهر ، آن ولیّ الله تابع این نبیّ تشریعی باشد .
به تعبیر دیگر ، یک ولیّ الهی که از حیث رتبه و شرافت وجودی بالاتر از یک نبیّ تشریعی ، حتی بالاتر از یکی از انبیای الوالعزم بوده باشد ، در باطن پیشوا و امام آن نبیّ خواهد بود ، اگر چه در مرتبه ی ظاهر ، تابع شریعت آن نبیّ بوده باشد ، در باطن ، پیشوا و امام آن نبیّ خواهد بود ، اگر چه در مرتبه ی ظاهر ، تابع شریعت آن نبیّ بوده و از احکام صادره ی او اطاعت می کند که با این لطیفه باید به حلّ مسأله ی همراهی موسی علیه السلام با حضرت خضر پرداخت .
در باب اوّل رساله ی «انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه» می خوانیم :
«مسعودی در «مروج الذهب»از سبط اکبر رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ، امام حسن مجتبی علیه السلام نقل کرده است که آن جناب پس از شهادت وصیّ ، امام علی علیه السلام در وصف آن حضرت و رحلت فرمود :«والله قد قبض فیکم اللیلة رجل ما سبقه الأوّلون إلّا بفضل النبوّة و لایدرکه الآخرون ، الخ».»
این کلام امام مجتبی علیه السلام است که : «احدی از پیشینیان یعنی انبیاء ، اوصیاء و اولیاء بر امام علی علیه السلام سبقت نگرفته اند ، مگر به فضل نبوّت.» «انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه ص 80»
شاید بتوان از این روایت امام حسن علیه السلام این رائحه را استشمام کرد که در بین ائمه ی معصومین حضرت امیرالمومنین علیه السلام جایگاه خاصّی داشته باشد . اگر چه همه ی ائمه ی معصومین از حیث باطنی یک حقیقت اند ، بعضی از بزرگان برای حضرت وصیّ در میان ائمه ی اطهار جایگاه خاصّی قائل هستند .
حضرت امام امیرالمومنین علیه السلام اگر چه به فضیلت نبوّت تشریعی راه نیافته اند ، صاحب مقام شریف ولایت و نبوّت انبائی هستند ، از باطن عالم با خبرند ، و می توانند به دیگران از باطن عالم خبر دهند که حضرت فرمود : «سلونی عن طرق السماء ، فإنّی أعرف بها من طرق الأرض.»
لذا در خطبه ی قاصعه (158)نهج البلاغه از خود خبر می دهد و می فرماید : «أری نور الوحی و الرسالة و أشمّ ریح النبوّة» و نیز در همان خطبه آمده است که حضرت نبیّ صلّی الله علیه و آله به وصیّ علیه السلام فرمود :«إنّک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلّا أنّک لست بنیّ.»
علی علیه السلام را اگر چه فضل نبوّت تشریعی نیست ، ولی به نور ولایت می شنود آنچه را رسول الله صلّی الله علیه و آله شنیده است و می بیند آنچه را که رسول الله صلّی الله علیه و آله می بیند .
نکته ای که در اینجا قابل دقّت است ، این است که اگر جناب امیرالمومنین می شنود هر آنچه را که رسول الله صلّی الله علیه و آله شنیده است و می بیند هر آنچه را که رسول الله صلّی الله علیه و آله دیده است ، در عین حال جناب رسول الله در دیدن و شنیدن حقایق ، اصل است و جناب امیرالمومنین ، فرع . لذا فرمود : هر چه را که جناب رسول الله می بیند ، من می بینم و هر چه را که جناب رسول الله می شنود ، من می شنوم لا بالعکس . یعنی جناب امیرالمومنین هم مانند دیگر آحاد افراد ، هم از حیث ظاهر تابع شریعت پیامبر اکرم است و هم از حیث باطن درذیل ولایت أتمّ آن حضرت قرار دارد . اما – همچنان که گفتیم – گاه ممکن است ولیّ الهی از حیث مقام ولایت ، قوی تر از نبیّ تشریعی باشد و آن نبیّ تشریعی اگر چه در ظاهر با شریعتی که آورده افضل از آن ولیّ است ، در باطن تابع آن ولیّ بوده باشد ، همانند آنچه در مسأله ی حضرت موسی علیه السلام و حضرت خضر مشاهده می کنیم .
طبیعی است که نبیّ تشریعی چون مامور به رعایت احکام شریعت است ، در مقام همراهی با ولیّ الهی ، از حکم او که متفرّع از باطن است ، سر باز زده و سکوت را در مواجهه ی با اموری که خلاف شریعت اش است می شکند .
اگر از شخص جناب خاتم انبیاء صلّی الله علیه و آله چشم پوشی کنیم ، باید بگوییم که حضرت امیرالمومنین از حیث دارایی مقام ولایت از تمامی انبیای پیشین افضل است و ولایت محبوبی حضرت اش ولایت ذاتی ، ازلی و ابدی است و احدی از انبیاء و اولیاء و اوصیاء نخواهند توانست از آن حضرت پیشی بگیرند .
