کیفیت دیدن اشیاء
بدان که در ابصار به نظری بدوی چند قول است: یکی قول ریاضیین که به خروج شعاع از چشم قائلند. و این شعاع را برخی از ایشان بر هیئت مخروطی میدانند که رأس آن نزد مرکز بصر است و قاعده آن بر سطح مبصَر. و باز خود این مخروط را بعضی از ایشان مصمت میدانند، و بعضی دیگر مرکب از خطوط شعاعیه مستقیم که اطراف آن خطوط در نزد مرکز چشم جمعند، سپس امتداد مییابند و بر روی مبصر متفرق میشوند، پس آنچه از مبصَر را که اطراف این خطوط متفرقه بر وی منطبق شده بصر ادراک میکند.
و برخی از ایشان آن شعاع خارج را بر شکل مخروط نمیدانند بلکه قائل است که خط شعاعی از چشم خارج میشود و چون به مرئی منتهی شد بر سطح آن در غایت سرعت حرکت میکند و آن را فرا میگیرد و به این حرکتش خیال میشود که هیئت آن مخروطی است، چنان که قطره باران در حال نزولش به خط مستقیم خیال میگردد، و نقطهای که به سرعت دور میزند خط مستدیر مشاهده میگردد. و بهترین کتابی که در ابصار بنابر قول ریاضیین تألیف شده است کتاب مناظرومرایای ابن هیثم بصری مصری متوفی سنه 430 ه است که کمال الدین حسن بن علی فارسی متوفی 718 ه آن را تنقیح کرده است که بتنقیح المناظر اشتهار دارد و در حیدر آباد دکن هند بطبع رسیده است.
و قول دیگر در ابصار قول طبیعیین است که قائل به انطباعاند و این قول مختار ارسطو و اتباع وی و شیخ رئیس است چنان که از مبحث نفس طبیعیات شفا معلوم است، و فارابی نیز بر همین عقیدت است و گفتارش در این فص نیز بر همین مبنی است، و دانشمندان طبیعی کنونی بر همین عقیدتند ...
و قول دیگر مذهب طائفهای از حکماء است که گویند: مشفی که بین بصر و مرئی است به کیفیت شعاع بصر متکیّف میشود و بدین جهت آلت ابصار میگردد.
و قول دیگر، مذهب شیخ اشراقی شهاب الدین سهروردی است که گوید: ابصار نه به انطباع است و نه به خروج شعاع، بلکه چون مقابله مستنیر با باصره وقوع یافت، نفس علم اشراقیِ حضوری به مبصَر پیدا میکند.
قول دیگر که به قول حاجی صاحب منظومه صدر آراء است رأی صاحب اسفار است که ابصار نه به انطباع است و نه به خروج شعاع، و نه بدان نحو که شیخ اشراقی گفته است بلکه بالاتر و دقیقتر از آنها است، بدین بیان: ابصار به انشاء صورت مماثل با مبصر از عالم ملکوت نفسانی است که آن صورت مبصَر مجرد از ماده خارجیه به انشاء نفس است یعنی نفس اقتدار بر انشاء صورت به اذن الله دارد که منشئ آن صورت است و صورت منشأ او که در نزد نفس حاضر و قائم به نفس به نحو قیام فعل به فاعلش است نه به نحو قیام مقبول به قابلش.
خلاصه این که ابصار به خلاقیت نفس است که نفس صورت مماثل و مشابه مبصَر را در صقع عالم خود ایجاد میکند و این صورت مبصَر، معلول نفس باذن الله تعالی است و قائم به نفس است چون قیام معلول به علتش و ظلّ به ذی ظلّ. بلکه علم که عبارت اخرای ادراک است مطلقاً چه ادراک بصری و چه غیر آن، خود از شئون و اطوار وجودی نفس است، نه این که نفس محل قابل برای پذیرفتن صورت مبصَر باشد مثلاً مانند پذیرفتن موم نقشِ خاتم را.
شرح مراتب طهارت/داود صمدی آملی/چاپ اول 1389/انتشارات روح و ریحان/تک جلدی/ص 488