هشت باب بهشت و هفت باب جهنم
در نکته 867 هزار و یک نکته چنین آمده است :
«حال در مراد از جهنمّ تأمل شود تا معلوم گردد که دوزخی ، دوزخ را از دنیا با خود می برد و بهشتی نیز . و بدانی که بهشت و دوزخ در انسانند ، به این معنی که علم و عمل انسان سازند و هر کس زرع و زارع و مزرعه خود است (إنّه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه)(فاطر/11) ، سعی کن تا کلم طیّب باشی و عمل صالح تو رافع تو باشد . و بدانی که این ورود از لوازم وجود انسان و کیفیت خلقت اوست ، لذا فرمودند (کان علی ربّک حتماً مقضیّاً) و لذا از بعض أئمه م علیهم السلام که سوال از عموم آیه شده است ، فرمود : جزناها و هی خامدة.
در تفسیر صافی آمده است که : روی عن النبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم عن هذة الآیه (و إن منکم إلّا واردها) ؟ فقال إذا دخل أهل الجنة قال بعضهم لبعض ألیس قد وعدنا ربّنا أن نرد النّار ؟ فقال لهم : قد وردتموها و هی خامدة . این حدیث شریف که از غرر احادیث است فرماید که اهل بهشت پیش از دخول آن ، وارد نار شده اند در حالی که خاموش بود.
سبحان الله که یک دنیا برای طایفه ای دوزخ فسرده و آتش خاموش است و برای دیگران دوزخ و آتش بر افروخته و سوزان است چنانکه حواس خمس و خیال و وهم که مشاعر ادراک عالم ملک اند هر یک در ی از درهای دوزخ اند اگر متابعت نفس کنند ، و دری از درهای بهشت اند اگر متابعت عقل کنند .»
و در پایان کلمه ی 138 هزار و یک کلمه فرمود :
«و ای عزیز ! باطن دنیا جهنم است (و إن منکم إلّا واردها کان علی ربّک حتماً مقضیّا*ثم ننجی الذین اتقوا ونذر الظالمین فیها جثیّا)(مریم/72و73) به قضای حتم الهی باید وارد دنیا بشوند و این پل که بر روی جهنّم کشیده صراط مستقیم است که به لحاظ عقل عملی عدالت متوسط بین افراط و تفریط است که أحد من السیف یعنی از شمشیر تیزتر است و به لحاظ عقل نظری در علم توحید و فروع آن مثلاً أدق من الشعر یعنی از مو باریک تر است . معصوم درباره ی ورودش به دنیا فرموده است ، جزناها و هی خامدة . فافهم ! » در حدیث است روزی جناب رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم با اصحابش در مسجد نشسته بودند ناگهان آوازی سخت شبیه صدای فرو ریختن دیوار و فرود آمدن خر سنگی مثلاً شنیدند و هولناک شدند ، رسول الله فرمود هفتاد سال است که سنگی از بالای جهنّم رها شده و اینک به قعر آن رسیده است و این صدا از سقوط آن سنگ به قعر جهنّم بوده است و هنوز رسول الله از کلام اش فارغ نشده بود که فریاد و شیون از خانه منافقی برخاست که هفتاد سال عمر کرد و در آن وقت بمرد ، رسول الله گفت : الله أکبر . پس صحابه دانستند که آن سنگ این منافق بود که خلق شده است تا کنون در جهنّم سرازیر بود و فرود آمد و در آن وقت به قعر آن رسید . قال الله تعالی (إنّ المنافقین فی الدرک الأسفل من النار)
مانند این صدای هولناک در هر شبانه روز بسیار است و لکن گوش برزخی باز نیست تا بشنود ، کاملی باید که در چشمها و گوشها تصرّف کند تا بتوانند وقایع و احوال برزخی نفوس را ببینند و بشنوند ، تو که صبر ممدود بین جنّت و ناری خود را باش تا نبینی عاقل را اشاره کافی است .
پس بدان که خزانه سعی اعمال خود انسان است و جزا نفس عمل است و هر کس مهمان سفره خود است و علم و عمل انسان سازند و ملکات نفسانی مواد صور برزخی اند . سه درس آخر دروس اتحاد عاقل به معقول و نیز شرح عیون شصت و یک تا شصت و پنج سرح العیون فی شرح العیون در تفسیر و بیان این مطلب بسیار بسیار مهم که جزا نفس عمل است ، اهمیّت شایان توجه و بسزا دارند (و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم اولئک هم الفاسقون)(حشر/20) و نیز فرمود :«بهشتی را خداوند به بهشت نمی برد ، بلکه خود او بهشت می شود ، همچنان که جهنّمی را خداوند به جهنّم نمی برد بلکه او خودش جهنّم می شود.»
