در معنى همت گفته شد: همت از هم اخذ شده است که به معناى قصد است یقال هم بکذا اذا قصده ، قال تعالى : و لقد همت به و هم بها ولى در اصطلاح ، توجه و قصد قلب با تمام قواى روحانى آن به جناب حق براى حصول کمال را همت گویند.
و العارف یخلق بهمته ما یکون له وجود من خارج محل الهمه مراد از این عارف ، عارف کامل متصرف در وجود را گویند نه عارفى که به حقایق و صور آنها آگاهى و شناخت دارد ولى دست تصرف نسبت به آنها ندارد.
و مراد از« خارج محل الهمه» خارج خیال است که در خود اوست تا اصحاب سیمیا و شعبده را خارج کند چون آنها صور را در خیالات حاضرین ظاهر مى کنند و در خیالات آنها تصرف مى نمایند.
اما عارف با همت خویش در عالم شهادت ، موجودات قائم به خودشان را باذن الله خلق مى کند؛ و نیز در عالم غیب موجودات انشاء مى کند و با آن موجودات در عالم ارواح داخل مى شود و مراد از اسناد خلق و ایحاد به عارف باین منظور است که عارف مظهر حق مى شود در ایجاد در مقام تفصیلى ؛ چه اینکه حق تعالى در مقام جمعى نیز ظهور مى کند و از این جا سر قول حق تعالى (فتبارک الله احسن الخالقین )(مومنون/14) دانسته مى شود.
البته صور مخلوق عارف با توجه دائمى او محفوظ مى مانند که اگر عارف از آنها غفلت نماید معدوم و محو مى شوند که( المعلول ینعدم بانعدام علته ) و علت آنها توجه عارف است ؛ مگر آنکه عارف حائز تمام حضرات باشد و مظهر( یا من لا یشغله شان عن شان )گردد؛ که در این حال در مقام کن مقیم مى گردد و صور منشائه او در تمام عوالم محفوظ مى مانند، و صور بواسطه توجه او بعضى بعض دیگر را حفظ مى کنند؛ و اگر عارف از حضرتى یا حضراتى غافل گردد و تنها از یک حضرتى توجه او سلب نشود صورت در این حضرت صور همه حضرات دیگر را حفظ مى کند، که البته به عارف غفلت کامل از تمام حضرات دست نمى دهد(سنقرئک فلا تنسى)
و همت بلند عارف را حد یقف نیست ، بلکه خرق حجب نماید تا به مقامى فائز شودکه دست فکر و اندیشه از وصول بدان مقام اشمخ و اعلى کوتاه است . البته گاهى معرفت عارف مانع از تصرف به همت اوست که معرفت وقتى قوى شود از تصرف به همت او میکاهد زیرا عبودیت بیشتر در او تجلى مى کند و عبودیت اقتضا مى کند که اوامر مولا و سیدش اتیان گردد و لذا تصرف را براى مقام ربوبیت مى داند نه براى عبد؛ و نیز نظر مى کند به اصل خلقت طبیعى خویش که همان ضعف و عجز است کما قال تعالى (الله الذى خلقکم من ضعف)
مضاف به اینکه عارف در مقام احدیت و وحدت غیرى نمى بیند که متصرف و متصرف فیه باشد و تصرف نماید بلکه تصرف را در حیطه حق مى بیند و در پیشگاه الهى ادب مع الله را مراعات مى کند.
لذا جناب سید الشهداء علیه السلام در عین اینکه مى توانست با همت خویش تصرف نماید ولى چون معرفت و علم به سر القدر دارد دست تصرف دراز نفرمود چون بسیار مقام و چیزها به انسان مى دهند او چه کار دارد که در نظام عالم تصرف نماید.
و انبیاء و اولیاء الهى هم که تصرف مى نمایند به امر الهى است براى تکمیل متصرف فیه و از باب شفقت بر آنها است .
جناب شیخ اکبر در فص لوطى فرماید:فمتى تصرف المعارف بالهمة فى العالم فعن امر الهى و جبر بالاختیار(شرح فصوص قیصری،ص295،چاپ بیدار)
مراد از جبر، جبر در مقابل تفویض نیست بلکه بدین معنى است که نبى و ولى الهى مجبول به امر الهى اند و جبلى شان این است که کارها را به امر حق انجام مى دهند. اگر چه عارف به مقام امر نیز راه مى یابد که صاحب امر مى شود، در همت تجمع مى خواهد ولى امر ملکه اى است که فوق تجمع است .
شرح دفتر دل/انتشارات نبوغ/چاپ 1389/داود صمدی آملی/ج1/ ص 189