دلیل علامه ی طباطبائی بر غیر مادی بودن روح
[چند اشکال از دانشمندان بر این مقاله]
اشکال- [اول]
ممکن است در بیان گذشته خرده گیرى نموده- و بگوئید ادراک همان خاصه مادى است- که در سلسله عصب یا مغز حاصل مىشود- و موضوع بزرگى و کوچکى و دورى و نزدیکى را- کاوشهاى عملى حل کرده علم امروزه عقیده دارد- به اینکه دستگاه ادراک بصرى- یک دستگاه دقیق عکاسى بیش نیست- و همه اشعه در نقطه زرد چشم گرد آمده- و ابصار محقق مىشود- و ما بجز همان نقطه چیزى نمى بینیم- چیزى که هست از کوچکترین جزئى که- در این نقطه مشاهده مىکنیم- بقیه اجزاء را اندازه مىگیریم- و از نسبت و فواصل اجزاء بزرگترى- و کوچکترى نسبى بدست مىآید- و البته در این مرحله اختلاف کیفیات دیگر- از قبیل سایه ها و مانند آنها نیز مؤثر است- تا اینجا اختلافات نسبى مؤثر مى باشد- و چون با رؤیت هاى دیگرى حجم باصره خودرا تقریبا با بدن خود و بدن خود را با جسمهاى خارج از خود اندازه گرفته ایم از این روى میدانیم که تقریبا نسبت حاضره را تا چه اندازه باید بزرگ نمود تا بحقیقت نزدیک شده و انطباق پزیرد و در نتیجه هنگام رؤیت خارج بانضمام این افکار جهان پهناورى را تحت ابصار میاوریم و مى پنداریم که شخص- این ابصار با این بزرگى را درک مىکند-.
پاسخ- بیان گذشته ما متکى به انکار این حقایق علمى نبوده- بلکه سخن ما متوجه هدف دیگرى است- و آن اینست که مدرک ما- به ضمیمه روابط تصدیقى و فکر نامبرده- یک واحد را تشکیل داده و چیزى را بوجود مى آورد- که بقول اشکال کننده پندار است- و این پنداشته ما با خواص عمومى ماده تطبیق نمىکند- در عین حال که پدیده هاى که در نقطه زرد یا مغز است- داراى خواص مادى است-.
گذشته از اینکه همین روابط تصدیقى- این او است این چنان است- قابلیت انقسام را ندارد- و اگر چنانچه یک خاصه مادى و جایگیر در مغز بود- و با انقسام مغز منقسم بود- و از این روى این خصوصیات را به اشعه مجهوله- یا امواج نامرئى نیز نسبت نمىتوان داد- زیرا بالاخره همه مادى بوده و حکم ماده را دارند
اشکال [دوم]
ما در مورد خط و سطح- و جسم خواص ماده را نمىبینیم- و ندیدن غیر از نداشتن است- گاهى که خط و سطح و جسم را متصل واحد مىبینیم- اجزاء ماده را دیده و فواصل خلاء را نمىبینیم- نه اینکه دیده باشیم فواصل نیست آنگاه مىپنداریم- چیزهائى بى خواص ماده موجود شدهاند-.
پاسخ در صحت این بیان سخنى نداریم- ولى بخلاف انتظار شخص اشکال کننده- نتیجه این بیان بنفع ما است- ما خط و سطح و جسم را بى شکاف مى بینیم- پس در ظرف ادراک ما سطح و خط و جسم بى شکاف موجودند- و بعبارت دیگر که شخص اشکال کننده بیشتر مى پسندد- ما در مورد ادراک خط و سطح و جسم مىپنداریم- چیزهائى بى خواص ماده موجود شده اند- یعنى در ظرف پندار ما- چیزهائى بى خواص ماده موجود شده اند- و این چیزها موجودند- زیرا خطا و صواب و پندار- و حقیقت مفاهیمى هستند نسبى و قیاسى- پندارهاى ما هنگامى که با خارج سنجیده شود- پندار و پوچ است و گر نه حقیقتى است از حقایق-.
این سخن را که در مورد محسوسات با حواس ظاهره گفتیم- در مورد خواص روحى مانند اراده- و کراهت و حب و بغض و علم و تصدیق- وجدانیات باصطلاح منطق- نیز صادق و قابل تطبیق است- زیرا ما این پدیده ها را آشکار و بى تردید- در خودمان مشاهده مى نماییم- در حالى که خواص عمومى ماده را- از قبیل انقسام و تحول درست دقت شود ندارند- پس اینگونه پدیدههاى نفسانى نیز مادى نخواهند بود-.
و نیز این سخن را در مورد یک دسته دیگر- از ادراکات مدرکات کلیه عقلیه باصطلاح فلسفه- نیز مىتوان اجراء کرد- زیرا معانى کلیه با یک سلسله اوصاف و خواصى مقارنند- که در ماده ممتنع الوقوع هستند- اگر چه در عین حال به ماده به نحوى انطباق دارند- مانند مفهوم انسان کلى که بهر انسان خارجى صادق است- با این همه در ماده انسانى که- بهر انسان قابل تطبیق باشد نداریم- زیرا هر انسان که در خارج مىباشد شخصى است- که بغیر خود قابل تطبیق نیست-.
این معانى کلیه کلى و ثابت و مطلق مىباشد- و در جهان ماده موجودى با این صفات نداریم- و هر چه هست شخصى و متغیر و مقید مىباشد- پس این سلسله از مدرکات را- نیز مجرد از ماده باید شمرد.
اصول فلسفه و روش رئالیسم/شهید مطهری/ج 1 ص 95
- ۹۱/۱۰/۲۱