تمامی انبیاء و اولیاء منشعب از مقام ولایت حضرت امیرالمومنین هستند ، و چون ولایت مربوط به اسم شریف «باطن» است آن را به اسم «ظاهر» قیاس نتوان کرد .
لذا اگر کسی بگوید : مگر نه این است که حضرت امیرالمومنین حدوداً 1400 سال قبل تولد یافته است ، پس چطور حضرت اش می فرمایند : «کنت ولیّاً و آدم بین الماو و الطین» ؟
در جواب گفته می شود : این جمله مربوط به ولایت محبوبی اوست ، و ولایت محبوبی ، فوق زمان و مکان است و با محاسبات متداول ریاضی زمانی و مکانی نمی توان آن را به شناخت در آورد ، چه این حکم تفکیک میان ظاهر و باطن موجب آن است که جناب رسول الله صلّی الله علیه و آله نیز در تشهد نماز خود ، شهادت به رسالت خود بدهد ؛ یعنی مرتبه ی ظاهر او شهادت به مرتبه ی باطن او بدهد که مرتبه ی ولایت عظمای جناب رسول الله صلّی الله علیه و آله عبارت از وحی ، جبرئیل ، نزول قرآن کریم ، قلم اعلی و لوح محفوظ است ؛ به تعبیر دیگر ، وحی ، جبرئیل ، قلم اعلی و لوح محفوظ حقّ ، تجسّم یافته است و صورت ظاهری جناب رسول الله صلّی الله علیه و آله را تشکیل داده است ، چه این که مدارج و معارج وجودی حضرت خاتم صلّی الله علیه و آله به صورت مکتوب در آمده و کتاب الهی «قرآن کریم» را صورت داده است .
بر این اساس ، حقیقت محمدیه و حقیقت علویه در مقام نبوبت و ولایت محبوبی در نظام هستی ، ذاتی ، ازلی و ابدی هستند و ابتدا و انتها ندارند ، و این دو در باطن ولایت ، یک حقیقت هستند ؛ «إنّ الله تعالی خلق الانبیاء من اشجار شتّی و خلقت أنا و علیّ من شجرة واحدة فأنا أصلها و علیّ فرعها ، الخ»(بحار الانوار ج23 باب 13 ص 230)
«قال رسول الله صلّی الله علیه و آله : خلقت أنا و علیّ من نور واحد.»(امالی الصدوق مجلس 41 ص 236)
«قال رسول الله صلّی الله علیه و آله : اوّل ما خلق الله نوری ففتق منه نور علیّ ثمّ خلق العرش و اللوح و الشمس و وضوء النهار و نور الابصار و العقل و المعرفة»(بحار الانوار ج54 ص170)
آری در باطن ولایت ، جناب رسول الله و حضرت امیرالمومنین یک حقیقت هستند و فقط در نشأه ی طبیعت است که این حقیقت واحده به دو قالب گوناگون متجّسم شده است ، با این فرق که جناب امیرالمومنین در نشأه ی عنصری فاقد سمت نبوّت تشریعی است .
هنر حقیقی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام این است که جامع بین حضرتین ظاهر و باطن است ؛ یعنی با این که عِدل جناب رسول الله صلّی الله علیه و آله است و از حیث باطن با مقام ولایت حضرت خاتم الانبیاء متحد است و از حیث ظاهر نیز به حکم سمت نبوّت تشریعی حضرت منقاد است ، و از وی تبعیت می کند و حتی در زمان حیات مادّی جناب رسول اکرم صلّی الله علیه و آله کلمه ای از خودش به زبان نمی آورد . لذا نهج البلاغه و تمام روایاتی که از امیرالمومنین وارد شده است بعد از جناب رسول الله ظهور کرده است ؛ یعنی امیرالمومنین علیه السلام در زمان حیات رسول الله صلّی الله علیه و آله یک روایت هم از خودش ندارد ، مگر این که حضرت راوی است و از جانب رسول الله نقل می کند جناب پیامبر اکرم چنین فرمود اگر هم در جلسه ای حضرت بایستد سخنانی ایراد می کردند به بالای منبر می رفتند و فقط آنچه را پیامبر امر کرده بودند ، می فرمودند ، از منبر پایین می آمدند و کلمه ای اضافه نمی کردند .
خلیفه ی واقعی جناب رسول الله آن کسی است که هم در باطن با مقام ولایت حضرت محمد است و هم در ظاهر به احکام نشئه ی طبیعت پایبند است ، نه در باطن از کمالات روحی ، مدارج قرآنی و معارج انسانی پیامبر اکرم قدمی باز می ماند و نه در ظاهر از جضرت پیشی می گیرد و خودی اظهار می کند . به خاطر همین است که جناب رسول الله صلّی الله علیه و آله تمامی حقایق در شب معراج را به شکل علی علیه السلام می بیند .
