نسبت حدس و فکر با جذبه و سلوک
نسبت حدس و فکر با جذبه و سلوک
نسبت حدس و فکر در مسائل نظری نظیر نسبت جذبه و سلوک در مراتب عرفانی است.
جذبه آن است که با بارقهای الهی دفعتاً معارف بسیاری برای عارف حاصل شود و سلوک آن است که برای رسیدن به آن معارف درجات و مقامات مناسب با آن را یکایک طی کند. اهل شهود یا همه درجات را با سلوک طی میکنند. در این صورت سالک محضاند یا همه درجات را با جذبه میپیمایند. در این حالت مجذوب محضاند یا اوایل راه را با سلوک میپیمایند و در اواخر جذبه الهی نصیب آنها میشود. این گروه سالک مجذوباند یا اینکه اوّل جذبهای نصیب آنها میشود؛ لیکن در انتها ناگزیر از سیر و سلوکاند. این عده مجذوب سالکاند. برای کسی که ابتدا جذبه نصیب او شده ولیکن بعد از آن به طریق عادی راه را ادامه میدهد ادامه کار مشکل و توانفرساست. این مصرع لسان الغیب بیان حال آن گروه است: «که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها».
گاه آدمی بر اثر کاری خیر، نظیر زیارت قبور یا حضور بر بالین محتضر یا استفاضه از سخن حکیمی عارف یا تلاوت آیهای از قرآن مجید، حالتی خوش نصیبش میشود، چندان که در آن حالت با گوارایی و شیرینی تمام نسبت به مطلبی تصمیم و عزمی جزم اخذ میکند. اگر آن حالت ادامه یابد این گوارایی و شیرینی باقی است؛ امّا اگر رخت بربندد، دیگر بار در انتظار مانده و از ساقی چنین جامی مسألت میکند که در دوری مجدّد، قدحی دیگر بر او بچشاند، تا باز آن حلاوت آغازین را احساس کند: «ألا یا أیّها الساقی أدِر کأساً وناوِلها».[دیوان غزلیات حافظ، ص1، غزل 1]
در مسائل نظری نیز افراد یا همه مسائل را با فکر حل میکنند یا همه آنها را با حدس یا اینکه از هر دو استفاده میکنند.
عین نضّاخ /آیت الله جوادی آملی/انتشارات إسراء/1390/ج 2/ ص 148
- ۹۲/۱۰/۲۶