و لذا وقتی خداوند در قرآن کریم در وصف جهنّم می فرماید : (لها سبعة أبواب لکل باب منهم جزء مقسوم)(حجر/45) مراد از ابواب هفتگانه درهای جهنّم ، هفت قوه ی ظاهری و باطنی انسان است که اگر در تحت اختیار عقل نگیرد تبدیل به هفت در جهنّم می شود ، این ابواب هفتگانه همانگونه که درهای دخول به جهنّم اند ، همانطور ممکن است از باب کریمه ی (یبدل السئیات بالحسنات) درهای دخول به بهشت باشند به شرط آنکه انسان اعضاء و جوارح و قوای ظاهری و باطنی خویش را با حکم عقل خالص خود در طریق طاعات و کسب خیرات و انتزاع معانی کلیه و حقایق مرسله به کار بگیرد که در در این صورت بهشت وجود انسانی را در هشتمی خواهد بود که آن وجود نازنین عقل می باشد .
متأله سبزواری در شرح مثنوی فرماید :
«هر گاه مدارک آدمی در ادراک آیات الله صرف نشود ، و ادراک جزئیات به جهت نیل کلیات و مجردات نباشد ، چون ابواب سبعه ی جهنّم می شوند ، چنانکه هر گاه مدارک سبعه در ادراک آیات الله صرف شود و به تمکین رسند و عقل هم که باب هشتم است بالفعل شود ، چون ابواب ثمانیه هشت بهشت شوند.» خواجه نصیرالدین طوسی در فصل چهاردم «آغاز و انجام» در اشاره به ابواب جنّت و نار گوید که : ابواب جهنّم هفت است که پنج حس ظاهر حیوانی به اضافه قوه ی وهم و خیال باشد در صورتی که اینها مطیع عاقله نباشند و اگر مطیع باشند به اضافه آنها هشت در بهشت اند ، حافظه و مفکره و حس مشترک بالذات از مدارک نیستند ، بلکه از اعوان آنهایند ، قال تعالی (لها سبعة أبواب لکل باب منهم جزء مقسوم)(حجر/45) این کلام خواجه از آیه کریمه : (إنّ السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا)( إسراء/37) و از کریمه ی (و الله أخرجکم من بطون أمهاتکم لا تعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الأبصار و الأفئده) و نظائر این آیات مستفاد است که هر یک میزان صدق و برهان حق است» .
همچنین جناب آخوند در فصل 26 باب یازدهم سفر چهارم أسفار فرموده است : «فإنّ کلاً من المشاعر السبعة باب إلی الشهوات الدنیاویة التی ستصیر نیرانات محرقة و هیئات معذبة کالنفوس فی الآخرة و فعل الحسنات التی بها یثاب فی العاقبة و یصعد إلی الملکوت و یدخل فی الجنة مع زمرة الملائکه»(اسفار ج 9 ص 331)
یعنی هر یک از مشاعر هفتگانه دری به سوی شهوات دنیایی اند که به زودی آتش هایی سوزنده و هیأتی شکنجه دهنده برای نفوس در آخرت می گردند و اگر آنها در راه خیر استعمال شوند ، درهایی به سوی ادراک حقایق و معارف و فعل حسنات می گردند و در پایان کار بدان پاداش داده می شود ، و به ملکوت بالا می روند و با زمره فرشتگان داخل بهشت می گردند .
و نیز در مشهد نهم طرف سوّم أسرار الآیات فرماید : «فإنّ للنفس فی ذاتها کما مرّ سمعاً و بصراً و شمّاً و ذوقاً و لمساً و تخیّلاً و تصرفاً و فعلاً و حرکة و إنّ لها عیناً باصرة (إلی ربّها ناظرة) و أذناً سامعة یسمع بها کلمات الملائکة و أصوات طیور الجنان و لمساً یمس به حورالعین و هی المشاعر الروحانیة و الحواس الباطنیّة و إنّها مع محسوساتها من أهل الجنة إن لم یحجبها و لم یمنعها مانع و أمّا هذة الحواس فی دائرة و محسوساتها مستحیلةکائنة فاسدة توجب العذاب الألیم و الحرمان النعیم و یؤدی إلی الهاویة و یحترق بنار الجحیم فکل نفس تتبع الهوی و تسخر الشهوة عقلها ویستخدمها الشیطان و یستعبدها کما قال(أفریت من اتخذّ إلهه هواه و أضّله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة) فیصیر علی کل من مشاعره السبعة له سبباً من أسباب طاعته للهوی و انقیاده للشهوات و عدوله عن طریق الهدی و باباً من أبواب الوقوع فی المهالک (فمن یهدیه من بعد الله أفلا تذکرون) فیکون حاله کما أفصح عنه قوله تعالی (فأمّا من طغی و آثر الحیاة الدنیا فإنّ الجحیم هی المأوی) فظهر أنّ کل مشعر من المشاعیر باب