در باب قوّه ی وهم اصلاً اینکه آیا قوّه ی وهمی مستقل از این قوای دیگر داشته باشیم اثبات اش مشکل است . خود ملاصدر هم در بعضی از کلمات اش اصلاً انکار کرده است که ما یک قوّه ی واهمه ی مستقل داشته باشیم . می گوید همان قوّ ی عاقله گاهی که جزئیات را استخدام می کند ، می شود «قوّه ی واهمه» . و ما یک قوّه ی مستقلی به نام واهمه نداریم و واقعاً هم اثبات اش مشکل است . بلی ، یک قوّه ی دیگر را بوعلی و امثال او و گاهی ملاصدرا واهمه می نامند که این همان چیزی است که امروز آن را «غریزه» می گویند که قوّه ی ادراک معانی جزئی است – چون قوّه ی خیال تابع حس است و صور را ادراک می کند – اینها وقتی می گویند قوّه ی خیال ، یعنی قوّه ی ادراک صورتها ، که صورتها را از حسّ می گیرد . ولی انسان و حیوان – بلکه حیوان بیشتر – یک قوّه ی دیگری دارد که معانی را درک می کند . می گویند مثل آنچه گوسفند در گرگ درک می کند بدون اینکه قبلاً تجربه ای کرده باشد . اگر یک گوسفند اول گرگ را تجربه کرده بود و یک دفعه از او گوشمالی خورده بود و دفعه ی دوم که او را می دید نسبت به او عداوت داشت ، می گفتیم که این تداعی همان صورت اولی است ، ولی بچه گوسفند قبل از اینکه تجربه کند وقتی گرگ را می بیند از او می گریزد . اما عداوت صورت نیست ، یک معنی است . مثل صداقت است ، مثل دوستی است . شما می گویید دوستی که امری است که صورت ندارد ، بلکه یک امر ذهنی است و آن را درک می کند ، اسم این قوّه را می گذاریم «قوّه ی واهمه» . بعد می گویند در انسان هم این واهمه وجود دارد ولی در حدّ ضعیف تر . این همان چیزی است که امروزه به نام «غریزه ی ادراکی» داده اند .
شرح مبسوط منظومه/انتشارات حکمت/چاپ 1406 ه ق/شهید مطهری/ج2/ص 62 پاورقی