کدام اسم اسم اعظم است؟
اگر در اسماء الله کتبی که غیر اسماء الله عینی اند و نیز در اسماء الله عینی اسمی را اعظم از دیگری مشاهده می کنی باید توجه داشته باشی که این به مقایسه پیش می آید . مثلاً اسماء الله را گاهی به یک اسم منتهی می کنند که همه را به «الله» یا «هو» بر می گردانند که یک اسم ، جامع همه است و همه را زیر پر دارد ، لذا او را نسبت به دیگر اسماء اعظم می نامند و گاهی به چهار اسم مثل «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» که این چهار را نسبت به دیگر اسماء ، اعظم می دانند . و گاهی به هفت اسم که «الحیّ ، العالم ، المرید ، القادر ، السمیع ، البصیر ، المتکلم» و نیز بر آنها ائمه ی سبعه ی اسماء اطلاق می کنند و اسم «الحیّ» را امام این ائمه می دانند . و گاهی به دو اسم منتهی می کنند که جمالی و جلالی اند یعنی «ذوالجلال و الاکرام» و گاهی به نود و نه اسم که : «إنّ لله تسعة و تسعین اسماً مائة إلّا واحداً من أحصاها دخل الجنّة» و گاهی به هزار و یک اسم چون جوشن کبیر و غیر آن . و گاهی به چهار هزار که از رسول الله نقل شد : «إنّ لله أربعة الآف اسم» و گاهی به «و لا یعلم جنود ربّک إلّا هو» .
بعضی از بزرگان «علم» را اسم اعظم دانسته اند ، و بعضی دیگر یقین را ، و عده ای الحیّ و القیوم را ؛ که همه ی این اقوال و نیز اقوال دیگری مثل اعظم دانستن «بیان» و یا هفتاد و سه حرف داشتن اسم اعظم ، و نیز «واحد» و «واحد قهار» و «محیط» و نیز اسم اعظم «المصّور» و «القدیر» و «واحد» در موطن خود درست است .
و در عین حال ، بر اساس مراتب وجودی اشیاء از صادر اول و عقل اول تا هیولای اولی ، همه را مطابق مراتبشان اسم اعظم عینی فرمودند ، زیرا هر مرتبه عالی که مرتبه دانی را زیر پر دارد را نسبت به مادون اعظم دانسته اند و یا عالم عقل نسبت به عالم مثال و وی را نسبت به عالم ماده ، و یا نفس نسبت به بدن و یا عقل مجرّد مخرج نفس از نقص به کمال نسبت به نفس .
روایاتی که در باب اسم اعظم است اگر چه مختلف است ولی می شود بین آنها جمع نمود . یک وجه جمع همان بود که در ابیات قبلی گفته آمد و آن این بود که اسماء را وقتی نسبت به همدیگر مقایسه می فرمایید بعضی را نسبت به بعضی دیگر اعظم می یابید .
اما وجه جمع دیگر اینکه : همانگونه که در تعاریف منطقی ، ماهیات انواع را به جنس و فصل و جنس قریب و جنس متوسط و جنس الاجناس تعریف می کنید و در هنگام چینش آنها را از جنس الاجناس شروع می کنید که از همه ی اجناس و انواع مادون وسیع تر است و سپس به جنس متوسط و تا جنس قریب و تا به فصل اخیر نوع می رسید و به ترتیب آنها را قرار می دهید ، مثلاً انسان را تعریف می کنید «جوهرٌ ، جسمٌ ، نامٍ ، حساسٌ ، متحرک بالارادة ، ناطقٌ» که جوهر وسیع تر از جسم نامی است ؛ چه اوسع از حساس متحرک بالارادة است و آن از ناطق اوسع است و لذا هر مادون نسبت به مافوقش در تحت اوست و هر چه مرتبه ی مافوق را اعظم و اوسع از مادون اش می دانید ؛ در مورد اخبار و روایات اسم اعظم نیز این چنین آنها را به ترتیب قرار بده و آن را که اوسع از دیگران است ، اعظم از آنها قرار بده –مثلاً الله و یا هو را از همه اوسع و اعظم قرار بده که همه ی اسماء الله در تحت سیطره ی آن است ، چه اینکه ائمه سبعه ی را نسبت به غیرشان اعظم بدان ولی «الحیّ» را نسبت به شش تای دیگر ، اعظم بدان و لذا همه ی اسمای اعظم را نسبت به همدیگر هر یک که دیگری را زیر پر خود دارد اعظم و به ترتیب از اوسع تا به مرتبه ی مادون قرار بده .
شرح دفتر دل/استاد داود صمدی آملی/انتشارات نبوغ/1389/ج2/ص55