من أبواب جهنّم (أمّا سبعة أبواب لکل باب منهم جزء مقسوم) و أمّا القلب إذا تنوّر بنور المعرفة و الإیمان و خرج من القوّة إلی الفعل کالحدید إذا صقل و خرج من الحدیدیّة إلی المرآتیّة صار کعین صحیحة استنارت بنور الملکوت الأعلی فیطلع بکل مشعر آیة من آیات ربّه الکبری و باباً من أبواب معرفة ربّه الأعلی فینتزع من صورها المحسوسة معانی الکلیّة و یفهم منها أسرار إلهیّة یقف علیها و یسعد للسعادة القصوی و مجاورة الرحمن (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر)(اسرار الآیات ص 217)»
یعنی همانگونه که گفته شد ، نفس در ذات و حقیقت خود بینایی و شنوایی و بویایی و چشایی و لمس و تخیّل و تصرف و فعل و حرکت دارد ، و دارای چشمی است که پروردگار خود را بدان مشاهده می کند ، و گوش شنوایی که بدان بوهای خوش و خرّم و نسیم های جهان قدس و پاکی را می بوید ، و قوه ی چشایی دارد که بدان مزه و طعم غذاهای بهشت را می چشد ، و قوّه ی لمس دارد که بدان حوریان بهشتی را بدان لمس می نماید ، اینها حواس روحانی و باطنی وی هستند ، و این حواس با آنچه بدانها ادراک می نمایند اگر مانعی از آن جلوگیری نکرده ، و پرده و حجابی آن را نپوشاند از آن اهل بهشت است .
اما همین حواس ، متلاشی شونده ، و ادراکات آن مستحیل و نابود شونده خواهد بود و شکنجه و عذاب سخت ، و دوری از نعمت های دائمی را در پی خواهد داشت و انسان را در پایان هاویه (یکی از گودالهای دوزخ) رسانیده و به آتش جهنّم خواهد سوزاند ، اگر شخصی از هوی و هوس پیروی کند ، و شهوت اش عقل او را تسخیر ، و شیطان او را به خدمت و پیروی خویش بکشد چنانکه خداوند می فرماید : «آیا کسی را که هوس خویش را معبود خود گرفته – خداوند هم از روی علم او را واگذارده و برگوش و دلش مهر نهاده و بر دیده اش پرده ای کشیده است – ندیدی؟» هر یک از حواس هفتگانه او وسیله ای از پیرویش از هوی، و هوس ، و فرمانبریش از شهوات ، و انحراف اش از شاهراه هدایت گشته و دری از درهای فرود آمدن در تباهی ها و مهالک می گردد : «کیست که پس از خدا او را ارداه نماید ؟ آیا پند نمی گیرید ؟»(جاثیه/24) و حال او همان است که خداوند می فرماید : «هر کس گردنگشی کرد و زندگی دنیا را برگزید ، جایگاه همان دوزخ است .»(نازعات/38-40) پس روشن شد که هر حسّی از حواس ، دری از درهای دوزخ است : «آن دوزخ هفت طبقه دارد که برای هر طبقه ای ، بخشی از آنان قسمت شده است.»(حجر/45)
اما قلب هنگامی که به نور معرفت و ایمان نورانی ، و از قوه به فعلیّت خارج گشت مانند آهنی می گردد که چون برّاق شد و از آهنی خارج و به آئینگی رسید ، مانند چشم سالمی می گردد که به نور ملکوت روشن گشته است ، لذا به هر حسّی آیه ای از آیات پروردگار عظیم را ، و دری از درهای معرفت خداوند کریم را مطالعه و بررسی می نماید و از هر صورتی محسوس ، معانی کلی را جدا ، و از آن معانی رازهای الهی را می فهمد و بر اساس آن آگاه می گردد ، و به این آگاهی استعداد نیکبختی و سعادت برتر ، و آمادگی همسایگی خداوند مهربان را پیدا می نماید : «جایگاه صدق(حقّ) نزد پادشاهی مقتدر ، متنعمند.(قمر/56)» این بود ترجمه گفتار آخوند در اسرار الآیات .
آنگاه فرمود : «و اما القلب فإذا تنوّر بنور المعرفة و الأیمان» مرادش همان باب هشتم بهشت است که ما از آن در اینجا تعبیر به عقل نمودیم .
غرض اینکه سلطان قوای انسانی عقل است و این عقل اگر حاکم و مسلط بر قوای ظاهری و باطنی دیگر باشد از طریق علم و عمل که جوهرند و انسان ساز ، هشت باب بهشت را در وجود آدمی به دنبال خواهد داشت اما اگر به جای عقل ، وهم که سلطان قوای حیوانی است بر انسان مسلط شود همین قوایی که می توانستند ابواب بهشت قرار گیرند ، ابواب آتشین جهنّم خواهند بود ، پس در این لطیفه خوب تعمّق نما .
شرح رساله ی رابطه ی عقل و دین ص 150