حال بدان از آنجا که سمت نبوّت تشریعی صرفاً یک فضیلت است نه یک مقام ، جناب امیرالمومنین به جهت دارا بودن نبوّت انبائی و مقام عظمای ولایت محبوبی و امامت و خلافت رسول الله صلّی الله علیه و آله بر سایر انبیای پیشین از جهات گوناگون اعلی و اشرف است ؛ به طوری که اگر تمامی انبیای عظام از حضرت آدم نبیّ الله گرفته تا شیخ الانبیاء جناب ابراهیم خلیل علیه السلام ، حضرت نوح علیه السلام ، حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام در زمان حیات عنصری جناب رسول الله علیه و آیه السلام حضور داشتند و حضرت امیرالمومنین نبودند ، وصیّ و خلیفه ای برای جناب رسول الله صلّی الله علیه و آله تعیین نمی شد ؛ زیرا ولایت پیامبر اکرم آنچنان بلند مرتبه و قوی است که ولایت هیچ کدام از انبیاء و اوصیاء به قوّت ولایت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نمی رسد تا بتواند همسنگ او شده و جایگزین و خلیفه ی آن مقام اعلی قرار بگیرد .
از این نکته دریاب سرّ احادیثی را که فرموده اند : در زمان ظهور حضرت بقیة الله مهدی قائم آل محمد صلّی الله علیه و آله حضرت عیسی علیه السلام در صف مأمونین حضرت قرار گرفته و به ایشان اقتدا می کنند .
حضرت استاد علامه در باب اوّل «انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه» می فرمایند :
«تبصرة : از تحقیقی که تقدیم داشتیم ، بیان وجه روایات مرویّه ی فریقین که حضرت عیسی پیغمبر خلف امام زمان مهدی قائم آل محمد ، صلات را اقتدا می کند و درپیش روی او جهاد می کند ، با این که از پیغمبران اولوالعزم است ، معلوم می گردد ؛ زیرا حضرت عیسی علیه السلام دارای فضل نبوّت است و حضرت مهدی علیه السلام را فضل نبوّت نیست که نبوّت به خاتم الانبیاء ختم شده است ؛ «فلا نبیّ بعده». »
و به حسب موازین کتاب و سنّت ، قواعد حکمت متعالیه و اصول معارف عرفانیه که در حقیقیت همان شرح و تفسیر بطون و اسرار کتاب و سنّت اند ، صحیح است که انسانی در اتصاف به حقایق و رقایق اسماء الله تعالی متّصف باشد و لکن او را فضل نبوّت که منصب تشریعی است نبوده باشد و در غیر این منصب از جهات دیگر بر وی مقدّم و قدوه ی او بوده باشد .
به مَثَل ، شخصی به منصب قضا منصوب است و او را این علّوّ مکانت و مرتبت یعنی فضیلت منصب قضا است و این مقامی عرضی و زوال پذیر است و تا زمانی که دراین سمت باقی است حکم او نافذ است ؛ و دیگری اعلم و افضل از او است و دارای صفات حقیقی و کمالات انسانی که محکوم به حکم عزل و نصب کسی نیست ، ولی به سمت قضا منصوب نیست ، لاجرم حکم قاضی درباره ی وی ممضی است و در این جهت تابع قاضی منصوب است و در حقیقت تابع مقام قضا است ، چنان که که شیخ عارف عربی در آخر فصل ادریسی «فصوص الحکم» در بحث علوّ ذاتی و صفاتی و علوّ به حسب مکانت و مکان ؛ یعنی علّوّ مرتبی و مکانی در این مقام گوید : «علّوّ المکانة یختصّ بولاة الامر کالسطان و الحکام و الوزراء و القضاة و کل ذی منصب سواء کانت فیه أهلیّة ذلک المنصب أو لم یکن ، و العلوّ بالصفات لیس کذلک فإنّه قد یکون اعلم الناس یتحکّم فیه من له منصب التحکّم و إن کان اجهل الناس ، فهذا علی ّ بالمکانة بحکم التبع ما هو علیّ بنفسه فإذا عزل زالت رفعته و العالم لیس کذلک.»
غرض از مثل مذکور این است که هر چند حضرت عیسی علیه السلام را به حسب ولایت تشریعی ، فضل نبوّت بوده است و این فضل حضرت مهدی علیه السلام را نمی باشد ، مع ذلک منافاتی ندارد که حضرت مهدی علیه السلام را علّوّ مکانت و مرتبت در اتصاف به تحقق اسمای الهیه به حدّی باشد که به حسب ولایت تکوینی افضل باشد و از این جهت قدوه و متبوع پیغمبری حتی از اولوالعزم و صاحب شریعت قرار گیرد.(انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه صص 83 و 84)
شرح رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه /استاد صمدی آملی/انتشارات روح و ریحان/1389/ ص 156
متشکر استفاده نمودم